شرح وصيت پيامبر به اباذر

مشخصات کتاب

سرشناسه :مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ،1390

عنوان و نام پديدآور:شرح وصيت پيامبر به اباذر/ واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان /نویسنده : سید مهدی هاشم زاده

مشخصات نشر: اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ، 1390.

مشخصات ظاهری :نرم افزار تلفن همراه و رایانه

وضعیت فهرست نویسی :فیپا

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس

موضوع : محمد، پیامبر اسلام ، 53 قبل از هجرت - 11ق . -- کلمات قصار

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 14

اشاره

رسول خدا در طول حيات پربرکت خود سفارش و موعظه هايي به عده اي از اصحاب و ياران خود بيان کرده اند که هر کدام دنيايي حکمت و درس دارد .

يکي از اين مواعظ سفارشان آن حضرت به جناب ابوذر غفاري است که در اين مواعظ مضامين اخلاقي بسيار پربار و عالي انسان سازي بيان شده .

اين روايت از جهت سندي هم بسيار قوي مي باشد . مرحوم طبرسي در مکارم الاخلاق صفحه 458

محقق حلي در کتاب المعتبر . علامه مجلسي در عين الحيات .

اباذر روزي (اوائل روز) در مسجد خدمت پيامبر اکرم رسيدم ، کسي جز رسول خدا و اميرالمؤمنان علي (ع) در مسجد نبود . از اين فرصت استفاده کردم و گفتم اي رسول خدا من را وصيتي بفرمائيد تا استفاده کنم . پيغمبر فرمودند تو را وصيتي مي کنم ، آن را حفظ کن که تمام راه هاي خير در آن است .

اين جمله را داخل پردانتز عرض کنم ، خيلي کم اتفاق مي افتاده که پيامبر خدا در مدينه تنها باشد ، چون علاوه بر کارهاي حکومتي ، مراجعات زياد مردم داشتند ، نزاعي بود ، کمک مي خواست يا مشکلي داشت ،

پيامبر هم با روي گشاده استقبال مي کردند . ديد پيامبر تنها هستند ، از اين فرصت کمال استفاده را کرد .

در روايان ما هم سفارش شده که اگر عالمي را ديديد ، از او احکام دين را بپرسيد . سعي کنيد اگر با عالمي تنها شديد از او استفاده علمي کنيد . مسئله شرعي بپرسيد ، بخواهيد شما را موعظه کند ، وقت آن عالم را بيهوده تلف نکنيد .

يا اباذر 150 بار تکرار شده که اين علاقه بسيار پيامبر به ابوذر را مشخص مي کند .

احوالات ابوذر خواندي ، يک چوپان چه مقامي پيدا کرد . اينقدر پيش پيامبر ارزش و قرب پيدا کرده ، چرا؟ اين مقامات آيا جز اين بوده که در گفتار و کردار از پيامبر تبعيت مي کرده ، کسي فکر نکند نمي تواند سلمان شود ، ابوذر شود . هوالذي انشأکم من نفس واحده .

«از ابوذر هم مي شود جلو زد ، سلمان چرا سلمان شد ، خواسته اي از خواسته هاي نفساني را برخواسته ي امام زمان»

مي شود از سلمان و ابوذر هم بالا زد ، سلمان مباهات مي کند ، چون سلمان پيامبر ديده ، اگر ابوذر در زمان بود ، چه بسا بهتر استفاده مي کرد .

سلمان و اباذر نمي از عمرشان هم مسلمان نبودند ، اين مقام را پيدا کرده اند ، ما که از بچگي در دامن پدر و مادر محب علي بزرگ شديم ، مي شود ابوذر گونه زندگي کرد ، فقط همت مي خواهد ، او دنبال پيامبر حرکت کرد ، من هم حرکت کنم ، ما پيامبر را به عنوان

يک طبيب قبول نداريم ، تبعيت از پيغمبر و اهل و بيت است که پيش خدا محبوب مي شود ، چون اگر محبوب پيامبر شدي ، محبوب خدا هم هستي . آل عمران 31 ، ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحبکم الله . (اگر خدا را دوست داريد ، من پيغمبر را تبعيت کنيد ، اگر تبعيت کردي پيش خدا هم محبوب مي شوي .)

ابوذر چون محبوب پيامبر بود ، مسلما محبوب پروردگار عالم هم بود .

به دستورات پيامبر اعتماد کن ، اگر اعتماد کردي و تصميم گرفتي عمل کني ، اگر تصميم عمل گرفت ، پروردگار عالم هم کمکش مي کند، قدرت خدا از قدرت شهوت و نفس و شيطان بالاتر است ، تو تصميم بگير با پيغمبر رفيق بشوي ، دستور عمل کني خدا هم نمي گذارد شيطان و نفس اماره بر تو غلبه پيدا کنند .

حالا اين سفارشات خط کش است براي محبوب شدن پيش خدا

اينقدر اين کلامات اهميت دارد که پيامبر به اباذر مي فرمايد .

اني موصيک بوصيه فا حفظها ، سفارشي که به تو مي کنم ، آن را حفظ کن ، فقط حفظ جملات نباشد ، حفظ و نوشتن مقدمه باشد براي عمل کردن ، در متن زندگي پياده کن .

انها جامعه الطرق الخير و سبله (اين وصيت جامع طرق خير ، کدهايي که سعادت دنيا و آخرت تو را تضمين مي کند .)

يا اباذر اعبد لله کانک تراه : اي اباذر خدا را چنان عبادت کن که او را مي بيني .

فان کنت لا تراه فانه يراک : اگر تو او را نمي بيني ، او ترا مي

بيند .

اين فراز اول وصيت انصافا کلمه کلمه اش دريايي مطلب دارد ، کتاب عين الحيات علامه مجلسي که شرح اين وصيت به فارسي است مطالعه کنيد .

حضرت ابتداي روايت 2 مطلب را تاکيد بر آن مي فرمايد : 1 – يکي عبادت خدا ، 2 – چونگي عبادت خدا .

اول مطلب عبادت خداست ، حالا اين عبادت گونه است ، مثل اين که خدا را مي بيني ، با يک عالم که صحبت مي کند ، با يک شخصيت مهم که صحبت مي کند ، حواسش جمع است ، حرف هايي که مي زند ، جملاتي که از دهانش بيرون مي آيد ، که نامربوط نباشد ، چرا چون مخاطب را مي بيند .

حالا حضرت مي فرمايد : در سجاد نماز هم که قرار مي گيري ، چون عبادت انجام بده مثل اين که خدا را داري مي بيني .

حالا که خدا دير نمي شود ، قابل ديدن هم نيست ، اما حضور قلب بالا باشد وقتي که مي خواهد نماز بخواند ، مثل اين باشد که خدا را مي بيند . خدا قابل ديدن نيست اما تو تصور کن اگر خدا را مي ديدي چگونه با او صحبت مي کردي ، خدايي که از هر بزرگي بزرگتر و از هر دانايي دانا تر است .

علامه مجلسي مفصل بحث کرد

اعبد الله کانک تراه : خيلي تمرين مي خواهد ، اگر خدا را مي ديدي ، چطور عبادت مي کرد ، همان طور عبادت کن . اگر عمق اين مطلب را درک کند ، مقابل چه کسي ايستاده عبادت يعني حرف زدن با خدا

، ديگه شک نمي کرد . 2 رکعت يا 16 رکعت ، زين العابدين بند بند بدنش مي لرزيد . ( و ما حلقت الجن و الانس الا ليعبدون : عبادتي که هدف خلقت آفرينش است)

البته شيطان هم موقع عبادت با خدا با اجازتان من و شما را تنها نمي گذارد .

روايت داريم شيطان يک سري از لشکريان را مامور کرده براي مردم که وقتي طرف مي گويد الله اکبر اين مي آيد ، کارش اين حواس او را پرت کند ، ذهن او را مشغول کند ، خيلي جالب براي امام جماعت روايت داريم 2 شيطان مي فرستد .

چون نسبتا امام جماعت که جلو مي ايستد ، نسبت به بقيه با تقواتر است ، انشاءااه حالا هر کس در حد خودش چون به خاطر اين که جلو مي ايستد ، يک سري کارهايي را بايد ترک کند ، اگر ديد گناه کبيره انجام مي دهد ، حق اين که پشت سر نماز بخواني را نداري .

روايت مي گويد براي امام جماعت دو مامور شيطان مي فرستد ، يکي آن طرف يکي اين طرف ، ماموريتشان اين ذهن امام را مشغول کنند ، بعد از نماز اگر منبر دارد ، تو فکر اين است چطور منبر برود ، جايي مهمان است چطور برود .

شيطان مي داند اين حساسيت روي چي همان راهي مي برد جلوي چشمش .

اعبدالله کانک تراه : اگر انسان مي ديد خدا را چطور نماز مي خواند الله اکبر چطور مي گفت ، بسم ا... چطور مي گفت ، حداقل توجه به معناهايش داشته باشيد .

سعي کنيد نماز امروز با

نماز ديروز متفاوت باشد ، بهتر شده باشد نه اين که عقب گرد داشته باشد و بدتر بشود .

فان کنت لاتراه فانه يراک : اگر شما نمي بينيد خدا را خدا که شما را مي بيند .

ما يک رويت باصره داريم ديدن با چشم که با چشم اشياء را مي بينيم و کتاب مي خوانيم و يک رويت رويت عقل و درک است (انکشاف). علامه مجلسي در عينالحيات مفصل بحث کرده که امام حسين در دعاي عرفه مي فرمايد عميت عين لا تراک کور باد چشمي که تو را نبيند ، اين انکشاف است ، رويت عقل و درک است ، نه چشم ظاهر کور باد آن چشمي که تو را نبيند که مراقب او هستي . حالا بيان پيامبر هم همين جهت رويت با عقل و درک .

رويت باصره احتمال خطا دارد اما رويت عقلي احتمال خطا کمتر است ، کسي که شب رانندگي مي کند تو بيابان ماشين از دور مي آيد دو چراغ است تو يک چراغ مي بيني ، اين خطاي باصره است ، چون دور است يکي مي بيند . در بيابان آخر بيابان را سراب مي بيند ، هر چه جلو مي رود آب نيست .

بصيرت هم خطا مي کند اما کمتر ، با همين بصيرت مي شود وجود خدا را درک کرد و به عبادت خدا پرداخت . رسيدن به اين مرحله مراقبت و زحمت مي خواهد .

فان کنت لا تراه فانه يراک : اگر شما خدا را نمي بينيد خدا که شما را مي بيند . اگر خدا را نمي بيني او تو را مي بيند ،

توجه تو به خدا باشد .

همه ما ها يک سري گرفتاري هاي ذهني داريم ، يا گرفتاري بيماري قرض .

از ميان گرفتاري ها يک مسئله از همه آنها مهمتر است ، که وقتي آن گرفتاري يادش مي آيد آنچنان ذهن او را مشغول مي کند که گرفتاري هاي ديگر را فراموش مي کند همه را کنار مي زند ، مثل ماشين امبولانسي که وقتي حرکت مي کند ماشين هاي ديگر را کنار مي زند ، چون ماموريت او از بقيه ماشين ها مهم تر است .

مقابل خدا هم که مي ايستيم بايد خدا اهم امو ما باشد ، مسائل ديگر را کنار بزند تمام توجه به خدا باشد چون يقين دارد . خدا اهم امور پيش او مي شود .

فانه يراک يعني عبادت با توجه ، عبادت با حضور قلب . گاهي نمازگذار در مقابل خدا مي ايستد نماز مي خواند اما جملاتي که مي گويد توجه ندارد ، چرا ، چون شان و شخصيت کسي که در مقابلش ايستاده غافل است .

سعي کنيد حروف و کلماتي که در نماز ادا مي کنيد ، صحيح تلفظ کنيد ، به معنا و مفهوم آن توجه داشته باشيد ، بسم ا... الرحمن الرحيم که مي گويد حداقل به معنايش توجه کند ، الحمد ا... معنايش را فکر کند چي دارد مي گويد . اگر حوصله ندارد مستحبات را بگذارد ، نافله نمي خواهد همان نماز واجب را با توجه بخواند . خداوند دوست دارد انسان نماز را با توجه بخواند . نماز را با توجه خواندن بهتر از آن است که مستحبات بسياري انجام بدهد اما

در عبادت توجه نداشته باشد . اگر به کسي علاقمند باشي وقتي با او صحبت مي کند با چه علاقه و عشقي گوش مي دهد ، با خدا هم همين طور باش .

ميزان حکم/3116: قال علي – لا يقومن احدکم في الصلاه متکا سلا و لا ناعسا ولا يفکرن في نفسه فانه بين يدي و ؟؟؟ و انما للعبد من صلاته ما اصل عليه منها ؟؟؟

هيچ کس از شما با حالت کسلي و خواب آلودگي به نماز بايستد به خودش نيز فکر کند ، زيرا در پيشگاه خدا قرار دارد ، بنده را همان مقدار از نماز نصيب است که با توجه قلبي همراه باشد .

مرحوم طبرسي در ذيل آيه الذين هم في صلاتهم خاشعون آورده خاشع يعني حضور قلب چشم به جاي سجده باشد به راست و چپ نگاه نکند .

روايت : رسول خدا مردي را ديد در نماز با ريش خود بازي مي کند ، پيغمبر فرمودند اگر دلش خاشع بود اعضاء . جوارع او هم خاشع بود . اين حديث نشان مي دهد هم بايد در نماز دل خاشع باشد هم دست و پا و اعضاء و جوارح .

انواع عبادت

اشاره

3418 اِن العُبادَ ثلاثَهٌ قَومٌ عبدوالله عزوجل خَوفا فتِلکَ عبادَه العبيد و قَوم عبدوالله لِتبارک

عبادت کنندگان سه دسته هستند گروهي خداي عزوجل را از ترس عبادت مي کنند اين عبادت بردگان است ( از ترس مولا اطاعت مي کند عشق نيست ) گروهي خداي تبارک وتعالي را به طمع ثواب عبادت مي کنند اين عبادت مزدوران است ( طمع ورزان ) گروهي خداي متعال را از سر عشق و محبت عبادت مي

کنند اين عبادت آزادگان است اين برترين عبادت است.

مرحوم علامه مجلسي در عين الحيات دهها صفحه پيرامون اين جمله مطالب بسيار مفيد عرض کرده است .

واعلم اِن اول عباده معرفة به بدان که مرحله اول عبادت معرفت و شناخت اوست.

سرنخ شروع هر عبادت شناخت پروردگار

عبادت بدون معرفت فايده ندارد عبادتي که بدون معرفت خدا و شناخت مقام نبوت و امامت باشد عقيم و نائم مثل عبادت بدون طهارت است.

واعلم اِنَ اول عباده معرفة به

يعني عبادت شرائطي دارد سرنخ شرائط اول عبادت معرفت خداست.

خود عبادت يعني چه : عبادت يعني بندگي يعني خدا مولا خالق است من و تو بنده هستيم .از هرجهت از جهت خلق، از جهت احتياج ، از جهت دنيا ، از همه جهات.

من بنده وظيفه ام عبادت اوست حالا اگر اين معرفت به خدا نباشد عبادت عبادت نيست فايده اي ندارد.مثل دارويي که تاريخ گذشته بر بيماري اثر ندارد درد را علاج نمي کند يا اگر شناخت درست نباشد که خيلي خطرناک مي شود مثل داروي مسموم است. بين غذا سالم است براي بدن مفيد است امّا اگر غذاي فاسد خوردي مفيد که نيست مسموم هم مي شوي اگر شناخت درست نباشد زيان رسان است اگر معرفت نباشد آن موقع اين عبادت طرف را به جايي مي رساند که شرک را نامش را دين مي گذارد.

شرک را اسمش را ايمان مي داند بت پرستي را يکي از مظاهر عبوديت مي داند، خدا اسمش را شرک گذاشته لا تشرکوا بالله ، اين فکر مي کند عبادت است اين حالت مسموميت است. عبادتش به جاي اينکه او را نجات دهد تازه در ضلالت

فرو مي برد.

معرفت خدا راه کسبش از طريق اهل وبيت که سر از خانقاه در نياورد

معرفت خدا اول عبادت است يعني عمل صادر از عبدي که مي داند عبد است مي داند آنچه دارد از خودش نيست همين عبادتي هم که مي کند فضل خداست.

اگر اين معرفت حاصل شد اين اول عبادت است.

اگر معرفت صبح ناشکري نمي کند نق به خدا نمي زند موسي عبور مي کرد ديد يک ماهيگيري

معرفت پياده کرد راضي به رضاي او من که بهر بندگي خود ساختم

پيرزن الحمدالله منهم مفصل هرچه را او خواست منهم خواستم

اين معرفت اول عبادت است

اگر با چنين شناختي عبادت کرد اِن صلاة تنهي عن الفحشاو المنکر

چرا خيلي از غازها ما را از گناه باز نمي دارد، چون عبادت نيست دولا و راست مي شود.قران مي گويد نماز آن غازي است که مانع فحشا و منکر شود.

آقا نماز اول وقت بازار درصدي مي خورد چرا

چون اين شناخت درست حاصل نشده ، اگر درست عبادت کند با معرفت کارش به جاي مي رسد.دعا کند کوهها از جا کنده مي شد.

3588 لََََوعَرَفْتُمُ الله حَقَّ مَعْرفَتِهِ اگر معرفت درست نسبت به خدا پيدا مي کرديد و درست بندگي مي کرديد.

لَمشيتم علي البحور روي دريا ها راه مي رفتيد

ولزالت بدعاتکم الجبال با دعاي شما کوهها جابه جا مي شد

نخودکي حمد به مريض مي خواند شفا پيدا مي کرد معرفت درست اين است آن موقع نماز من اثر نتها عن فحشا ومنکرندارد باعث نمي شود گناه نکنم چرا چون نقطه اول معرفت مشکل دارم

اول عباده معرفه

اشاره

معرفت خدا سرنخ عبادت است چرا شايد يکي اين معرفت

جلوي انحراف را ميگيرد

انسان با معرفت گناه نمي کرد چرا چون خداوند را ميشناسد چون شان رامي شناسد

ازگناه درحضوراوشرم مي کند گنج گويي کنج کرداري کم مي شود

البته اين معرفت وشناخت درجاتي دارد که معلومين ما بالاترين وعالي ترين درجه معرفت به خداوند را داراهستند

مرحوم مجلسي رابه شش نوع تقسيم کرده ( 15 صفحه همين مطالب را بيان کرده )

1- يک فقط عبادت – عبادت شاکرين

هرکس به شما محبتي کند ازاو تشکر مي کني

مي خواهي سفرکني پول هم دادي به جاي يک هفته ديگه امروز برايت بليط را تهيه کرده هروقت اورا مي بيني ازاوتشکر مي کني چه کارکرده

علامه مجلسي نصيرفرموده عبادت شاکرين عبادت به خاطرنعمتهايي که خدا داده

چشم داده زبان فکرکن کسي که چشم ندارد چه سختي هايي را تحمل مي کند که ما نمي کنيم کساني که لال هستند حرف نمي توانند بزنند چقدر مشکل با ديگران ارتباط برقرار مي کنند ما نداريم خدايا شکرت اين را مي گويند عبادت الشاکرين

2-عباده المتحربين

همه انسانها دوست دارند که با افراد پرقدرت وبا نفوذ رابطه داشته باشند

چرا که ممکن است روزي درپيچ وخم زندگي به نفوذ وقدرت آنها نيازمند شوند

آقا وزيرآقا رئيس من با فلان کارمند دولت معاون رئيس جمهور رفيق هستند يک کسي که يک کاري از او مي آيد همي مي خواهد به او نزديک شود واسه اينکه يک روزي ممکن است به درد بخورد ببين ماها چطور بعضي ها را احترام مي کنيم شايد يک روز به دردمان بخورد

يک روز يکي ازمسئولين نيروي انتظامي تا مسئول مردم احترام تخفيف مي دادند درخانه گوشت نذري مي آورند بازنشست شديم جواب سلام کسي نمي دهد اين احترام ها به افراد به خاطر اعمال نفوذست که آنها دارند شايد اين يک روزي بددرمان بخورد دعوت مي کند فلان کس هم دعوت مي کند اين تقرب است اسمش يک قسم ازعبادت الشمس عبادت تقرب است عبادت مي کند براي اينکه به خدا تقرب پيدا کند به خاطر اينکه وقتي مي گويد يا خدا اجابت کند

اين هم خوب است خودش يک مرحله اي ازعبادت است خداوند قدرت دارد هم کارازش مي آيد فلان مديردولت را من احترامش مي کنم براي نفوذش کي از خدا نيرومندتر قدرت مندترنماز اول بخوانم که پيش خدا مقرب شوم پيش خدا عزير شود

اول وقت نماز مي خواند که پيش خدا مقرب شود يک روزي هم که يارب گفت خدازودتر اجابت بکند اين هم يک قسم عبادت است منتهي درجه بالانيست اين يک قسم عبادت

عبادت المسنجين ( عبادت الحيا)

مهماني دارد اين را دعوت مي کند آن را دعوت را دعوت مي کند يکي را دعوت نمي کند سوال مي شود چرا فلان کس رادعوت نکردي مي گويد من شرمنده اين آقا هستم دوين نمي شود من توچشمش نگاه کند حالا يک قسم عبادت عبادت الحيا

حالا بعضي ازانسانها به دليل گناهانشان دربرابر خدا احساس شرم مي کنند وبراي آنکه مورد آمرزش خدا قرار گيرند اوراعبادت مي کنند . چنين عبادتي ، عبادت ال ناميده مي شود .

عبادت ذائق الحلاوه

يکي ازدوستان سرفه شديدي کردم هرچه دارو شيميايي خورد فايده نداشت ديگر برگ يک گلي معرفي کرد مثل آبي بود که روي رفتم 5 کيلو گرفتم تو خانه لذت درک کرده

شخصي سردرد شديدي داشته داروهاي شيميايي مصرف کرده آمپول زده فايده نکرده يک نفر بهش فلان گياه مسکن اس رفت ازاين گياه استفاده کرد درد خوب شد راحت تا صبح حلابيه مي رود صحرا يک مقدارزيادي از اين گياه راجمع مي کند نکند يک روزي گرفتارشود چون لذت وفايده اين گياه را درک کرده

گاهي عبادت اين طورشبها بلندشده روحانيت ومعنويت نمازشب رادرک کرده پا مي شود هرطورهست نمازشب رامي خواند چون لذتش راچشيده گفت رفتم باتمام مشکلات کربلابرگشتم گفت کاشي نرفته بوده دلم مي خواهد بازم بروم چرا باراول براي ثواب رفت چرا بازهم مي خواهد برود اين چون لذت را چشيده علامه مجلسي مي فرمايد اين يک مرحله عبادت است که لذت عبادت را چشيده .

عباده المجين

مرتبه بعدي عبادت المجين است که نسبت به درجات بعدي مرتبه اش بالاتر ست انسان يک رفيقي دارد واقعاً او را دوست دارد باهم سفر مي کنند فهميدي اين رفيقت فلان غذارا دوست ندارد خيلي هم شما اين غذا را دوست داري درطول سفر به روت هم نمي آوري که غذا را دوست نداري چرا چون علاقه ومحبت به او مهمتر ازخوردن غذا است .

انسان حب به خدا داشته باشد عبادت است چون خدا را دوست دارد انگيره عبادت دربعضي ازانسانهانيز دوستي خداست اينها چون خدا رادوست دارند عبادت اورا مي کنند .

مرحله بالاتر عباده الحارفين

روايتي ازاميرالمومنين :

ماعبدتک خوفا من نارک ولاطمعافي جنتک

لکن وجدتک اهلا للعباده

خدايا عبادت من به خاطرترس ازجهنم نيست به خاطر طمع بهشت هم نيست بلکه تورا عبادت مي کنم چون تو اهل عبادت هستي

نه به خاطر اينکه مي ترسم بلايي سرم بيايد نه چون زنعمت دادي

علتعبادتوجدتک اهلا للعباده توسزاروارعبادي

چنين معرفتي رابايد تحصيل کرد به دست آورد يکي مراتبي ازاين معرفت هم قابل تحصيل هست اما چطور راه کسب چي ؟

فقط يک راه دارد وآن اهل بيت هستند هيچ راه ديگري ندارد ازغيراهل بيت نمي شود به خدا رسيد عرفان منهاي اهل بيت دردکان راه شيطان يک عده دراحکام خدا درمقابل اهل بيت دکان بازکردند حکم صادر کردند به عنوان احکام دين خدا تو بايد به خدا برسي نماز نمي خواهد بخواني عبادت يا موسيقي انسان را به خدا مي رساند چندتا مرجع تقليد داريم موسيقي دان بودند امام زمان ظهور پيدا مي کرد رود مي شود مقابل موسيقي بزني تا به خدا برسي .

نکته ظريفي که دراين

قسمت ازفرمايشات رسول اکرم است نبايد ازآن غفلت ورزيد اين پس ازآنکه مي فرمايد شرط اول عبادت معرفت است چند جمله بعد " " ايمان به خودشان را درادامه " " دوست اهل بيت خود راازشرط هاي ديگر عبادت مي دانند آري معرفت که باشد ايمان نيز به دنبال خواهد آمد

آن که خدا رابشناسد به رسول هم ايمان پيدامي کند واهل بيت اورا نيز دوست مي دارد

چون اهل بيت تجلي صفات خدا هستند

اول خدا پيغمبراهل بيت اول علي ابن ابيطالب که درکتابهاي اهل اثني عشرازپيامبرنقل شد اوعلي اگرتوحيد را ازخيراهل بيت بگيرد خزوبلات

ايمان و معرفت لازم ملزوم يکديگرند که هروقت اين دو آمدند حب اهل بيت حاصل مي شود.

رفيعي حق عبادت

بحث اين شبها موعظه ها و نصايح پيامبر اکرم به ابوذر غفاري که نصايح بسيار است خود اباذر نقل کرده در ربزه تبحيد بود ابا اسود از ياران حضرت علي مي گويد من خدمت اباذر رسيدم رسيدم و از او خواستم يکي از جريانهايي را که با پيامبر داشته براي من تعريف کند اباذر گفت اباذر ابااسودبنشين تا به تو عرض کنم تا ژيامبر به من چه فرموده پس اين حديث نقلش از ابالاسود دوئلي

ابالاسود از اصحاب پيغمبر نيست يعني رسول خدا را ظاهرا نديده از تابعين است اما اباذر از صحابه است از کساني که مکرر رسول خدا را زيارت کرده

ابالاسود مي گويد من نشستم و اباذر مفصل داستان خدمت پيامبر رسيدن و نصيحت هايي که پيامبر براي او فرموده بودند بيان کرد

من يک چند جمله پيرامون اين دو شخصيت صحبت کنم هم ابولاسود هم اباذر برادران عزيز سروران مکرم هر کسي

در اين عالم يک ظرفيتي دارد اينکه ياد ما داده اند از خدا حتما اول ظرفيت مي خواهد بعد مظروف. ظرفيت علم بدهد بعد علم ظرفيت تقوي بعد تقوي ظرفيت مال بعد مال چون اگر انسان ظريف نداشته باشد نمي تواند يک چيزي را بپذيرد اصحاب پيامبر اصحاب ائمه با هم يک دست و يک جور نبودند بعضي از آن ها از مرحله عالي معرفت بودند بعضي معرفتشان کمتر بود ابا اسود از کساني که کنار اميرالمومنين در صفين جنگيده با دشمنان و آن قدر به حضرت علي علاقه دارد (که وقتي آقا به شهادت رسيد مثل باران گريه مي کرد) در رساي حضرت علي شعر سروده اشعارش در تاريخ ثبت شده در رساي حضرت علي مصيبت خوانده کنار امام حسن و امام حسين ايستاد به امام حسن عرض کرد پدر شما مصداق اين آيه است و سلام عليک يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا اين آيه اي که پيرامون حضرت عيسي بن مريم آمده است ابو اسود دوئلي شخصيتي هست که وقتي در صفين ابوموسي دوئلي انتخاب شد براي حکميت آمد خدمت امير المومنين عرض کرد آقاجان آقاجان ابوموسي اشعري زود گول ميخورد راي او ضعيف است آن ها زرنگ تر از اين هستند که به راي ابوموسي به حرف او توجه کنند اجازه دهيد من هم همراه او بروم شما شرط کنيد بگوييد من دو حکم مي فرستم 1.ابوموسي ضمينه اش هم ابوالاسود آقا فرمودند مانعي ندارد من تو را بعنوان همراه ابوموسي مي فرستم آقا اگر من بروم مي دانم چه کنم نمي گذارم کار دست آنها بيفتد منتهي

متاسفانه لشکر حضرت علي نپذيرفتند فرياد زدند شلوغ کردند خود آقا مي فرمايند من شدم ماموم شما من امام شما نيستم داريد من را مي بريد نمي گذاريد من شما را ببرم شما داريد من را هدايت مي کنيد به هر طرفي که مي خواهيد ماموم شما شده نه امام شما داريد خط مي دهيد آنقدر هم شرايط سخت شد که حضرت علي فرمود ابوالاسود برگرد بگذار ابوموسي خودش برود

نوشته اند بعد از آن فتنه هايي که پيش آمد و امير المومنين به شهادت رسيد

يک وقتي معاويه ابااسود را ديد گفت ابااسود شنيدم تو کانديدهاي حکميت بودي شنيدم تو هم بودي درسته بله خوب اگر بودي چه کار مي کردي اگر بودم کاري مي کردم که تو امروز سر حکومت نباشي (جسارت اينطور حرف زدن مقابل معاويه) مي رفتم مهاجرين و انصار را جمع مي کردم بيايند شهادت بدهند که بارها پيغمبر خدا بارها به فصل اميرالمومنين به الويت اميرالمومنين به برتر بودن اميرالمومنين اشاره کرد بارها به اين نکته اشاره کرد معاويه بارها پيغمبر اسلام در مورد تو و معاويه مطالبي فرمودند اينها را مي گفتم اگر قرار بود من حکم باشم معاويه گفت پس خوب شد که تو نبودي

اين ابوالاسود است اينقدر عاشق علي هست حضرت او را بعنوان قاضي گذاشت بصره البته بعد هم آقا او را عزل کردند وقتي آمد پيش آقا يا ابالحسن من که هنوز کار را شروع نکرده بودم خيلي تازه آغاز شده بود چرا عزل کرديد من را دستور شما بود من آمدم ولي اشکال کار من چي بود فرمود ابوالسود شنيدم صدايت را

بر صداي ارباب رجوعت بالاتر مي بري ان صوتک بلغني الله اکبر چه حکومت داري دارد علي رئيس جمهورهاي پر مدعاي دنيا بايد بيايند زانو بزنند در مقابل عدالت علي پياده کرد

تو رفتي قاضي شدي در بصره به من خبر دادند صدايت را از صداي دو نفري که براي حل دعوا پيش تو مي آيند بالا مي بري تو به درد قضاوت نمي خوري قاضي بايد در همه جنبه هاي زندگي عادل باشد و نکته قابل توجه اينکه اباالاسودي که علي برکنارش کرده اينقدر تابع امر حضرت هست که هيچ اعتراضي به حضرت نکرد

اين آقا در زماني که در زمان عثمان تبعيد شد به دبزه در دبزه خدمت اباذر رسيد حالا اباذر کي او هم معرفي مي کنيم چون در اين حديث اين دو شخصيت نقش کليدي دارند ابااسود ناقل اين حديث است و مخاطب حديث هم اباذر غفاري است

اباذر کسي است که پيغمبر پيرامون او فرمود زهد او مانند عيسي بن مريم است او را به حضرت عيسي تشبيه کرد

مگر اباذزر چه مي کرد مي گويند صبح پول دستش ما آمد شب انفاق مي کرد

هيچگاه نديدند بيش از يک من خرما اندوخته داشته باشد مي گفتند اباذر تو اينها را کجا مي گذاري نکند پولها را جايي مخفي مي کني گفت بله من يک کندو دارم پولها را در کندو مخفي مي کنم عجب حدس مي زديم پولها را يک جايي قايم مي کني اين کندو کجاست پاسخ داد از حبيبم رسول خدا شنيدم که فرمود کندوي مومن قبر اوست من اينها را براي قبر و قيامتم مي گذارم اين منش کسي

است که پيغمبر او را به عيسي بن مريم تشبيه کرده کس که فرمود آسمان سايه بر سر کسي صادق تر از او نيفکنده

يکي از خصوصياتي که ابوذر داشت

ابوذر کسي نبود که اسلامش را مخفي کند نان به نرخ روز خور نبود آمد در مسجدالحرام چه زماني که در اوج کفر اوج بت پرستي گفت اشهد ان لا الله اي الله و اشهد ان محمد رسول الله مشرکين گرفتندش به باد کتک با بدن مجروح افتاد روي زمين

آقا دينداري هزينه دارد نميشود دين داشته باشي يک خار هم به پايت نرود نميشود دين داشته باشي هر کجا به نفعت هست ازش حمايت کني نه دين گاهي خون لعباد بايد پايش داده شود خون علي اصغر بايد پايش فدا شود آن قران مي فرمايد:و من الناس من يعبد الله علي الحرف مي گويد بعضي خدا پرستيشان روي هواست

فان اصابه خير اطمان به هر موقع وضعشان خوب هر موقع امکانات دارند دنيا بر وفق مراد اين جور مواقع مي گويند اين خوب

و ان اصابته ختنه انقلب علي وجهه تا يک آمايشي در زندگيشان مي آيد فقداني مي آيد مرگي مي آيد

انقلب الي وجهه به خدا پشت مي کنند

اين دين داري دين داري فصلي است اين ذين داري دين داري عاريه اي است چرا موسي بن جعفر اين دعا را زياد مي کرد

اللهم لا تجغلني من المحارين خدا ما دين ما فصلي نشود فصلي که مال ثروت داريم يک جوريم دين دار همه جا ديندار است در اوج شرک اباذز آمد در مسجد الحرام شهادتين گفت او را کتک زدند عباس عموي پيامبر

نجاتش داد دوباره آمد خيلي رک بود جلوي معاويه ما ايستاد و فرياد مي زد اين چه ديني هست تو درست کردي اين چه چهره اي است که تو از دين در شام نشان دادي به جرم همين حق گويي ها تبعيد شد ربزه اولادش را از دست داد اولادش را در قبر گذاشت خودش غريبانه از دنيا رفت اما دينش را نگهداشت

دينتان را حفظ کنيد برادران و خواهران حفظ دين در راس امور است دين داري در شرايطي که در جامعه تدين هست آسان است اما جامعه اي که با سايت هاي اينتر نتي شبکه هاي ماهواره اي تبليغ بدحجابي مي کند لباسهاي سبک غربي را ترويج مي کند با ارزشهاي ديني مبارزه مي کند اينجا ذينداري سخت و مشکل است

جايي که جامعه دنبال چشم و هم چشمي است براي انحراف جوانها نوجوانها برنامه ريزي مي کنند کار مي کنند دشمن هزينه مي کند يک عده اي راه اختلاف بين مذهب انقلابي غير انقلابي يک عده اي را از راه ترويج خرافات يک عده پاي منقل از راه شبه شبه اصلا وحي نبوده خدايي نبوده کربلا را زير سوال مي برد اينها حساب شده است

حفظ دين امروز خيلي مشکل است اين که فرمود دو چيز در جامعه آخرازمان پيدا کردن است 1.در هم حلال 2.انسان قابل اعتماد شرائط حفظ ايمان مشکل است فوج فوج از شجره دين فاصله مي گيرند اباذر زبره آمد تبعيد کشيد اولاد از دست داد غريبانه به شهادت رسيد اما دين را حفظ کرد حالا ابوالاسود دوئلي پيش اباذر غفاري گفت اباذر مي شود در اين شهر تبعيدي

ربذه براي من بگو رسول خدا چه سفارشي به تو کرد گفت ابااسود به تو مي گويم يک روز رفتم مسجد کي دارد مي گويد اباذر امالي شيخ طوسي مرحوم مجلسي 74 نقل کرده گفت يک روز رفتم مسجد ديدم حضرت علي و پيغمبر کنارهم نشسته اند فرصت را محترم شمردم يا رسول الله به من اوصيني سفارش بفرماييد به من موعظه و سفارشي کنيد من حفظ کنم و عمل کنم رسول خدا يک نگاهي به اباذر کردند .

آقا انسان هر سني باشد هر پست و مقامي داشته باشد نيار به شنيدن موعظه دارد ميداني چرا؟ چون دل انسان زنگار مي گيرد الموعظة ُ ثِقالُ النفوذ خودتان را بي نياز ندانيد

دل انسان را صيقل مي دهد يا رسول الله من را موعظه کنيد .

پيغمبر خدا فرمود : اَکرِم بکَ يا اباذر اباذر تو آدم با کرامتي هستي

کرامت صفت بسيار والايي است من فکر کنم اصلاً نشود واژه کرامت را در فارسي ترجمه کرد. بگويم بزرگواري بگويم عزت بگويم شرافت نه بهتر است بگويم همان کرامت چون کرامت معادل فارسي ندارد اباذر تو آدم با کرامتي هستي

اباذر انتَ منا اهل البيت اباذر تو از ما اهل بيت هستي حالا معروف است سلمان ُ منا اهل بيت اما اين عبارت را پيرامون اباذر غفاري هم بيان کردند اما اباذر بدان اگر اين سفارشي که به تو مي کنم عمل کني خدا کفلان به تو مي دهد کفلان يعني چه ؟ در قران آمده کفلين في الرحمة سعادت دنيا و آخرت به تو مي دهد هم دنيا هم آخرت .بعضي ها دنيايشان خوب آخرتشان خوب

نيست بعضي ها آخرتشان خوب اما دنياي خوبي ندارند لا تنسع نصيبک من الدنيا سهمت را از دنيا فراموش نکن آن خوب که انسان دنيا و آخرت سعادتمند باشد

ربّنا آتنا في الدنيا حسنه و في الاخرة الحسنه و قنا عذاب النار

اباذر اگر اين نصيحتها را گوش دهي خير دنيا و آخرت شامل حالت مي شود

آقا اگر کسي را بخواهي نصيحت کني بايد با او شرط کني اگر عمل مي کني موعظه ات کنم.

عرض کرد يا رسول الله من توجه مي کنم گوش مي کنم و عمل مي کنم پيغمبر شروع کرد نصيحت کردن من يک مورد بيان کنم پيغمبر فرمودند يا اباذر اُبدُالله کانکَ تراه

اولين سفارش اين اباذر هميشه خدا را شاهد و ناظر ببين برادران گاهي بعضي سوال مي کنند چه کنيم حضور قلب پيدا کنيم

اگر انسان توجه داشته باشدموقع نماز که ايستادخدا دارد او را مي بيند حضور قلب پيدا مي کند يکي از دلائل کسلي در نماز عدم توجه به حضور خداست

حضور خدا را احساس کردن اين خودش حضور قلب مي آورد توجه مي آورد .

اباذر آنچنان خدار ا بپرست که گويي خدا را در همه حالات مي بيني

(( يک دعايي دارد در مفاتيح جزء اعمال نيمه شعبان من در روايت ديدم پيامبر هر روز اين دعا را مي خوانده اول دعا اين اللهم َ اقسم من خشيتک ما يقول ببتا و بين معصيتک َ خدايا يک کاري کن که ترس از تو باعث شود ما گناه نکنيم ))

بندگي خدا

اباذر خدا را ناظر بدان خوب چطور خدا را ناظر بدان پيغمبر به اباذر فرمود

1.اول عباده المحرفه

مي خواهي بندگي خدا را کني خدا را بشناس

خيلي ها خدا را نمي شناسند براي همين شور عبادت ندارند

2.ثم حب اهل بيتي چقدر زبيا اين چتر را پيامبر گشود اول موعظه پيامبر اين طور شروع مي شود اباذر بندگي خدا کن بندگي خدا سه رکن دارد

1- معرفه الله 2 ايمان به پيغمبر 3- محبت اهل بيت

بني اميه مي خواستند اين سه تا را بينش تفکيک بيندازند مي خواستند بگويند بندگي خدا کاري به محبت اهل بيت ندارد بگويند ايمان به خدا ربطي به دوستي فرزندانش ندارد مي شود نوه پيغمبر را به شهادت رساند بنده خدا هم بود اين ذهنيت را ترويج داده بودند حسين بکشيد تا بهشت رويد

امام حسين با شهادتش اين را خواست اثبات کند که اين سه رکن را از هم نمي شود جدا کرد خدا،پيامبر ، اهل بيت اين سه با هم هستند خود پيامبر در اين روايت به اباذر فرمود نشانه بندگي خدا اين سه تا است

اگر ما امروز در اين جلسات شرکت مي کنيم اينها دليل دارد مي خوهيم بگوئيم يا ابا عبدالله ما شما را دوست داريم مي خواهيم به فاطمه زهرا بگويم زهرا جان ما حسين را فراموش نکرديم فاطمه جان يادت وقتي پيامبر به تو خبر داد شهادت حسين را اشک ريختي و گفتي بابا آن روز کي براي حسينم عذاراري مي کند بابا من هستم پدرش هست شما هستي نه دخترم نه من هستم نه پدرش نه تو نه برادرش اما دخترم فاطمه جان غصه نخور اين مردهاي امت دور هم مي نشينند براي حسين گريه مي کنند عزاداري مي کنند زن

ها مي نشينند مثل مادر فرزند از دست داده براي حسين عزاداري مي کنند يا اباعبدالله بدان اين جلسات اين عشق و شور در پاسخ به همان دعوت پيغمبر اسلام است هيچ سازماني هدايت نمي کند اين ساعت بياييد اين ساعت برويد هم خود جوش اين همان حرارتي است که وقتي قنداقه حسين را به پيامبر دادند نگاهش به حسين افتاد يک دعا کرد گفت خدايا دلهاي مردم را با حسين قرار بده دلها با حسين به عشق او لباس مشکي السلام عليک يا اباعبدالله

آيت الله شيرازي

يا اباذر احفاظ ما اوصيک بهِ تَکن سعيداً في الدّنيا و الاخرة

يا اباذر نعمتان مغبون فيها کثير من الناس الصحة والفراغ

يک فراز ديگر از سفارش پيامبر به اباذر است که مي فرمايند اين وصيت را حفظ کنيد معناي حفظ ان نيت که يعني به ذهن بسپار و نياز به نوشته نداشته باشي حفظ يعني عمل بکن .

حضرت مي فرمايند اين سفارشات من به تو را از حفظ کردي سعيداً في الدنيا والاخرة

سعادت دنيا و آخرت را خواهي داشت هم دنيا و هم آخرت

سعادت دنيا از نگاه شما چه چيزي است ؟ خوشبخت واقعي چه کسي است؟بعضي ها خوشبختي را به مال و ثروت مي دانند حالا اگر کسي پول داشته باشد شب تا صبح از درد خوابش نبرد بيماري داشته باشد که هر چقدر هم پول خرج مي کند خوب نمي شود چنين آدمي مي تواني بگوئي خوشبخت

بعضي مي گويند خوشبختي به جواني دوران جواني که کله داغ اوج سعادت و خوشبختي اگر خوشبختي به دوران جواني است پس چرا خيلي ها اوج دوران جواني

که نگاه خيلي ها خوشبخت ترين دوران زندگي است دست به خود کشي مي زنند پس نفس جواني هم سعادت و خوشبختي نيست

بعضي مي گويند سعادت و خوشبختي اين که شهرت داشته باشد همه او را بشناسند از او امضا بگيرند اما شايد از نگاه ما خوشبختي باشد از نگاه خودش خوشبختي نيست يکي از مجريان مي گفت آرزو دارم با خانم بروم بازار خريد نمي شود مردم مي ريزند تو سر کله

ما خوشبختي و سعادت مي دانيم اما خودش نمي داند

بعضي خوشبختي را به پست و مقام مي دانند مي گويند انسان هر چه مجموعه زير دست بيشتر شود خوشبخت تر (رئيس جمهور خيلي خوشبخت) تاريخ کم نشان نداده تقلبات تاريخي را که امروز محبوب بود پشت سر صله الا و فردا همان مريدها فحش دادند.پيرمردي مصدق کله کدو(صبح به نفع او شعار مي دادند) تازه مسئوليت سنگين هارون داشت عبور با اسکورت کسي جرات ندارد نگاه چپ کند بهلول هارون من خليفه را چرا اينطور صدا مي زني تو همان کسي هستي که اگر در شرق عالم کسي ظلم کند مسئوليت بر گردن تو سنگين بار مسئوليت پس پست و مقام سعادت خوشبختي نيست پس سعادت چيست ؟ سعادتمند واقعي کسي است که راحتي نفس داشته باشد راحتي روح فرض بفرماييد شخص قرض زياد دارد توانايي پرداختش را ندارد آبرويش در خطر است شب تا صبح از ناراحتي و فشار روحي خوابش نمي برد يک روز مانده به تاريخ چک بهترين چلوکباب برگ انگار زهر مي خورد طلبکار آمد چکش را جلوي چشمش پاره کرد من اين پول را به تو

نبخشيدم هيچ طلبي هم از تو ندارم

اين آقا بعد از اين قصه يک تکه نان با پنير مي خورد ديروز که گرفتار بود چلوکباب برگ خورد امروز نان و پنير برو سؤال کن بگو اين دو غذا کدام لذّت بخش تر بود مي گويد نان و پنير چرا چون اين نان خشک را با راحتي روح و نفس خورد آن چلو را درناراحتي و گرفتاري نفس خورد پيغمبر مي فرمايد اباذر اين چيزهايي که من مي گويم داشته باش فکن سعيداً خوشبخت هستي راحتي روح دارد آدمي که متدين باشد متدين واقعي

پيامبراکرم در اين قسمت از بيانات خود به ابوذر مي فرمايند به سفارشات من عمل کن تاسعادت دنيا و آخرت نصيبت گردد احفظ ما اوصيک تکن سعيداً في الدّنيا و الاخرة

سعادت چيست ؟ سعادتمند واقعي چه کسي است يا به تعبير ديگر ملاک براي سعادت چيست راحتي و آسايش نفس بهترين ملاک براي سعادت است.

چرا که تمامي مصاديق ديگر سعادت نيز به راحتي نفس بستگي دارد مال ثروت جواني سالمي مال داشته باشد راحتي نفس نداشته باشد سالم باشد دچار عذاب وجدان باشد يک لقمه نان خشک راحت از گلويش پايين نمي رود

يک شخص در سن جواني در خانه اي راحت مشغول خوردن بهترين غذاهاست اما مبلغ هنگفتي بدهکار است و برگردنش سنگيني مي کند هر لحظه منتظر مطالبه طلبکار که نکند بيايد در خانه آبروريزي کند ما تو اين محل آبرو داريم با چنين ناراحتي آيا رفاه و غذاي لذيذ براي او لذتي خواهد داشت ؟آيا مزه غذاي خوب را مي فهمد.

حالا به اين آقا خبر مي دهند بدهي هايت پرداخت

شد طلبکارها را پاره کردند از فرداش بنشيند مشغول خوردن نان خشک وآب شود اگر از او سؤال کند امروزي که نان و پنير بيشتر به دلت چسبيد يا چلوکباب ديروز معلوم و مشخص است چه پاسخي مي دهد لذتي که از خوردن آن نان خشک برده با هيچ غذاي ديگري قابل مقايسه نيست .

پيامبر اکرم در اينجا نسخه اي براي مومنان نوشته اند که به واسطه آن سعادت دنيا و آخرت را کسب نمايد يعني هميشه در راحتي و آسودگي به سر برد هميشه راحت است چرا که اين خصوصيت بر تمام مظاهر خوشبختي تأثير گذار است .

انسان متدين مؤمن حقيقي به اين نسخه عمل مي کند معناي تدين همين است . که تمامي جوانب دين را رعايت کند نه گوشه اي از دين را بگيرد زاويه اي را رها کند دين نيمه کاره هيچ دردي را دوا نمي کند مشکلي که خيلي از مؤمنين جامعه ما دارند نماز جماعت اخلاقش بد مسجد مي آيد غيبت مي کند

فايده دين آثار مثبت دين هنگاميکه متبلور مي شود که به تمام مسائل دين توجه شود

وَ يقولون نؤمن بعض و نکفر بعض نساء 150

اگر انسان قبول کرد و به آموزه هاي ديني در تمام ابعاد و جوانب آن عمل نمايد.اگر عمل کرد سعادت دنيا و آخرت را بدست آورد.

مؤمن واقعي اگر روزها تشنه و شب ها گرسنه بماند باز هم پشيماني و اظطراب روحس را چنگ نخواهد زد نمونه بارز خود ابوذر وصاياي پيامبر را عمل کرد سعادتمند شد

آقا او که از شدت گرسنگي و تشنگي در بيابان گرم دبره مرد درست است اما مرگ همراه

با سعادت و عزت بود چون هيچ گاه احساس پوچي نکرد از شدت تشنگي مرد اما زير بار ظلم نرفت

اباذر مي خواهي سعادت دنيا و آخرت شامل حالت شود

يا اباذر نعمتان مجنون فيها من الناس الصحة و الفراغ

پيامبر در اين فراز از وصيت دو نعمتي را اشاره مي کرد که اکثر مردم اين دو نعمت را دارند امّا قدرش را ندارند ارزشش را نمي دانند مجنون فيها نسبت به آن مجنون هستند واژه غَبن معمولاً در مسائل مالي استعمال مي شود گاهي هم مسائل غير مالي غبن به معناي فريب خوردن يکي از دو طرف معامله است در قيمت يک کالاست مثلاً اگر شخصي از قيمت کالايي اطلاع نداشته باشد يک جنس هزار توماني را دو هزار تومان بخرد اين شخص به اندازه هزار تومان مجنون است مجنون شده و فريب خورده

حالا پيغمبر مي فرمايد هرکس اين دو صفت را قدرش را نداشت مجنون شده و ضرر کرده است.

الصحة والفراغ

سلامتي و فراغ

يکي از نعمتهاي قدر ناشناخته نعمت سلامتي است انسان مادامي که دچار بيماريهايي مانند سر درد پا درد کمر درد شده مي تواند از لحظه لحظه عمر خويش استفاده فراوان ببرد

قال العلي (ع) الصحةُ افضلُ النعم

يا ابذر اغتنم خمساً قبل خمس شبابک قبل هرمک

پيش ازاينکه 5 چيز به روي آورد 5 تا را غنيمت بشمار جواني را پيش ازپيري

پيامبر بعد از سال اهميت نعمت تندرستي و فراغت به جوانان گوشزد مي فرمايد که ارزش جوتني را خود بدانند و آگاه باشند که اگر اين دوره به سر آيد ديگر قابل بازگشت نيست بسياري از تواناييهاي انسان با سپري شدن جواني از دست مي رود .

حسرت بخورد بگويد اي جواني کجايي که يادت بخير بيان اين جمله اخطار به جوانها که جواني متاعي دست نيافتني است مبادا آنرا ارزان بفروشيد

و صحتکَ قَبلَ سقمک تندرستي را پيش از بيماري

اوضاع و احوال در اين دنيا هيچ وقت يکنواخت نيست تغيير و تحول در ذات دنياست گاهي انسان مريض مي شود وگاهي سالم است سلامتي نيز همچون ديگر نعمتهاي دنيا مانندي نيست همه امور انسان تحصيل عبادت فعاليت حتي عبادت منوط به سلامت است وقتي مريض مي شود قدرت انجام نماز خواندن هم ندارد يکي از دوستان دو کليه از کار افتاده بود

وغناکُ قبلَ فقرک

حالا که دست به دهان مي کند ياغي گري نکن انفاق کن قبل را فراموش نکن آن خدايي که اين نعمت را داده کاري ندارد بگيرد

و فراغک قبل شغلک و حياتک بعد موتک

پس از مرگ انسان نمي تواند کاري انجام دهد حتي نمي تواند يمپک لاالله الا الله بگويد يک ريال پول در راه خدا دهد پس تا زنده ايم بايد زندگي خود را غنيمت بشماريم

کسي در زندگي پيروز است که همه اوقات زندگي را غنيمت بشمارد

يا اباذر ايّاک و التسويف باملک َ

اي اباذر بپرهيز از امروز و فردا کردن و تأخير در انجام آرزوهايت

فان يکن عدلکَ تو مسؤل امروز خود هستي فکُن في القد کما کنتَ في اليوم

همانگونه باش که ديروز بودي وان لم يکن عدلک

اي ابوذر نحوي عمل کن که اگر فردايي در کارنبود پشيمان نشوي نگويي اي کاش فلان عبادت را ديروز انجام مي دادم فلان کار خير را انجام مي دادم اي کاش فلاني را اذيت نمي کردم حسرت هاي دنيا قابل جبران هست ولي حسرت هاي آخرت قابل جبران نيست

شخصي آمد خدمت آيت الله ميرزا مهدي شيرازي رسيد از ايشان خواست کسي را مأمور کند که براي جدّش يک سال نماز بخواند روزه بگيرد بعد گفت پدر بزرگ من به هنگام مرگ وصيت کرده بود که فلان خانه را بفروشد و پول آن را برايش صرف نماز و روزه نمايند اما هيچ کدام از ورثه اين کار را نکرده اند و الان من مي خواهم بعد از 70 سال به سهم خود به وصيت او عمل کنم تا پولي که به ما رسيده حلال باشد با وجود اين که اموال زيادي بر جاي گذاشته بود در مقابل بود فقط يک خانه بفروشد و صرف نماز و روزه نمايد تازه اين نمره خيلي خوب بود همين يکسال را ادا کرد مي گويد

صيت کنم کي عمل مي کند جريان پيامبر و باغ خرما

امام صادق (ع) در تفسير اين آيه فرمودند : و لا تَنس نصيبک من الدنيا

قالَ لاتَنسَ صِحَتَکَ وَ قُوَّتَکَ و فَراغَکَ وَ شَبابَکَ و نَشاطَکَ و غِناک و اَن تَطلُبَ به الاخره

از امام صادق سوال شد در تفسير آيه فرمود سلامت نيرومندي فراغت جواني نشاط بي نيازي خود را فراموش نکن و در دنيا از آنها بهره برداري کن و متوجه باش که از آن سرمايه هاي عظيم به نفع آخرت استفاده کني .

- کشاورز بايد از فرصت مساعد آب و هوا و زمين استفاده کند با سعي و کوشش در شخم زدن و بذر ريختن و مراقبت کردن اگر وظيفه را درست انجام داد زمين مساعد بذر کاشت نرفت سنگ کوه به موقع آب ياري کرد در نتيجه مي تواند محصول مناسب به دست آورد.

انسان تا در دنيا هست مي تواند بذر بکارد و آخرت را آباد کند مرگ که به سراغ او آمد پرونده بسته مي شود. اليوم اليوم عمل و آخرةٌ يوم الحساب

انسان بعد از مرگ متوجه مي شود که چه فرصتهايي را در دنيا مي توانسته و انجام بده و نداده چند ميليون لا اله الا اللخ صلوات

فرض کن مي روي مسافرت يک وسيله اي جا گذاشتي چقدر در طول سفرت حرص مي خوري اي کاش برده بودي

امام هادي : قومي در نزديک دريا زندگي مي کردندند هر دوسال يکبار براي خود انتخاب مي کردند برايشان فرقي نمي کرد که پادشاه چه کسي باشد بقال حمال عالم کاسب جوان پير طبق قانون خودشان او را انتخايب

مي کردند مي گفتند تا دوسال پادشاه ما هستي و هرچه بگويي از جان و دل مي پذيريم اما پس از دو سال او را از تخت پايين مي کشيدند و مي انداختند در دريا اين بود که کسي حاضر نمي شد اين حکومت را قبول کند در اين ميان شخصي حکيم و دانشمند براي پادشاهي اعلام آمادگي کرد و حکومت را پذيرفت و مدت دو سال حکومت در اختيارش بود در طي اين سال يک عده از اطرافيانش را فرستاد تا جزيره خوش آب و هوايي بيابند و تمام وسايل را حتي زندگي را براي او به آنجا انتقال دهند همچنين دستور داد باغها و مزارعي در آنجا ايجاد کنند همينطور دستور داد قايقهايي هم آنجا ساختند و در گوشه اي از دريا مخفي کردند دوسال تمام شد او را مردم گرفتند انداختند در دريا او نيز خود را به قايقها رساند و به جزيره رفت عمري را به راحتي سپري نمود.

آن دو سال دنيا آن جزيره آخرت است .از اين فرصت دو ساله استفاده کرد تا يک عمر راحت زندگي کند دو سال تمام شدني است اما زندگي در جزيره مدت مشخصي ندارد زندگي دنيا مدت مشخص استفاده بکن يک جزيره آباد براي خودت فراهم کن حالت احتضار عالم برزخ قيامت سختي و راحتي همه بستگي به عملکرد در دنيا دارد چه بذري کاشته باشي .

نماز مسجد ساختن مسجد

يا اباذر لو نظرت الي عجل مصيره لابغضت الامل و غروره

اي اباذر اگر اجل خود و در نهايت آن را بنگري که چه زود مي آيد و به سرعت مي گذرد هر آينه آرزوهاي دور و دراز خود را دشمن خواهي داشت

اجل چه

موقع لحظه اي که انسان از دنيا رخت مي بندد

اجل اول آخرت و پايان دنياست

القبر اما روضه من رياض الجنته او حفره الميزان قبر يا باغي از باغهاي بهشت يا چاهي از چاه هاي جهنم مسير نهايي بهشت يا جهنم است

يا اباذر کن في الدنيا غريب اي اباذر در دنيا به گونه اي باش که گويي در آن غريب هستي

شخصي درشهري غريب است جايي را بلد نيستي و قوانين را نمي داند براي تهيه و غذاي سالم از مردم سوال مي کند حواس جمع راه را اشتباه نرود

در اين غربت سراي دنيايي نيز بايد همين کار را کرد اگر از چيزي با خبر نباشيم حکم شرعي آن را ندانيم بايد از خبره سوال کنيم 50 سال عمر گرفته يک مسئله شرعي بلد نيست وضوي ساده بلد نيست حمد و سوره 5 غلط داره براي گواهينامه وقت گذاشتي خرج کردي اما يک مسئله شرعي نرفتي از يک عالم بپرسي دکتر اهل بيت طبق دستور پيامبر و ائمه پيش برو

و اد نفسک من اصحاب القبور خود را از مردگان بشمار آور يک لحظه چشم خود را به روي دنيا ببند فکر کن تمام عمرت تمام شده تو را درون قبر گذاشته اند بررويت خاک مي ريزند و تو را با اعمالت تنها گذاشته اند و رفته اند

زياد قبرستان رويد

خواجه ربيع قبري کند

مثل غريب خودت را تصور کن در دنيا اگر ميليونر هم هستي اگر مقام هم داري خودت را غريب فرض کن غريب چي ؟ حضرت چي مي خواهد بفرمايد

حضرت مي فرمايد: خودت را دردنيا غريب فرض کن ما اگر در يک شهري سفر

کرديم که نه زبان اهل شهر رابلديم نه قوانين آنها را بلديم نه آدرس بلديم آدم غريب چکار مي کند ؟

سؤال مي کند نکند تو چاه بيفتد چرا سؤال مي کند آقا نانوايي کجاست خوب برود با چشم پيدا کند اگر سوال کرد مي گويد کوچه پشتي شايد يک دقيقه به نان برسد اما اگر راه مي افتم ببينم کجا بوي نان مي آيد بخرم چشمم کجا نانوا مي بيند تو اين کوچه آن کوچه ممکنه تازه از نانوايي هم دور تر شوم سوال کند زودتر به مقصودش مي رسد تو دنيا هم بپرس چي حلال چي حرام بپرس چي به درد آخرت تو مي خورد همانرا انجام بده.

حقوق خدا

اي اباذر همانا حقوق خداوند بزرگتر از آن است که بندگان توان اداي آن را داشته باشند همانا نعمت هاي خدا بيشتر از آن است که بندگان بتوانند بشمارند

ولکن هر صبح و شام را با توبه آغاز کنيد

در اين فراز پيامبر سه مطلب را مي فرمايند : 1- عبادت 2- شکر 3- توبه

که هر کدام اهميت فراواني دارد

مسئله حقوق خداند متعال به قدري عظمت دارد و عظيم است که اگر تمام بندگان خدا حتي ملائکه و انبياء معصومين هر آنچه قدرت دارند درک مي کند عبادت و شکر انجام دهند باز هم نمي توانند حق خدا را به جاي آورند.

دکتر رفيعي حقوق خدا

موضوع بحث ما سفارشهاي پيامبراکرم به اباذر غفاري است اباذر اين صحابي صادق و مومن رسول خدا که در مسجد خدمت حضرت رسيده که حضرت سفارشهايي به او نموده اند که اين سفارشها بسيار قابل توجه و تامل است جامع يک دوره درس

اخلاق و آداب است به عبارت ديگه يک دوره معارف اهل بيت در اين موعظه نهفته است بنده امشب اين فراز فرمايش پيامبر را معنا کنم

اباذر اِن حقوق الله اعظم من ان يقوم بهاالعباد و ان العباد و ان نعم الله اکثر من بعضيها العباد و لکن أمسوا وأصبحوا تائبين

دو تا نکته پيامبراکرم به اباذر فرمودند که بسيار نکات دقيقي است

1- فرمود ابوذر حقوق خدا را مردم نمي توانند ادا کنند حقوق خدا اينقدر زياد است که مردم توان

ادا کردنش را ندارند

2-نعمتهاي خدا اينقدر فراوان هستند که مردم توان شمارش و اداي شکرش را ندارند

مطلب اول اين بود مردم توان اداء وظيفه در مقابل را ندارند

سؤال حقوق الهي چي هست اصلاً ما حقوق الهي را معنا کنيم ببينيم چي هست

اينکه مي فرمايند بندگان توان اداء وظيفه راندارند روشن شود ببينيد آقا هرکسي اگر کاري براي کسي انجام دهد يک حقي گردن پيدا مي کند معلم بر دانش آموز حق دارد چون به او چيز ياد مي دهد يک پدر گردن فرزندان حق دارد مادر حق دارد فرزند را به دنيا آورد حق چي جايي که کسي کاري براي کسي انجام دهد خدمتي بکند طبيعتاً اين کار موجوب حق مي شود حالا گاهي خدمت و وظيفه است گاهي لطف است وظيفه نيست.

خداي متعال بشر را آفريده عالم هستي را آفريده نعمتها را در اختيار بنده ها قرار داده حيات داده سلامت داده غذا داده روزي داده غذا داده طبيعتاً کسي که اينقدر نعمت به ما داده حقوقي به گردن انسان دارد

ولي آيا اين بشر ناتوان مي تواند تمام اين حقوق را ادا کند نه محال

است غيرممکن است

پيغمبر: ان حُقوق الله جَلَّ تَناوه حقوق خداوند

اَعظَم مِن ان يقومَ بِها العباد بزرگتر از آن است که بندگان حق آن را به جاي آورند

وان نِعَمَ الله اکثَرُ مِن ان يُحصيها العباد

و نعمتهاي خدا بيشتر از آن است که بندگان شماره کنند.

امام سجاد در يکي از دعاها به خدا عرض مي کند الهي ما عبدناکَ حَقَ عبادتک

خدايا ما هيچ وقت حق عبادت را نمي توانيم ادا کنيم اصلاً محال است حق

وما عرفناک حَقَ معرفتک ما هيچ وقت نمي توانيم معرفت کامل تو را پيدا کنيم

حق معرفت و حق عبادت مشکل است لذاست که در روايت داريم که موسي بن جعفر

اللهُمَ لا تَجعَلني مِن المعادين ولا تُخرجني مِن التقصير

يوسف بن عبدالرحمن از امام صادق پرسيدم يابن رسول الله لا تَجعلني من معارين معنايش روشن است يعني خدايا دين مارا عاريه اي قرار نده که امروز داشته باشيم فردا از دست بدهيم معارين يعني کساني که دينشان استوار نيست دين ما سست نباشه معنا و روشن اما يابن رسول الله لا تُخرجني من التقصير را من معنايش را نمي فهمم امام کاظم فرمودند معنايش اين است : يعني هرچه عبادت مي کني بندگي مي کني باز هم بگويي خدايا من که نتوانستم يعني خودت را در مقابل خدا مقصر و بدهکار بداني اين مهم

چون يکي از ترفندهاي ابليس اغترار به عبادت است به اين معنا که اگر روزي اتفاق افتاد بنده اي از سر اخلاص نمازي با حضور قلب به جاي آورد شيطان در ذهن او رسوخ مي کند و مي گويد خداوند از کجا بنده اي مثل تو پيدا کند با اين حضور قلب عبادت

عجب کار بزرگي انجام دادي کسي نماز مي خواند انسان هم کم کم باور مي آيد فکر ميکند خبريه خودش زمينه انحراف است

انسان نمي تواند حق خدا را ادا کند پس اين نمازها ادا کردن نيست نه بالاتر بگويم نمازهاي بهتر از صحيح تر از من توهم ادا کردن حق خدا نيست.

يکي از ترفندهاي ابليس اغترار به عبادت است اگر يک روز يک نماز باحال خواند شيطان مي آيد بهش مي گويد بابا بندگان خدا مشروب مي خورند کجا خدا بنده اي مثل تو پيدا مي کند کم کم باورش مي شود

روايت داريم يک روز ابليس آمد پيش يک برنس کلاه هاي کله قندي سرش بود به موسي يلام کرد اين کلاه چي پاسخ داد ابزار کار من اين کلاه رنگارنگ مردم را گول مي زنم با همين رنگها جهنمي مي کنم يکي از اين رنگها اقترار به عبادت است اگر يک شب قدر شه رفت عبادت کرد صبح که مي شود شيطان رها نمي کند هي به ذهن مي آيد چه نسبي بود عجب کار خيري کردي تو اين زمانه شيطان کار کشته است تو کار خودش استاد است قوي تر از من تو را زمين زده

معنايش اين است هرچه عبادت مي کني بگويي خدايي کاري نکردم هميشه خودت را در مقابل خدا بدهکار بدان اتفاقاً خود همين شکر عبادت است.

حضرت موسي به او خطاب کرد حق شکر من را به جاي بياور خدايا من چگونه به حق شکر تورا به جا آورم من نمي توانم خطاب شد موسي همين که ميگويي نمي توانم به جا آورم اين خودش حق شکر است

همين که اذعان ميکني اعتراف مي کني خدايا نميتوانم حق عبادت را عبادت کنم همين اداي حق شکر است.

حالا پيامبر به اباذر مي فرمايد اباذر بنده ها کوچک تر از آن هستند که بخواهند حقوق خدا را رعايت کنند منتهي هر چيزي که انسان توان کاملش را ندارد توان ناقصش را نبايد کنار بگذارد.

ما اگر نمي توانيم حق کامل حقوق خدارا رعايت کنيم آن حداقلي که از ما مي آيد را بايد انجام دهيم خداوند تبارک و تعالي خودش در روايات بيان کرده که مي گويد من حقوق بر گردن شما قرار دادم نمي گويم صد در صدش را اما حداقلي که از شما مي آيد انجام بدهيد.

يکي از حق ها معرفت الله است خدا را بشناسيد برگ درختان سبز

ويکتور هوگو يک پرنده کوچک که زير برگها نغمه سرايي مي کند براي اثبات خدا کافي است

يکي از حتها اين است خدا را بندگي کنند ارتباط با خدا

يک حديث قدسي بخوانيم حقوق خدا بيشتر براي ما روشن مي شود حديث قدسي حديثي است که گوينده اش خداست اما معصوم نقل کرده البته با قران تفاوت دارد قران معجزه است اما حديث قدسي اين طور نيست يا عبادي ستة ٌ و سته منکم من شش چيز از شما مي خواهم اينها حقي است که من به عنوان خالق از شما مي خواهم اگر عمل کرديد انجام داديد 6 چيز در عوضش به شما مي دهم 6 چيز از شما 6چيز از من روايت زيبايي دقت بفرماييد شايد يک مقدار از حقوق الهي روشن شود

چي از شما چي از من چه کاري را من در

مقابل بندگانم انجام دهم خداي متعال فرمود بندگان من

المغفرة مني و التوبَةُ منکم

يک حقي که بايد انجام بدهيد نسبت به خدا توبه است گناهانشان را توبه کنيد خطا داريد استغفار کنيد آن وقت من مغفرت مي آورم در کنارش مغفرت از من توبه از شما اگر شما توبه نکردي مغفرت شامل حالت نشد خودت مقصر هستي مغفرت از من توبه از شما چقدر در قران تأکيد دارد توبه و است امر به توبه کرده بعضي مي گويند توبه وجوب دارد.

الاجابةُ مني و الدعا منکم

دومين حقي که من نسبت به شما دارم اين که شما دعا کنيد اُد عوني من را بخوانيد من اجابت ميکنم البته اگر ساير شرائط دعاهم نباشدد من اچابت مي کنم اگر اجابت هم نباشد شما بايد من را بخوانيد

القضاء مني

من يک تقديري براي شما در نطر گرفته ام حالا من نمي خواهم در بحث قضا و قدر وارد شوم يک قضا و قدر حتمي داريم يک غير حتمي يک تقديري دارد هرکسي

جبر هم نيست اختيار است يعني قضا هر کسي با اختيار تدوين شده ولي بالاخره مرگ هرکسي يک زماني فرا مي رسد سنت هاي الهي دو قسم است سنت مطلق سنت مشروط اصلاً سنت الهي يعني چه؟ يعني چيزي که مخصوص فرد خاصي نيست در همه امتها جاري است مثلاً سنت امتحان امتحان سنت خداست از زمان آدم بوده تا قيامت سنت امتحان مال همه س سنت هدايت مال همه است سنت رزق مال همه است اما سنت هاي الهي دوقسم يک سنت مطلق داريم يعني همه مردم را ما شامل اين سنت مي کنيم مثل مرگ سنت مرگ استثنا ندارد نميز نداريم

ما کُلُ نقسٌ ذائقة الموت سنت هدايت ربنا الذي اعطي کل شيء ثم هدي

خدا هم? مردم را يک هدايت اجمالي داده همه موجودات بعضي از سنتها مشروط است يعني ممکن است در يک شرائطي شامل حال ما شود مثل سنت استدراج سقوط سنت عذاب اگرکسي ملت گناه و معصيت کرد اين سنت شامل حالش مي شود سنت عذاب 15 قوم نوح را گرفت قوم لوط را گرفت قوم صالح را گرفت ولي قوم پيامبر اسلام عذاب به اين

شکل برايشان نيامده بعضي از سنتهاي الهي مشروط است مي گويد اگر اين کار را بکني اين طور مي شود اين سنت مشروط است .

خداوند سومين نکته اي که مي فرمايد ببين بين من و گناهانم هست القضاء مني و الرضاء منکم

قضا مال من است نوشتيم يک زماني مرگ اما و الرضا شما بايد راضي باشي به رضاي الهي اين بالاترين ارزش است.

آقا امام صادق فرزندش مريض بود خيلي تلاش کردند کسي بياورند بچه خوب شود ولي بچه از دنيا رفت ديدند امام آرام شد گفتند آقا قبل از اينکه از دنيا برود شما بيشتر جزع و فزع مي کردي فرمود انا اهل البيت نجزعُ قبل از مصيبت تلاش مي کنيم واقع نشود آدم که نمي شود بچه اش مريض شد او را رو به قبله کند انتظار مرگ بکشد بايد دکتر برود آزمايش برود تلاش بکند اتفاق پيش نيايد اما گاهي همه اينها انجام مي شود اما به نتيجه نمي رسد فرمود اذا وقعت نصبر وقتي مصيبت واقع شد صبر مي کنيم

نمي خواهيم مقابل قضا الهي بايستيم

پيغمبر اسلام در تشييع جنازه فرزندش اشک مي ريخت خوب قضا الهي اين بود که پيامبر پسرش نماند هيچ کدام از پسرهاي پيامبر زنده نماند آخرين ابراهيم يک سال و شش ماه داشت يک کسي آقا داشت گريه مي کرد يک کسي اعتراض کرد حضرت فرمودند گريه اشکالي ندارد اِن لب لا يُعذبُ بدفع عين خدا که کسي را براي گريه برميت عذاب نمي کند مگر انسان بي عاطفه است نمي شود جلوي عاطفه را گرفت گاهي انسان يک فيلم حزن آور مي بيند قصه حزن

آور مي شنود متأثر مي شود

خدا کسي را به اشک چشم عذاب نکرده مگر آدم گريه نکرده مگر نوح مگر يعقوب در فراغ يوسف گريه نکرده و بيضت عياهُ من الحُزن جلوي گريه را نمي شود گرفتاين حرفي که مرها بي ها مي زنند خيلي غير منطقي است که آقا بر ميت نمي شود گريه کرد مگر مي شود کسي را چهل سال با او زندگي کرده از دستش مي رود گريه اشکال ندارد امام حسين کنار بدن علي اکبر اشک ريخته کنار بدن ابالفضل العباس اشک ريخته فرمود آني که عيب دارد اين است که انسان حرفي بزند خلاف تقدير خدا باشد به خدا اعتراض کند .

بندگان 6 چيز از من 6 چيز ازشما توبه از شما مغفرت ازمن دعا از شما اجابت از من قضا از من رضا از شما البلاء مني بلا و آزمايش از من بالاخره بايد در اين دنيا افراد آزموده شوند حالا موادامتحان فرق مي کند سليمان را با ثروت آزمايش مي کنند ايوب را با فقر مهم اين است که سليمان و ايوب يک حرف داشتند اين لطف خداست هذا من فضل ربي هردو وَجدناهُ صابرا

يکي از انبياء ناشکري نمي کردند هر دو مي گفتند توکلمان به خداست هم? انبياء سور? ابراهيم آيه 11 و 12 چهار مرتبه در اين دو آيه کلمه توکل تکرار شده همه مي گفتند ما کنا و توکل علي الله ما چرا توکل نکنيم بر خدا پس بلا و آزمايش از من صبر هم از شما تحمل هم از شما

الجنةُ مني بهشت از من والطاعتُ منا اطاعت از شما

من بهشت مي دهم

بهشت را براي شما خلق کردم وُعِدَ المُتَّقون

والسارعوالي المغفرت

133- آل عمران : و سارعوا الي مغفرَ من ربکم و جنة عرضها السماوات و الارض

أعدت للمتقين

اصلاً جنت آماده شده براي شما حق شما منتظر شماست براي شما قرار دادم اما شرط دارد الطاعتُ مِنکُم بندگي کنيد بهشت ازمن

رزق از من شکر از شما رزق از من خدا شکر از شما بندگان از خدا اجابت مي خواهيم مغفرت مي خواهيم اما در 6 تاي دوم کوتاهي مي کنيم.

تو اگر جنت مي خواهي مشروط به اطاعت تو اگر اجابت مي خواهي مشروط به دعاست اگر مغفرت مي خواهي مشروط به توبه است

اين حقوق چقدرر زيبا مشخص شد

پيغمبر فرمود: اباذر حقوق خدا را بايد رعايت کنند نمي توانند اما به حدي که توانش را دارند حقوق خدا بايد رعايت شود ان الحروق الله اعظم من يقوم بها العباد

يک نکته اي عرض کنم

سوال آقا رابطه حق الناس با حق الله چيه

شما گفتيد حقوق خدا را بايد رعايت کرد من مي خواهم عرض کنم اين رابطه مستقيم است روايت داريم اگر کسي حق الناس را رعايت نکند به حق الله بي توجهي کرده حقوق خدا را در واقع زير پا گذاشته چرا چون اين مردم مخلوق خداوند هستند شما حق مخلوق را رعايت نکني حق خالق را رعايت نکردي ولذا فرمود جعل الله سبحان حقوق عباده مقدم يحقوقه

خداوند حق بندگان را بر حق خودش مقدم داشته برادران عزيز ما در جامعه امروز شاهد بي توجهي به حق الناس هستيم حق الناس کم و زياد ندارد حق الناس کوچک و بزرگ

نداردحق الناس حق الله است حق الناس فرد و شخص و نژاد و مليت نمي شناسد حق الناس زير چتر انما المومنون اخوه است همه با هم برادر هستند حقوق همه بايد رعايت شود مقدار و کميت ندارد

داستان : آن عالم بزرگوار مي گويد من مدتي بود توفيق خواندن نماز شب از من سلب شده بود خيلي ناراحت بودم (اين داستان را مرحوم حاجي نوري کتابي دارد به نام دارسلام از خوبيهايي که بزرگان ديده اند) اين عالم مي گويد شب خواب ديدم که به من گفتند کسي که لذت خرماي حرام بچشد لذت نماز شب نمي چشد وحشت زده از خواب پريدم

کسي که لذت خرماي حرام بچشد لذت نماز شب نمي چشد هر چي فکر کردم خدايا چه کردم کجا خرماي حرام خوردم يک مرتبه يادم افتاد که چند روز قبل رفته ام يک جا خرما خريده ام پول دادم مغازه دار خرما را دستم داد آمدم بيرون نگاه کردم ديدم يکي از خرماها نرسيده است برداشت گذاشتم روي طبق يک خرماي رسيده جاي آن گذاشتم اينقدر دقيق

حق الناس چند جور 1. حق طبيعي حق امنيت حق آزاذي

شمايي که با نوار موسيقي حق امنيت مسافر را سلب مي کني حق امنيت عابر را سلب مي کني حق طبيعي يک کسي است که براي خودش امنيتي داشت باشد شمايي که با نوار موسيقي

حق الناس فقط به مال نيست شمايي که با يک عروس گرفتن تا ساعت 2 نيمه شب تمام همسايه ها را آسايششان را سلب مي کني اين حق الناس است

مي زنند ترقه گور پدر مردم

يک بخش حق الناس

حقوق کشوري اين خيابان يکطرفه آن کسي که يک طرفه مي آيد ترافيک ايجاد مي کند ضامن همه ماشين هايي است که وقتشان گرفته شد به خاطر اين آقا

گاهي حق اقتصادي مال مردم است گاهي حق ارض و آبرويي است شخصيت مردم است آبروي مردم است گاهي حق حق عرفي است صف نانوايي ده نفر ايستاده اند مي روي جلو نان مي گيري با نانوا آشنا هستي حق اين ده نفر را شما ضايع کردي

جعل الله حقوق العباده

خيلي حواس انسان بايد جمع باشد مواظبت کند پيرامون بحث حق الناس حق الناس را خدا نمي گذرد

روايت از امام صادق داريم فرمود:خداوند سوگند ياد کرده بهشت را بر سه نفر حرام کند 1.کسي که حق خدا را رعايت نکند 2. کسي که حق امام و پيشوا را رعايت نکند 3.کسي که حقوق مردم را زير پا بگذارد

اين روايت سه وجه مشترک دارد حق کشي حالا چه حق خدا باشد حق امام معصوم باشد حق مردم باشد

خداوند راه نمي ده به بهشت کسي که اين حقوق را زير پا بگذارد ببين چقدر دقيق است ببين چقدر ظريف است حق الناس ارز مردم آرزوي مردم

نبي اکرم اواخر عمرشان آمدند مسجد نشست در مقابل مردم سخن گفت نصيحت کرد آماده وداع کرد آخرين نطق پيغمبر خداست اين نکته را ابن الحديد نقل کرده شايد کمتر شنيده بتشيد اين فرازش را بعد از سختنراني فرمود هرکسي حقي بر گردن من دارد بيان کند يک شخصي بلند شد يا رسول الله من سه درهم از بيت المال بدون اجازه برداشته ام بيت المال حق النّاس است کساني که به

وسيله عمومي لطمه مي زنند حق الناس طلق تابلوها را از بين برده تلفن عمومي را لطمه مي زنند کسي که بي توجهي به اموال بيت المال مي کني

روايت داريم بعضي ها قيامت وقتي ميآيند سراي محشر مي بينند يک کارهايي در نامه اعمالشان نوشته شده که خودشان خبر ندارند مثلاً پاي فلاني شکسته خدايا به من چه پاي او شکسته ربطي به من ندارد تو فلان پوسته موز را انداختي رفتي پاي اين شکست يک ترقه زدي 2 شب ناراحتي قلبي داشت سکته کرد به خاطر تو از خواب پريده گاهي خود آدم توجه ندارد و اينها در پرونده ثبت مي شود کي حق دارد يا رسول الله من سه درهم از بيت المال بي اجازه برداشتم به فضل عباس فرمودند از او بگير بعد يکي بلند شد يا رسول الله شما يک موقع مي خواستيد به يک فقيري کمک کنيد سه درهم از من قرض گرفتيد فضل بن عباس سه در هم به او بدهيد اينها حقوق مردم هستند که طبق روايات تز حقوق خدا بالاتراست.

1244-غررالحکم 4780

ميزان الحکمه

امام علي (ع) : جَعَلَ اللهُ سبحانهُ حقوقَ عبادهِ مُقدمة لحقوقه

خداوندا حقوق مردم را برحقوق خود مقدم داشت

فمَنَ قلمَ بِحقوقِ عبادالله کان ذالک مؤديا الي القيام بحقوق الله

پس هر که حقوق بندگان خدا را رعايت کند اين کار به رعايت کردن حقوق خدا بينجاميد

يعني اگر خواستي حق خدا را به جا آوري مقدمه آن به جاآوردن حق مردم است.

امام صادق للمؤمن علي المومن سبحَةُ حقوقٍ واجبةٍ لَهُ من الله عزوجل

مومن را برمومن 7 حق است

الاجلالُ لَهُ في عَينه اورا در چشم خود

بزرگ شمارد

والوُدُّ لهُ في صدره در دل دوستش بدارد

و الواساةُ لهُ في ماله با مال و دارايش رساند

وان يُحِبُّ لنفسِهِ بر او همان پسندد آنچه بر خود مي پسندد

واَن يحرِّمَ غيبته غيبت او حرام بداند

اَن يعودَه في المرضه در بيماري به عيادتش برود

و يُشيعَ جنازته در تشييع جنازه اش شرکت کند

ولا يقول فيه بعد موته الاخيرا بعد از مرگ جز به خوبي از او ياد نکند

حالا يکي بگويد من نمي دانستم اينقدر حق الناس اهميت دارد در جواني جوان بوديم ما جوان بوديم حقي بر گردنمان هست دقت نداشتيم اينها را ردّ مذالم دهيد اگر حق کسي را پايمال کرديد حق مزالم دهيد غيبتي کرديد حالا دست او هم از دنيا کوتاه بروي حلاليت بطلبي برايش طلب مغفرت بکن خدايا من اشتباه کردم او را ببخش براي او کفاره اين قران را مي خوانم بخاطر اينکه من حقوق او را زير پا گذاشتم قران مي خوانم براي او اين يک راه.

يک نکته عزيزان دقت کنيد:

و آن نکته اينست اگر کسي هم حق الناسي گردن شما دارد عفو کنيد به دل نگيريد بگوييد خدايا اگر کسي غيبت مرا کرده او را بخشيدم خدايا اگر کسي حقي از من به گردن اوست او را عفو کردم او را عفو کردم

حسن ابن خُنيس آمد خدمت امام صادق (ع) عرض کرد يابن رسول الله يکي از اصحاب شما از دنيا رفته يکي ديگر از اصحاب شما از ايشان ده درهم طلب دارد آن کسي که مرده ديگه نيست که پول را بدهد وارثي هم ندارد کسي هم نيست فرزندي هم ندارد که طلب را پرداخت کند من هرچي

از اين صحابه شما تقاضا مي کنم او را ببخشد نمي بخشد مي گويد جلوي او را مي گيرم چرا پول مرا نداد امام صادق نمي داند اگر کسي حق الناس را عفو کند خداوند ده برابر به او جايزه مي دهد اگر اين ده درهم راببخشد خداوند به ازاي هريک درهمي ده برابر به او جايزه مي دهد اما گر عفو نکند همان يک يه يک طلب او هست ببين چقدر ارزش ببين اين وظيفه ماست که حق الناس را رعايت کنيم اما اگر کسي بر گردن شما حقي دارد اگر عفو کردي کسي که غيبت کرده بدهي دارد يادش رفته اين ارزش دارد پيش خدا اين همان است ارحموا ترحموا رحم کن خدا رحم مي کند مي گويد بنده من گذشت من هم مي گذرم

نبي مکرم به اباذر فرمودند : ان حقوق الله اباذر حقوق خدا بالاتر از اينست که مردم بتوانند انجام دهند ولي حقوق خدا چيست که بايد حداقل انجام دهيم

1- يکي معرفت است 2- عبادت 3- رعايت حق الناس

يکي از حقوق خدا دوست داشتن اهل بيت

اِن کنتُم تحِبُّون الله فَتَبعوني ببين يک بحث منطقي هرکس خدا را دوست دارد از پيامبرش تبعيت کند پيغمبر فرمود هرکس مرا دوست دارد اهل يتم را دوست داشته باشد کاري که بني اميه کردند مي خواستند بين اين دو جريان فاصله بياندازند بگويند بندگي خدا و تبعيت پيامبر غير از بندگي اهل بيت نه آقا خودش فرمود : قُل لا عليه السلام اجر الا مودّةِ في القربي

آقا شما اين دو آيه را کنار هم بگذاريد بيني و بين الله چه نتيجه

اي مي گيريد

اِن کنتُم تحِبُّون الله فَتَبعوني پيغمبر هم فرمود هرکس مي خواهد مزد مرا بدهد مودة في القربي

مودت يعني هم محبت هم اطاعت يک وقتي ابن عباس از يک جايي رد مي شد ديد يک کسي دارد به امير المومنين ناسزا مي گويد سب مي کند فرمود ايُّکُم اسابُ لله و لرسول ِ

کي جرأت کرده به خدا و پيغمبر ناسزا بگويد گفتند ابن عباس اشتباه شنيدي ما به خدا و پيغمبر ناسزا نگفتيم سبِّ به علي بود گفت چرا من از حبيبم پيغمبر برايم نقل شده فرمود من سَبِّ عليا فقد سبني هرکس به امير مومنان سب کند ناسزا گويد به من ناسزا گفته و من سَبَني فَقشد سَبَ الله

ابن عباس اين رابطه را خوب درک کرده محبت اهل بيت عين محبت خداست ولذا بين اهل بيت شاه بيت کلماتشان کلمات پيامبر است مرتبه انتسابشان به پيامبر رابيان ميکند امام حسين انا بني مصطفي

امام سجاد بر فراز منبر فرمود من فرزند رسول خدا هستم اين دليل دارد که مردم تفکيک بين اهل بيت و پيامبر نياندازند .

مکتب تفکيک مکتبي است که بنيانش از ثقيفه آغاز شد و امروز در دنيا شاخه پيدا کرد و وظيفه ماست ما موفي اهل بيت مکتب اهل بيت مکتب رسول خداست اسيرُ بصيرةِ جدي سيره حسيني سيره نبوي است لذا حسين شبانه آمد کنار قبر پيامبر اول وقتي مي خواست حرکت بکند آمد کنار جدش پيامبر خداحافظي کرد يا جدّا يا رسول الله بين امت تو چگونه حرمت ما راشکستند چگونه با من برخورد کردند دو مرتبه دو شب آمد کنار قبر پيامبر که يکي از آن

شبها پيامبر را در خواب ديد پيامبر او را در آغوش گرفت و فرمود حسينم بيا پيش خود ما اين جا براي تو بهتر است ما اينجا منتظر تو هستيم کاروان حسيني از کنار قبر پيامبر حرکت کرد هر رفتني يک بازگشتي دارد

شما اين کاروانهايي که مکه و کربلا مي روند ببين يک روز مردم ايسادند خداحافظي مي کنند هفت روز بعد يک ماه بعد به اقتضاي سفر همان ها مي آيند مي ايستند کاروان برگشته حالا اگر دراين سفر يک نفر از دست رفته باشد يک کسي مادرش ، پدرش رفته مکه همه برگشتند پدر برنگشت مي گويند پدر تو از دنيا رفته هم براي کاروانيان سخته هم براي کسانيکه به استقبال آمده اند عرض کنم السلام عليک يا ابا عبدالله يابن رسول الله جانها به قربان تو اي حسين اي عزيز زهرا اي آقايي که وقتي کاروانت برگشت مدينه تو نبودي نه عباس بود نه قاسم بود نه اکبر بود چطور اين کاروان را بياورند مدينه کارواني که اکثر مردها را از دست داده چه گذشت به امام سجاد لذا دروازه مدينه توقف کرد به بشير فرمود تو برو مردم را آماده کن اينجا بود بشير وارد مدينه شد

يا اهل يثرب لا مَقام لَکُم قتلُ الحسين فا

مردم مدينه من جاي شما باشم ديگه مدينه نمي مانم مدينه بي حسين ديگه ماندن نداره اگر سؤال کنيد چه اتفاقي افتاد براي حسين مي گويم

والجسمُ مِنکُم بِکربلاءِ مسرحوا

مردم سرش چهل منزل بالاي ني بود بدنش کربلا مقبال آفتاب

استفاده از فرصتها

بحث ما پيرامون نصايح پيامبر خطاب به اباذر غفاري است ديشب

عرض کردم پيامبر يک سري سفارشهايي به اباذر فرمودند که اباذر بعداً در ربزه اينها را براي ابااسود دوئلي نقل کرده و اباالاسود مي گويد اباذر اينها را براي من بيان کرد و گفت که رسول خدا در مسجد در حاليکه امير مومنان در کنارش نشسته بود اين نصيحتها را به من نموده است عرض کردم چند منبع هم آمده اهالي شيخ طوسي بحار هم در منابع ديگري که ما اين شبها به صورت گزينشي هر شبي يک مقداري مطرح خواهيم کرد

پيغمبر اول اين نصيحت به اباذر فرمودند و حفظ وصيّتي قول بده حرفهاي من را حفظ کني توجه کني انسان خيلي چيزها مي شنود اما رد مي شود از کنارش اگر به حرفهاي من توجه کني تَکُن سعيداً في الدنيا و الاخره هم در دنيا سعادتمند هستي هم در آخرت اين مهم کسي که مي خواهد نصيحت کند قول بگيرد که طرف اجرا کند اگر اجرا کردي اثرش اين تکن في دنيا و آخره هم در دنيا سعادتمند هستي هم در آخرت آن وقت حضرت شروع کردن نصيحت کردن

يکي از فرازها که چند جاهم در اين وصيت تکرار شده اين سفارش استفاده از وقت و فرصتهاست.

اجازه بدهيد بنده يک مقدمه اي عرض کنم بعد برويم سراغ اين فرمايش پيامبر ببينيد عزيزان انسان دو خصوصيتي که دارد و اين خصوصيت مال همه است فرقي نمي کند

1- لذت طلبي 2 – رنج گريزي

انسان از لذت خوشش مي آيد از رنج بدش مي آيد اين طبيعي و فطري است از خوشي و راحت بودن و لذت استقبال مي کند از درد و رنج و مصيبت

از سختي گريزان است از بچه تا بزرگ اين صفات را دارند و کسي هم نمي شود براي داشتن اين صفات مذمت کرد چون لذت طلبي و رنج گريزي فطري است

خداي متعال چون مي داند اين اميال درانسان هست بهشت را که مي خواهد تعريف کن مرتب روي اين دو ميل دست مي گذارد مي فرمايد مردم مگه شما لذت نمي خواهيد تلاش کنيد براي رفتن به بهشت اگر بهشت آمديد.

فيها ما تشتهي ه انسن و تلذُ اَعين

هرچه دلتان بخواهد هست هرچه لذت در آن است بهشت پيدا مي کني

زحرف 71

يطاف عليهم بصحاف من ذهب و اکواب و فيها ما تشتهيه الا نفس و تلذ الاعين و انتم فيها خالدون

برمومنان کاسه هاي زرين کوزه هاي بلورين مملو از انواع طعام لذيذ و شراب طهورا و هرچه نفس ميل کند و چشمها را شوق و لذت مهيا و شما مومنان در آن بهشت جاودان خواهند بود

قران محکوم نکرده از اين ميل استفاده کرده مي فرمايد هرچه لذت بخواهد هست هر چيزي باعث لذت تو شود و حورالعين کامثال لولومکنون از نوشيدني خوب خوشش مي آيد و آن مي فرمايد و اَنهار من الخمر در آن عالم نهرهايي از شراب مسلماً شراب حرام نيست چرا انها خمر گذاشتيم لذتها لشاربين براي اينکه لذت ببريد

کلمه لذت را ببين چند بار تکرار شده ميل دوم رنج گريزي است قيامت مي فرمايد لا يَمَسُهُم نَسب خستگي نيست و ماهم عَنها بِمُخرجين هيچ وقت از آنها خارج نمي شويد

خوب يکي از نگراني هاي انسان در اين دنيا مرگ ديگه تا مي آيد زندگي را جور کند مي

گويند حجر 48- لا يمسهم فيها نصب و ماهم منها بمخرجين برو اما خدا در قران مي فرمايد اين نگراني ها آنجا نيست ، نه نسب است يعني نه لعوب است خستگي و ماهم بمخرجين نه خارج مي شويد .ازاين ميل استفاده کرده براي تشويق به بهشت پس خدا نمي گويد لذت طلبي و رنج گريزي اشتباه است نه همه اين اميال ار دوست دارند اما در لذت طلبي يک سري محدوديت هايي است مثل ميل پرستش در فطرما هست اما آيا هرچيزي شايسته پرستش هست؟ ستاره و ماه و خورشيد و چوب شما لذت طلبي داريد اما لذت را بر هر چيزي ارضا نکن اين ميل را با هرچيزي پوشش نده بگذاريد ساده تر بگويم لذت طلبي اصلاً با تحمل رنج همراه است مادري که لذت اولاد مي خواهد ببرد بايد رنج حاملگي بکشد بايد رنج بي خوابي بکشد بايد رنج 9 ماه بچه به شکم داشتن بکشد بايد رنج شب بيداري بکشد لذت در اين عالم بدون رنج نمي شود انَّ مع العسريسرا مادري که عسرکشيد يسر اولاد داري نصيبش مي شود.

کشاورز رنج شخم زدن دانه کاشتن ، در بيابان صورت سوختن را ببرد تا يسر هم برسد نتيجه زحمات را موقع جمع آوري محصول، کسيکه مدرک مي خواهد بايد رنج درس خواندن را بکشد آن کسي که امروز دکتر است يک عمل کرده چند ميليون گرفته چه شبها که تا به صبح نخوابيده آن کسي که نويسنده است لذت تأليف مي برد مدرس حوزه و دانشگاه است لذت تدريس مي برد اين رنج مطالعه برده .

لذت بدون رنج نمي شود بني اسرائيل

مي خواستند بدون رنج به لذت برسند به حضرت موسي گفتند : فذهب انتَ و رَبُّک تو با خدايت برو بجنگ اناها هُنّا قاعدون ما اينجا مي نشينيم وقتي پيروز شديد مي آييم نمي شود در يک شهري مي خواستند وارد شوند بايد براي ورود به اين شهر مي جنگيدند گفتند موسي تو و خدايت دوتايي برويد بجنگيد ما اينجا نشسته ايم وقتي پيروز شدي ما را خبر کن .

غذا متنوع برايشان مي آمد موسي ما يک غذا نمي خواهيم به خدايت بگو غذاي متنوع براي ما بفرستد آقا لذت بدون رنج نمي شود مطلب دوم اينکه به لذت طلبي ميدان بي قيد و شرط نمي شود داد نمي شود آزاد گذاشت اميال را نمي شود آزاد گذاشت مثال بزنم انسان ميل به غذا دارد خدا نمي گويد اين ميل را ارضاء نکن فقط برايش يک سري حد گذاشته لا تأکلوا ربّا ربا نخور مال يتيم نخور لا تأکلوا اموالهم بالباطل رشوه نخور حالا اگر همين ميل را در مسير درست قرار دهي و حرام نخوري اشرش را مي فرمايد:

کلوا مِن الطّيبات و عملوا الصّالِحات اگر طيب خوردي عمل صالح هم انجام مي دهي اگر حلال خوردي عمل صالح انجام مي دهي عمل ناصالح مال لقمه ناپاک است تو پاکيزه بخور و عملوالصالحاتِ دوم کلوا مِن الطّيبات وشکرو لله اگر لقمه حلال خوردي شکر خدا هم به جا مي آوري

لذت با انجام سختي همراه گاهي انسان بايد يک لذتي را فدا کند تا به يک لذت بالاتر دست پيدا کند آقا قند دارد دوست دارد شيريني بخورد مي گويد نخور اگر نخوري پات قطع

نمي شود چشمت سياه نمي شود من لذّت شيريني خوردن را ترک مي کنم براي اينکه لذت سلامتي را درک بکنم و داشته باشم لذت در دنيا دو ويژگي دارد :

1- بايد از رنج عبور کني

2- بايد گاهي بعضي از لذتها را ترک کني تا به لذت بالاتر برسي

لذت خواب فدا کرد براي لذت نماز شب نماز صبح اول وقت لذت دعاي ملائکه و ثواب اخروي براي ترک گناه به نامحرم لذت نخوردن و نياشاميدن حرام براي محبوب شدن پيش خدا

به طور خلاصه دو ميل طبيعي در وجودش هست

1- لذت يابي 2- رنج گريزي

اين دوميل را قيامت خدا بهش جواب داده مي گويد خيالتان راحت بهشتي ها آنجا نه رنج است نه سختي هر چي هست سلام و آرامش است قيلاً سلاماً سلاماً

بهشت نمي خواهد تو از لذتي بگذري تا به لذت برسي نمي خواهدرنج گريز باشي چون رنجي نيست که از آن فرار کني محدوديتي نيست اينجاست که اگر چهار تا غذاي خوب جلوي شما گذاشتند مجبوري يک را انتخاب کني اينجاست که اگر دوتا شهر براي مسافرت در يک فرصت کوتاه تعطيلي يکي را بيشتر نمي تواني انتخاب کني آنجا گزينش نمي خواهد بکني آنجا لذتها را هم زمان مي شود استفاده کرد اما دنيا اين دو نکته بايد توجه شود

1-عبور از رنج

2-فرار کردن لذتها

حالا با اين مقدمه برويم سراغ کدام پيامبر به اباذر فرمودند دوتا نعمت را قدر بدان الصحه و الفراغ يک سلامت دو فراغت فرصت و وقت

ادامه بحث استفاده از فرصتها

استفاده فرصت جواني که متاسفانه خيلي ها از اين فرصت استفاده نمي کنند طوري رفتار بکند که

پيري حسرت مي خورد جواني کجايي که يادت بخير

خيلي ها مي توانند به رشد برسند به کمال برسند منتهي چون از فرصت استفاده صحيح نمي کند خودش را از رسيدن به اين رشد محروم مي کند اولاً به شما جوانها بگويم که هر فرصتي يک مانعي دارد تخريب کننده اي دارد .

اگر هدف از استفاده از فرصت رسيدن به غنا باشد تخريب کننده اين هدف چي موانعي هست که نمي گذارد انسان به اين هدف برسد مثل بوالهوس بودن عياش بودن افراط و تفريط رفيق بازي ريخت و پاشهاي بي مورد.

پدر آمده مي گويد جوانم شغل دارد اما تمام در آمد ماهيانه اش را خرج رفيقهايش مي کند اين جوان به فکر آينده نيست رفيق تا پول داري هزينه عقد مراسم زندگي مي خواهي تشکيل بدهي يک سرمايه نمي خواهي

اگر انسان اين موانع و مخربها را برطرف نکند سرمايه کمي هم در دست دارد از دست خواهد داد.

يا مثلاً فرصت سلامتي مخربهايش چي هستند بي توجهي به مسائل بهداشتي عدم توازن بين پرخوري ، پر خوري فرصت سلامتي را از تو ميگيرد متأسفانه مواظب نيست

غذايي که مي خوريم خيلي مواظبت نمي کنيم اين سکته قلبي زياد شده ،پر غذايي نداشته باشد فرصت سلامتي از او گرفته مي شود .

موانع فرصت جواني را رويش صحبت مي کنيم اين موانع چي که مي گذارد به رشد و کمال برسد

کارشناسان دو مانع اساسي بيان کردند که مانع است از پيشرفت و رسيدن کمال

1- اضطراب نسبت به آينده

2- افسوس نسبت به گذشته

که متأسفانه اين دو درد به جان بعضي از جوانها و باعث شده فرصت کنوني

را بسوزانند و درست استفاده نکنند.

بحث اضطراب و افسوس را در روايات در نزد روانشناسها آثارش چي انسان وقتي مي آيد مطالعه دقيق مي کند اسم اضطراب را اگر به دو هيولاي عظيم نام گذاري را اگر به دو هيولاي عظيم نامگذاري بکند.

هيولايي که به هرچه مي رسد زير پا له مي کند و همه خوبي ها را ازبين و تمام بودها را به عدم مي کشاند دقيقاَ اضطراب هم همين طور به جان جوان اگر افتاد آينده او را به تباهي و نابودي مي کشاند.

من يک مثال مي زنم که اضطراب و افسوس را خوب متوجه بشويد يعني چه ؟

شما فرض کنيد يک جواني درست درس نخوانده تجديد شده مردود نشده قبول هم نشده اگر اين آقاي جواني که اسمش در ليست قبول شدگان نيامده و تجديد شده

اگر بياييد از فرصتي که براي تجديدي گذاشته شده اين دو ماهي که وقت داده به اين جوان که مطلعه کند و بيايد مجدداً امتحان بدهد اگر آمد به جاي اينکه مطالعه کند از اين فرصت دو ماهه استفاده بکند اگر آمد به جاي اينکه گذشته را جبران کند هي آمد افسوس خورد

کتاب را دست گرفت هي خاطرات دوران تحصيل گذشته را به ياد آورد عجب بدبخت شديم عجب بيچاره شديم چرا امتحان را قبول نشدي چرا خودت را عقب انداختي چرا دنبال فلان رفيق رفتي بعد هم از آن طرف نسبت به آينده اضطراب داشته باشد بگويد در طول 8 ماه نتوانستي چطور دو ماهه کتاب را بخواني تو مغزت نمي کشد خنگم امتحان سخت است خودت هم بکشي نمي تواني قبول شوي سيگنال

منفي منتقل مي کند شما بفرماييد عزيزان من با اين افسوس خوردن از گذشته و استرس و اضطراب نسبت به آينده چي عايد اين جوان مي شود جز مردود شدن و از دست دادن فرصت کي در دست دارد چي عايد نمي شود در حالي که من مي خواهم بگويم درست است بايد از از گذشته تجربه ياد کرد گذشته بهترين استاداست ولي استاد دو جور داريم يک استاد است که وقتي شاگردش را مي بيند به او اميد مي دهد و خطاهاي او را به او گوشزد مي کند و به او مي گويد ببين از اين مسير رفتي به نسبت رسيدي حواست را جمع کن از آن مسير حرکت بکن تشويق مي کند به اينکه تو پيروزمي شوي گذشته ها را از دست دادي اما حال و آينده را مواظب باشي اين يک استاد يک استاد هم هست وقتي چشمش به شاگردش مي افتد مي گويد من بدبخت تر از تو کسي را نديدم بي چاره تر از خنگ تر از تو نادان تر تو وجود ندارد اين هم يک يک استاد با شنيدن اين حرفها جز نا اميدي هيچ ديگه عادي نمي شود جز نااميدي

گذشته ها براي ما استاد است اما اين گذشته اي که استاد شده مي تواند با اميدي که تو بهش مي دهي باعث حرکت شود هم مي تواند اين استادي که از خاطرات و تجارب به دست آوردي با نا اميدي و اظطراب نسبت به آينده مانع به پيشرفت آينده شود.کساني مي توند به جايي برسند که نسبت به گذشته عالي ترين تجربه و نسبت به آينده هم

با توکل به خدا بتوانند يک زندگي سعادتمندي براي خودشان فراهم کنند . حالا اينجا يک سوال مطرح مي شود که آقا ما فهميديم افسوس از گذشته و اضطراب نسبت به آينده درد است يا هيولاست درمان اين درد چي ؟

دردي که دامنگير خيلي از ماهاست بخصوص نسل جوان کسي که در زندگي در حيطه کاري و شغلي شکست خورده و به بن بست رسيده بايد چطور نجات پيدا کند در مانش چي ؟ جواني که شکست خورده چطور بايد نجاتش داد؟ جواني که دوبار پشت کنکور مانده چطور بايد نجاتش داد جواني که نسبت به آينده بيار نا اميد است چه راهي بايد پيش پايش گذاشت مي خواهم بگويم مي شود در مان کرد درمانش آسان است به شرطي که انسان خودش هم تلاش کند اراده فولادين در خودش به وجود بياورد و در مقابل اين دو هيولا ي عظيم محکم بايستد و با برنامه هاي صحيح و آرامش خاطر و استفاده کردن از فرصت کنوني به جنگ هيولاي اضطراب و افسوس برود.

راه درمان اين دو درد را با روايات بيان مي کنم ببينيد چقدر زيبا اهل بيت ما زيباترين نکات روانشناسي را بيان کردند اما متاسفانه قدر نداريم.

روايت از قول علي بن ابيطالب صلوات الله و سلام عليه برايت بخوانم ببينيد چقدر اين روايت عجيب است من معتقدم اين روايت را هر طلبه و دانشجو و دانش آموز و هرکسي که مي خواهد به آينده روشن برسد اين حديث را بنويسد و هر روز نگاه کند خيلي زيباست حتماً در مسير تعطيل هم نيست شما رفتي يک مغازه اي زده به شکست برخوردکردي

کارخانه مي زني به شکست برخورد کردي مسيري را طي کردي به بن بست رسيدي اين روايت به درد شما هم مي خورد

امير المومنين فرمود : ماخاتَ مضي و ما سعيتي قم فَقتَنموه فرصت بني ادمين

ماخاتَ مضي آنچه که گذشت گذشت

و ما سعيتي کف َ اَين آنچه بايد بيايد مي آيد

پس تو نسبت به گذشته ها بي اختياري چون اگر آرزو کني گذشته ها برگردد گذشته برگشتي ندارد نسبت به گذشته مجهول نسبت به آينده چه بخواهي چه نخواهي آمدن آينده دست من و تو نيست بين دوچيز است جبر گذشته و جبر آينده بايد چه کرد

مولا فرمود:

قُم باشو بايست فَقتَنموه نه ايستادن فيزيکي

يعني اراده خدا بيده خودت رابيدار کن

قم فَقتَنموه فرصت بين العَدَمين

عدمين يعني دوتا چيزي که از دست رفته يا دو چيزي که در اختيار ما نيست که اين دوچيز يکي گذشته است يکي آينده

مي فرمايد حالا که گذشته هايت تسلط نداري و الان که روي آينده تسلط نداري روي يک چيز تسلط داري آن چي وقت حال است وقت کنون است الان واقتنموه الان را به دست بيار فرصت الان را درست استفاده کن.

امير المومنين فرمود خوب گوش بدهيد جوان دارها

لا تُشعِر قَلبَکَ الهمَّ علي ماخات فيشغَلَکَ عَنِ الاستعدادعما هوآت

مولا فرمود افسوسهاي گذشته را در دل خود بيدار نکنيد که تورا اين افسوسها از آمادگي پيروزيهايي که در آينده داري تو را باز مي دارد.

اين افسوس خوردن براي گذشته کاري را که درست نمي کند هيچ گذشته هارا که جبران نمي کند هيچ آينده انسان را هم خراب مي کند.

جوانهاي مملکت ما

بايد به يک مطلب خوب توجه داشته باشند که آينده و آتيه هرکسي دست خودش است و بداند که موفقيت در آينده بستگي به حواس جمعي امروز دارد چون امروز آبستن فردا و امروز نوزاد دير است امروز مادر فردا و کودک فردا و کودک ديروز است اگر خواستيد آينده اي زيبا داشته باشيد نسبت به فرصتهاي امروز توجه کنيد.

جوان ج ص 1 – فرصت جواني 75

مولا فرمود : قال علي (ع )

لا تحمل هَمَّ يومِکَ الذي لَم بانکَ علي يَومِکَ الذي قداتاک

غص? فرداي نيامده را بر امروز موجودت تحميل نکن و باز روز حاضرت را بر جمعيت سنگين ننما

پس افسوس گذشته آينده ات را خراب مي کند روايت دوم غصه خوردن براي آينده بار امروزت را سنگين مي کند

پس هيولاي گذشته را ازبين ببريم هيولاي آينده را نيز ازبين ببريم تا يک اراده قوي به دست آوريم

قم فَقتَنموه فرصة بين العَدَمين

حالا چند بيت شعر بخوانم که در اين ابيات مطالب امروز را بيان کنم :

متأسفانه بزرگترين مشکلي که خيلي ها داريم همين به وضع موجود خود توجه نداريم با حسرت گذشته امروز را ازبين مي بريم و آرامش فردا را از خودمان سلب مي کنيم

اين چه حالت بود که اهل زمين از فراق گذشته ها غمگين

هر زمان که از گذشته ياد کنند وز غم حال بانگ و داد کنند

کارشان غير آه و حسرت نيست هيچشان از زمانه عبرت نيست

آن يکي در بهار برنايي در کمال جمل و زيبايي

مي خورد بهر کودکي افسوس از تأسف کند قيافه عبوس

مي گويد جوان در اوج اقتدار قيافه تو هم مي گويم

آقا رضا کشتيات غرق شده؟ مي گويد اي بابا پارسال عجب فرصتي به دست آمده کار کاسبي راه بندازم حيف شد از دست داديم اصلاً اي کاش کودک بودم اين مشکلات مالي نبود

امروز را دارد ازبين مي برد براي افسوس از گذشته

که چه خوش بود کودکي که گذشت مژده ام ده که آن زمان برگشت

مي گويند اگر خواستي به من مژده دهي به من بگو دوران کودکي ام باز گشته که اين مژده را احدي نمي تواند بدهد چون بر لب جوي نشين و گذر عمر ببين

لين يکي موج جواني غصه گذشته مي خورد ديگر چه دسته بعد

وان دگر از شباب کرده عبور داده از کف نشاط عقل شعور

حالا يکي هست دوران جواني تمام شده

ديده آن سخت راه ناهموار آرزوي شباب کرده شعار

غصه بچه گي را مي خورد آقايي هست 54 ساله سر تکان مي دهد مي گويد اي جواني کجايي که يادت بخير

که چه شد روزگار برنايي تا کشم سر به عشق و رسوايي

آنچه ديدم به غالب احوال همه در اختيار وهم وخيال

غافل از آنکه حال زاينده مادر رفته است آينده

خيلي زيبا گفته اند جوانه حسرت دوران پيري را مي خورد پير حسرت دوران جواني را و هيچ يک از اين دو گروه از فرصت حال و کنوني استفاده نمي کنند.

توجه به حال ندارد به شرائط موجود که از حال بهره برداري صحيح بکند.

حسرت بر گذشته و اظطراب از آينده دو مانع بزرگ رواني که نگذارد از حال استفاده کني .کسي که مي خواهد از فرصت کنوني استفاده کند و از سرمايه هايي که دارد به خوبي استفاده کند بايد

گذشته را فراموش کند نگران فردا هم نباشد با تمام نيرو با توکل به خدا

قال الصادق

الايامُ ثلاثةُ روزگار سه روز است ايام زندگي سه روز بيشتر نيست

فيومٌ مَضي لا يدرکُ روز اول روزي که گذشته خودت هم بکشي ديروز نمي آيد

و يوم الناسُ فيه فَيَنبَغي اَن يَغتَنِموه دوم روزي که موجود است که مردم در آن قرار دارند و در اختيار آنهاست و بايد آن را مغتنم شمرد و از آن استفاده کرد.

وَغَدٌ انما في ايديهم اَمَلهُ سوم فردايي که نيامده و تنها آرزوي آن را در دست دارند.

امام صادق(ع) فرمودند :

ديروز همين موقع من بر عرشه منبر بودند تمام شده امروز بر عرشه منبر هستم امروز اين ساعت در اختيار من است ديروز در اختيار من نيست امروز در اختيار مردم است و بايد درست استفاده کنند سوم فردايي که نيامده و آرزوي آن را در دست داري پس تو بين دو عدم هستي گذشته و آينده

يک شخصي به نام سکاکي کتابي به نام مفتاح العيون نوشته در 14 علم ادبيات ادب آشنا در 40 سال به بالا وارد تحصيل شد يک قفل ساز بود يک قفل زيبايي ساخته بود آورد پيش پادشاه وقت جايزه بگيرد قفل را داد به پادشاه پادشاه خيلي خوشش آمده بود از قفل

اي ابوذر دوري کن از نسوين

و از زمان حال که داري کمال استفاده را ببر

ناگهان يک عالمي وارد شد به شاه آن زمان هم به علم و عالم خيلي اهميت مي دادند قفل انداخت آن طرف مقابل عالم او را کنار خودش نشاند سکاکي تا اين صحنه را ديدگفت من هم بايد

بروم دنبال تحصيل علم همان روز آمد وارد حوزه شد به طلبه ها گفت من مي خواهم طلبه بشوم طلبه ها مسخره اش کردند با اين سن مي خواهد طلبه شود گفتند ما يک جمله به تو مي دهيم اين جمله را برو حفظ کن اگر آمدي حفظش را آوردي فردا درست مي دهيم و اگر نه معلوم مي شود يک جمله فقهي به او دادند رفت مدرسه سني ها بود پوست سگ نجس ابوحنيفه گفت اگر دباغي کني پاک مي شود اين آمد خودش گفته بود 300 مرتبه خواندم تا حفظ شدم خيلي خوشحال که حفظ کردم شب خوابيد صبح بيدار شد ديد يادش رفته بالاخره اينقدر فکر کرد تا يادش آمد با خوشحالي رفت حوزه گفت ياد گرفتم بگو ببينم

پوست ابوحنيفه نجس سگ گفت اگر دباغي کني پاک مي شود

گرفتند يک کتکش زدند از مدرسه بيرونش کردند اين بعد کتک گفت من بايد عالم بشوم از اين شهر رفت يک شهر ديگر در راه رفت سر چشمه آبي استراحت کند از آن بالا ديد آبي روي سنگ چکيد که در اثر ريختن آب سنگ جا برداشته گفت خوب من هرچه کودن باشم ذهن و حافظه ام از اين سنگ سخت تر نيست ذهن من هم هرچه قرار باشد از اين آب فرارتر نيست من بايد عالم بشوم و شد سکاکي متخصص 14 علم ادبيات

به اين مي گويند استقامت

گن____اه

اشاره

بحث ما اين شبها در رابطه با نصايح و موعظه هاي پيامبر اکرم به اباذر غفاري بود عرض کرديم يک سلسله سفارشات نسبتاً مفضلي پيامبر با اباذر نموده که اينها هر فرازش يک

دوره اخلاق و تقوث و خداشناسي است اين مطالب را همه اش را ما فرصت نمي کنيم بحث کنيم کتاب شريف عين الحيات علامه مجلسي مفصل بيان کرده ما اين شبها به صورت گزينشي هر شبي يک فرازي از اين نصايح را خدمت شما برادران و خواهران تقديم مي نماييم.

امشب عرض من روي اين جمله پيامبر است فرمودند: يا اباذر لا تنظر الي تقر اثم و لکن اُنظر من عصيته

مقدمه اول

اباذر هيچ گاه به کوچکي گناه نگاه نکن بلکه نگاه کن به آن کسي که گناهش را کردي در يک گناهي که انسان مرتکب مي شود سه نگاه مي شود داشته باشد (از سه زاويه به گناه نگاه کرد)

1- يک نگاه به گناه خود

2- يک نگاه به خودش که گناه مي کند

3- يک نگاه به آن کسي که گناهش را مي کند

شما فرض کنيد وقتي کسي تصادفي انجام مي دهد :

1- يک نگاه به شخص راننده که چرا مواظبت نکرده است و اين خسارت در اثر بي احتياطي وارد شده چقدر خسارت اتفاق افتاده

2- نگاه به تصادف است ، يک نگاه به خودش است که زده

3- يک نگاه به آن کسي که زده يک نگاه به خساراتي که وارد کرده

در گناه هم مي تواند سه نگاه داشته باشد وقتي يک گناهي مي کند نگاهي به نامحرم مي اندازد يک خطايي 1- يک نگاه به خود اين گناه به نامحرم 2- نگاه به خودش چرا اينقدر من آسيب پذير بودم که اين گناه را انجام دادم 3- نگاه به خدا که نافرماني او را انجام داده مگه نگفته بوده انجام نده.

هر کدام از اين نگاهها با هم تفاوت دارد

مقدمه دوم

اينکه شايد بيش از ده دوازده واژه در قران براي گناه داريم اگر شما اين واژه ها را دقت کني در خود اين واژه ها و کلمه ها مسئله بار منفب گناه آمده :

مثلاً در عربي به گناه ذنب جمعش ذنوب اللهم اغفرلي الذنوب التي ذنب يعني دنباله يعني گناه دنباله دارد پيامد دارد (کربلا يک جواني بود صحنه ها تو ذهنم چه کنم دنباله گناه است با يک لحظه ديده

شايد يک عمر فکرش را مشغول کند شيخ عباس منازل آخر ده بالا )

يا به گناه فُجور مي گويند فُجور يعني پرده دري فجر يعني شکافتن يعني گناه پرده ها را مي درد گناه باعث مي شود حريمها شکسته شود .

30 سال قبل يک گناهي کرده هنوز مردم جامعه به او به يک نگاه ديگري دارند برو آن روزي که فلان کار را کردي البته خدا ستار عيوب است نمي گذارد ملائکه حفظ مي کنند چقدر بايد مداومت کرد که اين پرده ها کنار رود .روايات مي گويد 40 پرده قرار دارد .

امام صادق (ع):

اِنَّ للهِ تَبارکَ و تعالي علي عبدِهِ المومن أربعين جُنَّةَ

خداي متعال براي مومن چهل سپر قرار داده

فَمتي أَذنَبَ ذَنباً رَفَعَ عَنهُ جُنةٌ

هرگاه يک گناهي انجام دهد يکي از اين سپرها کنار مي رود چقدر شخص بايد اصرار بر گناه بکند چهل پرده کنار برود و شخص آبرويش ريخته شود.

واژه سوم جُرم، جرم يعني جداشدن يک شاخه اي که از درخت جدا مي شود دستي که قطع مي شود جرم به معناي جدا شدن است يعني گناه انسان را از بهشت از تقوي از ايمان جدا مي کند.

1898 ج 4

امام صادق (ع):

اذا اذنَبَ الرجُلُ خَرَجَ في قَلبِهِ نِکتَهٌ سوداء

هرگاه آدمي گناهي کند نقطه سياهي در دلش پديد مي آيد .

فَان تابَ انمَحَت

اگر توبه کرد آن نقطه پاک مي شود.

و اِن زادَ زادَت

اگر باز گناه کرد آن نقطه بزرگتر مي شود

حتي تَغلِبَ علي قَلبهِ فَلا يُفلحُ بعدها ابدا

تا جايي که همه دلش را فرا مي گيرد پس هرگز روي رستگاري را نمي بيند.

جرم يعني جداشد گناه انسان را

از رستگاري جدا مي کند از بهشت جدا مي کند.

البته خيلي از لغتها را در فارسي نمي شود ترجمه کرد يا برايش معادل آورد تمام اين لغتهايي که مي گويم به معناي گناه ترجمه کردند به قول شهيد مطهري مي فرمايد شما بخواهيد بسم الله الرحمن الرحيم را ترجمه کنيد نمي شود چون نه رحمان ترجمه فارسي دارد نه رحيم البته بخشنده و مهربان ترجمه اين دو واژه نيست نزديک به اين دو واژه است شما الله الصمد بخواهي معنا کني يک صفحه بايد معنا کني اصلاً خصوصيت لغت عرب اين که در کلماتش مفاهيم زيادي نهفته است چرا به گناه ذنب مي گويند ذنب دنباله فجور پرده ها را مي درد جُرم جدا شده گناه انسان را از جامعه ديني جدا مي کند.

تعبير چهارم وِزر است وزر يعني سنگيني گناه ثِقل و سنگيني مي آورد.از پرواز و عروج و رشد تعالي باز مي دارد قيمت بهشت به مقامي برسد که ملائکه حسرت بخورند با گناه خودش را پايين بياورد .

تعبير پنجم به گناه مي گويند اِثم ، اثم يعني سستي گناه انسان را سست مي کند حالا برگرديم به بحث اول در مورد گناه سه نگاه مي شود داشت يک به خود گناه دو گناه شونده سه گناه کننده، مثل تصادف ا- صحنه تصادف 2- آدمي که زده 3- آدمي که خورده

در گناه اگر به خودش نگاه کني مي گويد نگاه به نامحرم در مقابل مثلاً زنا چيز جرم داري نيست دروغ نسبت به آدم کشي هيچ نيست

پيغمبر مي فرمايد نگاه کن ببين گناه چه کسي را کردي يعني خدا يعني ساده نگير يک

وقت پدر يک فرمان مي دهد يک وقت برادر کوچکتر يک ليوان آب بده اگر به داداش ندادي خيلي عيبي ندارد اما به پدر آب ندادي اين جرم محسوب مي شود .

يک وقت امام معصوم يک ليوان آب بده يک وقت پدر يک ليوان آب بده يک وقت برادر اينها رتبه هايشان مساوي نيست يک کار است اما طرف مقابلت سه گروه هستند برادر پدر امام معصوم حالا برو بالاتر اگر خدا گفت خدا امر کرده اين خيلي اهميت دارد خدايي که خالق نعمت حيات داده خدايي که به سوي او بر مي گرديم .

ديگه نگو يک نگاه به نامحرم بود باشه خدا گفته گناه نکن اوگفته بود نگاه نکن تو نگاه کردي اين نگاه يعني مخالفت با خالق يک ثانيه بود دقيقه و ثانيه مهم نيست عصيان خدا کردي لذا فرمود لا تنظر الي نفر اثم

قران هم مي فرمايد: انعام 120

وَذَروا ظاهرهم الاثم وَ باطِنَهُ انَّ الذينَ يکسبونَالاثم سَيَجزونَ بما کانوا يقترون

گناه را چه آشکار باشد چه پنهان ترک نکنيد آنان که مرتکب گناه مي شوند به سزاي اعمال زشت خود خواهند رسيد

اِن تَجتَنِبوا کبائر َ ما تُنهونَ عَنهُ نُکَفر عَنکُم سيئاتکُم ونُدخِلَکم مُدخلاً کَريما

اگر از گناهان بزرگي که شما ازآن نهي کرده اجتناب کنيد .از ديگر گناهانتان در مي گذريم.

از امام صادق پيرامون اين آيه سوال شد آقا منظور از کبائر چيست ؟

الکبائر التي أَوجَبَ الله عزَّوجلِّ عليها النار

گناهان بزرگ (کبيره ) آن گناهاني هستند که خداوند مرتکب آنها را مستوجب آتش دانسته شراب خواري ،زنا

حضرت امام در تحرير وسيله 40گناه کبيره شمرده

گناهاني که به خدا تهديد کرده ويلٌ للمطتفين

مکذبين

حتي گناهان صغيره در روايات داريم اگر اسرار ورزيده کبيره مي شود بعضي از گناهان کوچک است اما وقتي تکرار شود کبيره مي شود.

گناه را کوچک بشمارد اين که چيزي نيست خيلي ها مي خورند مي برند حالا ما هم يک خورده خورديم خود کوچک شمردن گناه گناه راکبيره مي کند.

شادشدن به گناه باليدن به گناه ، گناه صغيره را کبيره مي کند.

التَّبَجُّجُ بالمعاصي اَقبِحُ مِن رکوبها

باليدن به گناهان زشت از ارتکاب آنهاست

( براي رفيقش مي گويد: جات خالي بود مزاحمت براي ناموس مردم ايجاد کرديم )

گناه شخصيتها صغيره را کبيره مي کند گناه کوچک است اما اين اما مسئول يک مملکت است همه چشمها به او خيره شد برنامه زنده جرم اثبات نشده را بيان مي کند بدبين مي کند صغيره را کبيره مي کند.

خيلي بحث هاي دقيق و کارشناسانه اي است بايد اين موضوع ريشه يابي شود که چرا بعضي اينقدر در مقابل گناه آسيب پذير هستند.

حالا کارشناسان دين گناهان کبيره را به دوقسم تقسيم نموده اند گناهان کبيره فردي که اثر آن گناه به خود خاطي بر مي گردد و گناهان کبيره اجتماعي که نکبت آن گناه هم به خود شخص بر مي گردد و هم به اطرافيان وجامعه.

گناه بعضي از مواقع فکري است در روايات داريم اگر کسي ذهن او فکر در فکرش خطور کند فلان معصيت را انجام دهد و موفق نشود که معصيت را انجام دهد چون به هيته عمل نرسيده و فقط فکر گناه کرده گناه براي او نمي نويسند منتهي همين فکر گناه هم بي اثر نيست سيگنالهاي منفي را منتقل مي کند و اين حرف

من نيست امام رضا به صحابه مي گفت گناه نکنيد من مي گويم فکر گناه

فکر گناه در قلب انسان ايجاد دوده مي کند درست است که انسان گناه نکرده فقط يک چيزي به ذهنش خطور کرده اما به قول روان شناسان انسان نان خور باورهاي ذهني اش است وقتي ذهن عادت کرد به خطا فکر کرد کم کم به حيطه عمل هم مي رسد بزرگان حتي فکر گناه هم به ذهنشان نمي رسيد انسان سالم حتي فکر گناه هم نمي کند فکر درخت است ميوه در خت عمل است اگر يک عملي فاسد بود فکر که در خت باشد مشکل دارد .انسان را خدا چهار طبقه خلق کرده

1-مغز 2- قلب 3- شکم 4- شهوت

اگر مي بيني شهوت جري شده هر کاري دلش مي خواهد مي کند هر خواسته اي را بدون حيا اعلام مي کند براي اين است که فکر تربيت شده اي بر مملکت بدن من حاکم نيست که اجازه داده شهوت هر غلطي خواست بکند اينکه شکم من از لقمه حرام و شبه خاک پر مي شود مشکل معده من نيست مشکل اينست که فکر من تربيت نشده که حرام و حلال خدا را حرمت بگذارم چرا اين طور است چون فکر خراب است فکر تربيت نشده به همين دليل که امام صادق فرمود ساعتُ التفکر افضل من عبادت سعين سنه يک ساعت درست فکر کند از 70 سال عبادت اثراين ساعت فکر صحيح بيشتر است چه فکري فکر سالم حتي فکر گناه نکند بزرگان هم همينطور بودند.

يک جواني به علامه طبرسي رحمت اله عليه که از مفسرين بزرگ شيعه است که

بعد از 380 سال بعد از دفن او وقتي در مشهد مقدس خيابان طبري را مي خواستند عرض کنند قبر مطهر اين عالم شريف مانع بود علما گفتند قبر را طوري در بياوريد جنازه معلوم نباشد چون نبش قبر حرام است ببريد جاي ديگري دفن کنيد منتهي در اين جا به جايي قبر باز شد ديدند بعد از 380 سال بدن مطهر اين عالم شيعي با تقوي به گونه اي است که انگار ديشب دفن کرده بودند کفن سالم بدن سالم .

يک جواني به مرحوم طبرسي در مشهد گفت آقا مي شود من يک سوالي بکنم چطوري شما گناه نمي کنيد؟ حتي فکر گناه هم به ذهنتان نمي آيد نگاهي کرد تا حالا به ذهنت رسيده موقع گرسنگي نجاست بخوري آدم عاقل نجاست نمي خورد اينقدر از گناه تنفر دارم که گناه را نجاست مي دانم فکر را درست کن آقا اين که مي گويي گناه اثر وضعي دارد يعني چه ؟ گناه دو اثر دارد يک اثر در دنيا و يک اثر در آخرت

يک مثال مي زنم اگر فرض کنيد يک جوتن متدين که اگر بگويي تو اين خانه شراب پا نمي گذارد نشسته از همه جا بي خبر مي رود خانه رفيقش فکرش را هم نمي کند که رفيقش اهل اين حرفها است مي رود سر يخچال بر مي دارد مي خورد مي بينيد اطاق دارد دور مي زند مي فهمد اي واي آب نخورده سوال: براي اين مادر مرده گناه مي نويسند ؟ نه چون نمي دانسته حالا که نمي دانست و ندانسته خورده حالا که خورده مست نمي شود .

انسان وقتي

گناهي کرد و توبه کرد آخرتي گناه را با استغفار و توبه پاک مي کند ولي آثار دنياييش هست با مدادبنويس و پاک کن آخر مثل صفحه سفيد نمي شود .

حُر بهشتي هست يا نيست ؟نامش جزء شهدا کربلاست؟ امام زمان وقتي مي روند کربلا به شهداي کربلا سلام مي کنند يکي از آن شهداء حر است اکا حُر سه جنايت کرد سه توفيق از او گرفته شد بهشت مي رود مشکلات اُخروي دارد اما آثار دنياي اش سر جايش است حر شهيد کربلا که حسين بن علي دستمال به پيشاني او بست و فرمود خدا رحمت کند مادرت را عجب اسم با مسمايي برايت انتخاب کرد.

همين حُر سه کار کرد سه چيز کم گذاشتند

1- مقابل حسين ايستاد 2- اشک زينب را ريخت 3- معطل کرد تا عمر سعدي ها آمدند

اين سه جنايت که گم نمي شود پرسنل خدا کارشان دقيق است وقتي به شهادت رسيد سه فضيلت از او گرفته شد :

1- جناز? او از شهداي کربلا جدا شد.

2- امام معصوم بر پيکر او نماز نخواند هم ولايتي هايش خواندند.

3- سرش بالاي نيزه نرفت بالاترين مقام شهداء را آن کساني دارند که سرشان بالاي نيزه رفت.

حُر الان در خدمت پيامبر است در کنار حسين بي علي است اما آثار دنيايي اش را ديد.

يک مثال ديگه بزنم فکر نکنيد يک گناه کرديد گم مي شود.آثار گناهي بعضي از افراد را با استفاده از آيات قران بيان مي کنم

1- سوره طه -124

وَمَن اَعرَض عن ذکري فاِن لَهُ معيشةً خنکا و نحشُرهُ يوم القيامهِ اعمي

قران مي فرمايد اگر از ذکر من غافل شد دچار زندگي خواهيد شد معشيت او تنگ مي شود

يک زندگي نکبت بار هي گره در کارش مي افتد

مال برکت ندارد پول زياد گيرش نمي آيد خروجي زياد پول تصادف دادگستري

2- ظهر الفساد في البحر بما کسبت ايدي الناس

قرآن مي فرمايد اگر گناه شايع شود اين از آن ياد بگيرد اين از آن اين خانه به آن خانه اين محله به آن محله اين شهر به آن شهر در دريا در خشکي فساد علني مي شود.

در جامعه اي که فساد علني مي شود اولين چيزي که از بين مي رود امنيت در جامعه است در جامعه اگر امنيت نباشد زندگي نمي شود کرد .بچه ام را ببرم فلان مدرسه آسمان همين رنگ است چون گناه علني شده.

3- مطفقين 14 قلبت زنگار مي گيرد

کلا بل ران علي قلوبهم ما کانوا يکسبون

قلب تيره مي شود قلب که تيره شد چشم تيره مي شود برادر به برادر رحم نمي کند قوم و خويش ديگه حرمت براي قوم و خويش قائل نيست براي سر مال دنيا پسر خواهر و دايي را زندان مي فرستند پسر عمو پسر عمو را زندان مي فرستد براي هر صد هزار تومان آن موقع مي خواهي بارون بياد ما که رحم از مان گرفته شده سنگ بايد از آسمان بيايد خدا رحم به بچه هايمان بکند.خدا رحم به حيوانهاي در بيابان مي کند خشکسالي آمده بود به موسي گفتند برويم دعاي باران گفت برويم رسيدند تو بيابان موسي گفت برگرديد باران خواهد آمد چي شده ؟ يکي زودتر از ما دارد دعا مي کند اين مورچه به خدا مي گويد خدايا اين آدمها گناه مي کنند ما پاسوز شويم به خاطر ما باران

بفرست اينها صحبت مي کنند به ما رحم کن کسي که دلش رحم نيست انصاف نيست قلبش سياه شده زنگار شد قلب سياه که شاخ و دم ندارد بعضي ها که نيستند بين شما اينقدر دلشان سخت و سنگ است که وقتي مي فهمند يکي زمين خورد برشکست بيچاره شد زندگي اش از دست رفت خوشحال مي شوند شاد مي شوند فلاني ور شکست شد خوب شد تصادف کرد خيلي پزماشين مي داد جگرم خنک شد خوشحال شد به ناراحتي ديگران قلبش گنديده است کسي که رحم ندارد قلبش فاسد است.

سياهي قلب مال گناه است والا انسان بدو ورودش به دنيا علي فرمود: بچه شير خوار با ملائکه هم بازي است وقتي به دنيا آمديم هم بازي ملائکه بوديم حالا 40سال از عمرمان رفته شديم هم بازي ابليس روايت داريم 40سال گذشت پيشاني مرا مي بوسد فداي تو که بوي رستگاري .با هزار بدبختي رفته ماهواره خريده که با زن و بچه اش شبها بشينند شو ببينند مثل يکي که بهترين سم را خريده قاشق قاشق دارد خورد بچه هايش مي دهد بعد فردا نگو يد چرا پسرم چنين شد دخترم چنان شد

نحل 108

اولئک الَّذينَ تبع الله و ابصارهم

گويي آدم را که چشم کور کي با گناه به جايي نمي رسد معتاد مي شود خدا مي داند با اين کلک دشمن چقدر آدم بدبخت کرده جوانها را بيچاره کرده زندگي شان را دود گرفته اعتياد گرفته دخترش مثل دسته گل مي ماند بهترين داماد بايد گيرش بيايد به خاطر منقل و وافور بابا پست ترين افراد در خونه ش را مي زنند و حاليش

نيست چرا افرا اين جوري جرأت بکنند بيايند در خانه را بزنند دخترت را تو کوچک کردي خانواده ات را يک مفنگي بيايد داماد تو شود.

من بارها شده از دوستانم شنيدم چرا از اقوام خودتان زن نگرفتيد مي گويند چند مورد داشتيم که سنشان به ما مي خورد دختر خوب اما يا داداش معتاد يا پدرش ما آبروي داريم.

تو معتاد شدي دخترت داره بدبخت مي شود زنش را بدبخت کرده دخترش هم روش در خانه ها اگر فضاي معنوي و ملکوتي باشد هيچ وقت به اين نکبتها گرفتار نمي شود مه همه اش چوب اعمالمان را مي خوريم کارهايي انجام مي دهد وقتي بر مي گردد پشت سرش را نگاه مي کند مي بيند هيچ بچه اي اين کار را انجام نمي دهد خودت تعجب مي کني اينها آثار گناه چشم کور قلب سنگ کسي با گناه به جايي نمي رسدحتي برادرش حاضر نيست بگويد برادر من.

مشهود است گناه دو شکل است صغيره و کبيره کارشناسان دين گناهان کبيره را به دو قسم تقسيم کردند:

گناهان کبيره فردي و گناهان کبيره اجتماعي تعريف و توصيفش هم اين است يک وقت گناه به شخص خاطي بر مي گردد ضررش به شخص خاطي ر ميگردد کس ديگري متضرر نمي شود چون خودش را مي خورد مثلاً شاگردي که درس نمي خواند ضرري براي کسي نيست خودش در سنمي خواند ضررش را هم خودش مي بيند بعضي از گناهان را اثرش را خود شخص مي بيند لذا مي گويند گناهان کبيره فردي .

يک سري از کناهان که اثرش هم خود خاطي بر مي گردد هم به اجتماع مي رسد

اينگونه را مي گويند گناهان کبيره اجتماعي و مسلم است که گناهان کبيره اجتماعي عقابش و چوب خوردنش قابل مقايسه با گناهان کبيره فردي نيست .

قران مجيد قران کبيره فردي را اشاره نمود که من به عنوان نمونه 5 مورد بيان مي کنم انشاءالله که هيچ کدام از اين آيات شامل حال ما نشود ولي

گناهان کبيره فردي

سوره مائده 72- شرک به خدا

انه مَن يُشرک بالله فقد حَرَم اللع عليه جنه

کسي که شرک به خدا پيدا مي کند بهشت براو حرام مي شود

خوب حالا مي گويد من نمي خواهم گوش به حرف خدا بدهم خلائق هرچه لايق برود هرکاري مي خواهد بکند اما قيامت کسي حق ندارد بگويد به ما کي گفت خدا مي گويد من 124 هزار پيغمبر برايت فرستادم

نااميدي از رحمت خدا يوسف 87

تفکر ايمني از مکر و عذاب و مهلت خداوند اعراف 99

سوگند دروغ خوردن آل عمران 77

پيمان شکني بقره 27

شراب خواري و قمار بازي مائده 90

نااميدي از رحمت خدا

کسي حق ندارد بگويد خدا من را نمي بخشد مگر تو وکيل وصي خدايي يک آدرس مي دهم روز عاشورا شمر روي سينه اباعبدالله نشسته همه شنيده اند يک عمرهم هست برايش گريه مي کنيد پيام تربيتي اش را بايد بگيريم گريه با فهم امام حسين چشمهايش را باز کرد فرمود شمر اگر همين الان از روي سينه من بلند شوي و با خدا آشتي کني با وجودي که شمشيرت به خونهاي مظلوم واقع شده اگر الان توبه کني خودم شفيقت مي شوم پاشو سوال امام حسين نمي دانست اين بي تربيت اهل توبه نيست ؟ چرا ، پس چرا

اين جمله را فرمود امام حسين با اين عملش مي خواست به شمر بگويد توحق نا اميدي از آشتي کردن با خدا نداري اصلاً ما اين حرف را قبول نداريم که مي گويد آب از سر ما گذشت چه يک وجب چه صد وجب نه من مکتب شيعه قبول ندارد هرچه قدر گناه کرده باشي مردانه توبه کن خدا تو را مي بخشد اين 2 تا

آل عمران 77

سوم سوگند دروغ برا ي گناه که الان قسم خوردن مثل آب خوردن قديم مي خواستند قسم بخورند به سبيل قسم به موت قسم به رفاقتمان قسم به مردانگي قسم به سلام عليکمان قسم

حالابه حضرت عباس به حضرت زهرا به پهلوي شکسته زهرا اين جوراب را 200 خريدم به سر بريده سيدالشهدا خوب به کمرت بزند .روايت مي گويد قسم به جا بخوريد اگر به جا باشد روايت بي جا غده سرطاني درست مي کند.

شلوار دوخته بود با پشم مي زد رو پا مي گفت به حضرت عباس پشم خالص بعد هم مي گفت من دروغ نمي گويم مشتري بدبخت هم فکر مي کرد پارچه اي که روي ميز است را مي گويد اينجوري فروخت پارچه هايش را مهم نيست تو چه مي گويي مهم اين است مشتري چي برداشت مي کند مثل آنکه يک شاگرد آورده بود اسمش عبدالله مي گفت به اباعبدالله قسم

هي زد رو پا به حضرت عباس پشم يک شب خوابيد صبح بيدار شد ديدناخن پا سياه درد مي کند رفت دکتر دکتر گفت اين ناخن عفونت کرده بايد بکشي گفت نه تو دکتر چيزي نمي فهمي دست به جراحيتان بد نيست با

چهار تا قرص خوب مي شود يک هفته بعد انگشت پا رابايد ببري چند روز بعد چرک آمد بالا تا رسيد به همان جا که مي زد قسم مي خورد تا همانجا

قسم راست نخوريد واي به قسم دروغ.

آل عمران 77

اِن يشترون بعهدالله و ايمانهم سمنا قليلا اولئک لااخلاق لهم في آخر

درسته در اين معامله سنار گيرت مياد منتهي مي داني اين قسم بي جا چه آثاري براي دنيا و آخرتت دارد.

4-تفکر ايمني از مکر و مهلت خدا

5-پيمان شکني الذين ينقذون عداله

پنجمين گناه کبيره فردي پيمان شکني است جوانهاي قديم مي گفتند مرده و قولش نامرد کسي است که قولي بده و زير قول بزند نامرد شبيه 120 هزار حاجي مي شود که روز غدير پيمان بستند با علي که علي وصي رسول خداست امام است حجت است اما سه ماه بعد نامردي کردند پيمان شکستند.

بازم بگم نامردها کي يا هستند نامردها آن 12 هزار نامه نويسي بودند که از کوفه براي امام حسين نامه نوشتند بعد سفيرش را کشتند از بالاي دار عماره بدن بي سر او را روي زمين انداختندنامردي شاخ و دم ندارد وقتي مي روي خواستگاريبه دختر مردم قول مي دهي داماد خوبي براي اين خانواده باشي پس چرا بعد از 6 ماه که از عقد گذشت يادت رفت چرا زير قولت زدي ؟

6- شراب خواري مائده 90

روايتش را شنيدي شيطان به يک جواني گفت سه گناه مي گويم يکيش را انجام بده

يا بابات را بکش يا با خواهرت زنا کن يا شراب بخور گفت من غلط بکنم بابام را بکشم غلط ميکنم به ناموس خانواده نگاه چپ بکنم شراب

مب خورم شراب خورد هم پدر کشت و هم ...

و الان دشمن روي شراب خواري کار مي کند قران مائده 90 يا ايها الذين آمنوا رجس من عمل الشيطان شراب خواري قمار بازي عمل شيطان است روايات مذمت شده شراب خوار از ما نيست دختر به او ندهيد مريض شد عيادتش نرويد تشييع جنازه قمار باز زندگي را سر يک شب قمار به باد داده اينها گناهان فردي است.

مومن کيست ؟

بحث ما در اين مجلس نوراني پيرامون نصايح پيامبر گرامي به اباذر غفاري بود امشب اين فراز از سخن را مورد بحث قرار مي دهيم که فرمودند :

يا اباذر : الکيثُ مَن اَدبَ نفسه واَدبَ لما بعد الموت

اباذر آدم کيث و زيرک کسي است که نفسش را ادب کند نه اينکه نفسش اميرش شود و به او فرمان دهد نفس او را هر جا کي خواهد بکشاند

الکيثُ مَن اَدبَ نفسه کسي که نفسش را مطابق نفس خودش تربيت مي کند کياست يعني زيرکي يعني تيز بيني يعني هوشياري يعني دقت نظر

اين غير از مکر و حيله و نيرنگ است در روايات داريم مومن سه چيز در وجودش نيست

1-مکر 2- خدعه 3- کلاه گذاشتن سر ديگران

مکر و خدعه صفت بدي است حقه بازي و دغل بازي صفات خوبي نيستند.

حالا اگر مي بيني اين صفات را به خدا نسبت مي دهند و مکر و مکراله نسبت دادن اين صفت به خدا به آن معناي منفي نيست که در ذهن ماست وقتي مي گوييم مکر و مکرالله يعني مکر عبد را خدا به خودش بر مي گرداند منظور از مکر الهي يعني باطل کردن .مکر

عبد نه اينکه يک صفت منفي به خدا نسبت داده شود مکر خدا يعني باطل کردن مکر عبد سر خدا را نمي شود کلاه گذاشت

والا صفت مکر به عنوان صفت منفي ازش ذکر شد حالا اين مطلب را مي خواهم به عرض شما برسانم که کياست غير از مکر مومن بايد کيست باشد و فراصت به معناي تيزهوشي و دقت نظر است مواظب باشد کلاه سرش نرود تا يک چيزي مي گويي تا آخرش را بخواند مومن حقيقي نبايد ساده لوح باشد زود گزيده بشود کلاه سرش برود من يک آيه قران با يک روايت بخوانم مطلب دستتان بيايد

سوره هجر بعد از آنکه خداوند قوم لوط را بيان مي کند که قوم لوط به همجنس گرايي افتادند عذاب آمد فرشته هاي عذاب را مسخره کردند بالاخره آثار عذاب ظاهر شد شهر زير و رو شد قوم لوط جز خودش و ايمان آورندگان به او همه از بين رفتند عرضم اينجاست قران مي فرمايد مردم در قصه حضرت نوح ان في ذلک لايات للمتوسلين

در اين شبه آيه داريم ان في ذلک لايات للمومنين ولي اينجا نفرموده ان في ذلک لايات المتوسلين از امام صادق سوال کردند آقا متوسم به چه معناست ؟

امام صادق فرمودند:

اي ايمُتُفرصون يعني آدم با فراصت آدم با .

آدم زرنگ آدم زيرک اين را مي گويند متوسم اين را مي گويند کياست که بحث امشب من مکار بد است خدعه گر بد است ئلي نبايد صاف و ساده باشد که راحت کلاه سرش بگذارند. در مقابل مکر دشمن مومن بايد کسي باشد در مقابل خدعه دشمن بايد بايستد.

حالا سوال علامت چي

پيغمبربه اباذر فرمودند : اباذر مي داني کيث کي الکيثُ مَن اَدبَ نفسه کيس کسي است که نفسش را ادب کند اولين علامت اين که نفسش را ادب کرده باشد .

راسل يک جمله قشنگي دارد مي گويد انيسان دائماً در حال مبارزه است انسان چهار جور مبارزه دارد :

1- مبارزه با طبيعت

2- مبارزه با انسانها مبارزه با دشمن منافق کافر

3- مبارزه با جسم و بدن خودش يک دردي به جان او افتاد با او مبارزه کند

4- مبارزه با نفس خودش

خيلي جمله زيبايي است اين معناي روايي دارد روايتش را هم عرض مي کنم مي گويد در بخش اول مبارزه با طبيعت يک سري توفيقاتي بشر کسب کرده آقا جاذبه زمين نمي گذارد شما بلندگوي شما را روي زمين نگه مي دارد ولي علم پيشرفت کرده از روي زمين به وسيله هواپيما هلي کوپتر بلند مي شود پس در مبارزه با جاذبه موفق بوده به طور طبيعي اگر شما از يک شهر به شهر ديگري بروي ساعتها بايد وقت بگذاري اما آمده وسيله اي ساخته راه چند ساعته را نيم ساعته بروي پس اختراعات و اکتشافات بشر در مبارزه با طبيعت موفق بوده قسم اول را حل کرده

دوم مبارزه انسانها با يکديگر در اين بخش هم تانک و توپ و اسلحه توليد شده بالاخره يک بمب مي زند در يک لحظه صد هزار نفر از بين مي روند در اين ضميمه هم حالا درست يا غلط يک وسائلي اختراع کرد با انسانها هم مبارزه کند وسايلي ساخته تا به او قدرت بدهد وسايلي فراتر از شمشير تا علي رغم قدرت کم بشر به او قدرت بدهد بتواند

يک نفره تعداد زيادي را از بين ببرد

سوم مبارزه بابدن در اين بخش هم بشر توفيقات چشم گيري کسب کرده در زمينه پزشکي کليه عوض مي کند چشم عوض مي کند قلب عوض مي کند بسياري از بيماري ها را برش غلبه پيدا کرده يک جمله خوبي که بيان کرده اين که مي گويد در بخش اول قوانين طبيعي مشکل را حل کرده در بخش دوم قوانين نظامي در بخش سوم قوانين پزشکي مشکل را حل کرده در بخش چهارم انسان با روح و نفسش چه کند مي گويد نفس را چيزي جز مذهب نمي تواند مهار کند مي گويد فقط مذهب است در بعد چهارم مي تواند بشر را پيروز کند والا اگر به خودش واگذار شود مي مانند نه قوانين علمي نه قوانين نظامي نه قوانين پزشکي نمي تواند اين بشر را با اين نفس کنار بياورد.

عزيزان ما دو دسته تمايلات در مان وجود دارد : تمايلات فطري و تمايلات غريزي

مثلاً ميل به پرستش دين فطري ميل به خدمت به ديگران فطري

دسته دوم تمايلات غريزي ميل جنسي غريزي ميل به غذا غريزي غريزه اي است مشترک بين حيوان و انسان هر ميلي بين انسان و حيوان مشترک است به آن مي گويم ميل غريزي هر ميلي که مخصوص انسان است به آن ميل فطري مي گويم ميل به پرستش فطري

ميل جنسي ميل به آب ميل به غريزه اينها ميلهاي غريزي هستند بايد کنترل شوند به قول آن شاعر

ميلها همچون سگان خفته اند اندر ايشان خير و شر بنهفته اند

تا که مرداري در آيد در ميان نفخ صور حرص کوبد

بر سگان

شما 50تا سگ گرسنه در يک بيابان نشسته اند همه دارند چرت مي زنند تا يک شکار مي ندازي وسط همه بلند مي شوند ميل اينطوره خفته يک مرتبه حمله مي کند.

وقتي يک نامحرم ميبيند صحنه تحريک کننده مشاهده مي کند نفس حمله ميکند ميلها همچون سگهاي خفته اند اندر ايشان خير و شر بنهفته اند تا که مرداري در آيد در ميان نفخ صور حرص کوبد بر سگان

صد چنين سگ اندر اين تن خفته اند چون شکاري نيست جان بنهفته اند

واقعاً اينطور نيست اگر هم نفس ساکت چون شکاري نيست والا آب نيست والا شناگر ماهري هستند برويد آن طرف مرز ببينيد همين ايراني ها ميدان براي گناه پيش نيامده والا يوسف ان نفس ميدان براي رياست پيش نيامده مي گويند بد است فلان است و فلان مسؤول را نقد مي کنند اگر همين آقا رئيس شود ميدان دستش بيايد شايد صد درجه بدتر شود

حالا اين مطالب را عرض مي کند که سخن پيامبر خوب روشن شود که فرمود الکيثُ مَن اَدبَ نفسه فرق ميل با ميل غريزي اين ميل غريزي ياد دادن نمي خواهد کسي نشسته بشود خودش فطري دنبال آب مي رود گرسنه شود دنبال غذا مي رود کسي ميل جنسي داشته باشد دنبال ارضاء ميرود اينها خود به خود بيدار هستند اما ميل فطري اين طور نيست ميل به پرستش بيدار کننده مي خواهد پيغمبر ها آمدند اين ميل را بيدار کنند ليستعوهُ ميثاق فطرت انما انت مذکر انبياء آمدند اين ميل را بيدار کنند.

تمايل به خداپرستي تمايل به حيا تمايل به عفت تمايل به عزت و کرامت حس

انسان دوستي فطري و خدايي است اما مقابل اينها يک سري اميال غريزي صفت ايستاده ميل جنسي رياست طلبي حب مال هوسراني حرص ما در اين دعوا چه کنيم واقعا دعواست

آدمي گنجينه سر حق است گرچه در بحر هوس مستغرغ است

آن يک طرف گنجينه سر حق از آن طرف هم در درياي هوس مستغرغ

گنج کدنين است ذات آدمي هست بي پايان صفات آدمي

اينجاست که پيامبر به اباذر مي فرمايد الکيثُ مَن اَدبَ نفسه کسي که در اين دعوا تمايلات فطري را حاکم کند تمايلات غريزي را محکوم چون اين نفس خصوصياتي دارد که اگر طوفاني شود انسان را بيچاره مي کند باد و باران خوب اما اگر بيش از اندازه شد هستي را ساقط مي کند اگر تمابلات بر انسان حاکم شد انسان را از انسانيت ساقط مي کند خوي حيواني گري را در وجود او تقويت مي کند يک يا چند نشانه از خصوصيات نفس بگذار برايت بيان کنم ببيني چه هيولاي برنده اي است اگر دم کرد و مهار نشد .

اولين صفت نفس:يکي از خصوصيات نفس توسعه طلبي اگر ميدان بهش دادي فکر کردي ولت مي کند

امام علي ج 13

انالنفس لامارة و الفحشاء فَمَن اهلهما جاحت بِهِ الي الماثم

نفس همواره به بدي و زشتکاران فرمان مي دهد هرکس عنان نفس را رها کند (همچون مرکبي سرکش ) اور ا به سوي گناهان سوق مي دهد.

با يک نگاه تو را رها مي کند با يک سيدي ديدن تمام مي شود با حين يک ارتباط ارضا مي شود ابدا در جنگ جمل اير المومنين (ع) زُبير را خواستند فرمودند ماذا تفعل

زبير چه مي کني تو که صحابي پيامبر هستي تو که پيامبر در جاهاي حساس به ماموريت مي فرستاد تو که من را بيشتر از بقيه مي شناسي تو يادت هست پيغمبر خدا آن روزي که با هم ايستاده بوديم گفت زير چقدر علي را دوست داري گفتي علي جان من است يادت زبير چرا امروز مقابل من صف آرايي کردي اين لشکر را جمع کردي اين همه انسان را به کشتن خون خواهي عثمان آخه حضرت امير نقشي در قتل عثمان نداشتند به چه عنوان اين جمعيت را مقابل من علم کردي اَطلبُ ما تَطلُب هماني که تومي خواهي من هم مي خواهم رياست آقا فرمود من دنبال رياست نبودم آنقدر مردم در خانه من ريختند نزديک بود حسن و حسيم زير دست و پا قرار بگيرند مردم روي آوردند ولي من نمي خواستم گرچه امام ئالا مشروعيت با مردم نيست امام فقط مقبوليتش با مردم يعني مردم اگر بپذيرند حکومت مي کند والا مشروعيت با خداست راي مردم در انتخاب امام دخالتي ندارد ولي اگر مردم روي آورند از او استفاده کنند حاکم مي شود اگر روي نياورند در خانه مي نشينند ولي امام است امامي که خدا اورا انتخاب کرده امام هست گرچه حاکم نيست خلافتش را خدا مشخص کرده اينکه بعضي مي گويند خلافت را به خلفا واگذار کردن کفر است اينکه نام خليفه روي آن سه ملعون بگذاريم اين هم درست درست نيست خليفه نبودند اينها خليفه علي است او را هم خدا مشخص کرده پيغمبر هم دخالتي در اين کار نداشته امام است خليفه است منتهي مردم خانه نشين

کردند در خانه مي نشينند اما امام و خليفه هست از اين 250سال امامت ائمه ما 5 يا 6 سال حکومت بود تا صلح امام حسن اما امامت بوده چون منصوب است از طرف خدا زبير اين چه قاعله اي علم کردي چند هزار آدم به کشتن دادي يک خصوصيت نفس توسعه طلبي آقاجان به نفس ميدان دادي ولت نمي کند مثل باطلاق با يک سي دي يا يک نگاه يا يک صحنه حرام يا يک مال حرام شروع مي شود اما توسعه طلب است بيچاره مي کند انسان را

دومين صفت نفس تخريب فضائل است نفس يکي از کارهايش اين است فضيلتها را توجيه کند و خراب کند

زُين لَه سو عمله و رآه حسنا

آن کسي که کردار زشتش به چشم جلوگر شد تا هربدي کرده در نظرش نيکو آمده

فاطر 8- اَفمن زين له سوء عمله فراه حسنا

آنقدر برايت گناه را زيبا جلوه مي دهد آنقدر برايت تزين مي کند آنقدر فضايل را وارونه جلوه مي دهد که خود انسان هم گاهي به شک مي افتد و چه مي کند تاريخ را نگاه کنيد چه شخصيتهايي خيانت کردند به خاطر تمايلات نفساني.

هشام بن ابراهيم وکيل موسي بن جعفر است هشام ابراهيم از اصحاب امام صادق است همينکه امام کاظم به شهادت رسيد و امام رضا به امامت رسيد آمد خدمت امام رضا از آقا سوالاتم پرسيدم

قبل از اينکه خدمت آقا برسم سر درد شديدي داشتم از آقا تقاضا کنم دعا کند سردرد شديدي داشتم از آقا تقاضا کنم دعا کند سر دردم متوقف شود و دلم مي خواست پارچه احرامم را از امام بگيرم

حالا که دارم عمره پارچه احرامم را از 22 دست امام بگيرم ولي يادم رفت هردو مون رابيان بکنم خدمت امام که رسيدم هم سر درد را يادم رفت هرچه هم پارچه را وقتي سوالاتم را گفتم بلند شدم ودا کنم آقا فرمود بنشين من صحبتي نکرده بودم امام رضا دست مبارکشان را روي سرم گذاشتند دعا خواندند فرمودند ديگه سر درد سرغت نمياد دو تا قطعه پارچه سفيد هم به من دادند فرمودند بيا اين هم لباس احرامت ببين کرامت هم از امام ديده مي گويد رفتم مکه پسرم به من سفارش کرده بود پارچه اي را برايش بخرم پارچه يماني خيلي دنبال اين پارچه گشتم پيدا نکردم باز آمدم مدينه مرتبه دوم خدمت امام رضا رسيدم وقتي آمدم خدا حافظي کنم ديدم آقا يک پارچه اي را ميان يک بقچه اي به نعبير ما پيچيده اند فرمودند اين هم آن پارجه اي که براي پسرت دنبالش مي گشتي و پيدا نکردي .اين آدم با وکالت امام کاظم با اين کرامت هايي که از امام رضا ديده وقتي امام را آوردند ايران گول عباسي ها را خورد هشام بن ابراهيم شد جاسوس مأمون پيش امام رضا منکر ولايت امام رضا شد نسبت دروغ به حضرت داد کارش به جايي رسيد آقا او راترک کرد .

ريان مي گويد پيش امام رضا گفتم آقا هشام در جامعه نسبت دروغ به شما مي دهد در جامعه شايعه پرکني به شما نسبت مي دهد هشامي که به شما و پدرتان نزديک بوده مردم حرفهايش را مي پذيرند کسي باور نمي کند او دروغ بگويد گفتم آقا اين مي

آيد منزل ما اجازه مي دهيد من خفه اش کنم بگويم به مرگ طبيعي مرده آقا فرمودند ابداً ما به مرگ کسي راضي نيستيم فقط از خودتان طردش کنيد به مردم ابلاغ کنيد هشام بن ابراهيم از ما نيست اين کار نفس است نتيجه ميدان به نفس دادن اين است که دست به هر کاري بزند منکر امام بشود سر انجام او را طرد مي کنند

عمر سعد منبري بود آقا امام حسين او را موعظه کرد تو که من را مي شناسي حکومت ري به نام من خرده وعده ما ميدان جنگ وقتي از پيش يزيد بر مي گشت واي بر تو به نفس ميدان دادي مقابل حسين ايستادي خسر دنيا و آخره شدي به کارشان و جاهت شرعي مي دادند لشکر را خيل الله اي لشکر خدا حسين را بکشند براي رفتن به بهشت اين خصوصيت نفس است سوء عمله فراه حسنه گناه را زيباتر جلوه مي دهد.

سومين خصوصيت نفس سکر و مستي است

مستي مال مستي قدرت مست شهوت شدن اين خصوصيات نفس است مستي که تا مرگ دامن انسان را مي گيرد

نفس از انسان تعقل مي گيرد انسان را در وادي دنيا مستي دنيا روايت داريم مستي

غرور از مستي شراب بدتر است چون مستي شراب مقطعي است اما مستي غرور شايد تا آخر عمر دامن انسان را بگيرد.

و کشفنا عنک قطاعک لقد کنت من غفلةٍ من هذا و لقد کنت من غفلةٍ في هذا فکسقلنا عنک غطائک فصبرک اليوم الحديد

وقتي پرده ها بر داشته مي شود تازه غفلت زدوده مي شود سکر زيبا جلوه دادن گناه و تخريب فضائل

است

حالا پيامبر (ص) مي فرمايد : يا اباذر الکيث من اَدب نفس

کيس کسي است که نفس را ادب کند اين خدعه منفي نيست به اين معناست که نفست را به گونه اي برخورد کن که نفس بر تو حاکم نشود خلاصه اگر توانست نفس را ادب کند مقام به او مي دهند محبوب مي شود پيش خدا

6381-ج 13امام صادق :

ليسَ علي وجهِ الارضِ و اکرم علي الله سُبحانهُ من النفسِالمطيعَةِ لامرِهِ

در روي زمين چيزي نزد خداوند سبحان گرامي تر از نفسي که مطيع فرمان او باشد وجود ندارد

يکي از اولياء خدا که مرتب با حضرت است و به او عناياتي شده بود به يکي از رفقاي نزديک گفته بود ريشه اين عنايات از يک مخالفت با نفس شروع شد نوع افراد اين طوري در اوج جواني مخالفت کردند ايشان مي فرمودند در شهر قم مشغول شده بودم براي طلبگي در يک خانه متروکه اي يک اتاق پيدا کردم يک خانه قديمي بود در يکي از محله هاي قديمي قم کسي نمي رفت در آن خانه زندگي کند آخرش هم خراب شده و بقال محل گفته بود يک اتاق ببين ميسندي در را باز کردم به اندازه پول من در کنار اين خانه منزل يک پيرز ني بود گاهي مي آمد ديدني از ما مي کرد به ما سري مي زد گاهي محبتي مي کرد يک روز برگشت به من گفت حاضري ازدواج موقتي برايت فراهم کنم تو که تنهايي خونه هم متروکه يک کسي را من سراغ دارم مطلقه بچه هم دارد مي آيد هم همسر تو هم غذا درست مي کند آنها هم خانواده

فقيري هستند و يک شب ..........

عرض کرديم يکي از صفات مومن فراست حکمت و تشخيص دارد نقطه مقابل منافق و کافر و حيله و خدعه دارد اما مومن مکر و حيله و خدعه در زندگي اش نيست پيغمبر با ابذر فرمودند هرکس نفس خودش را ادب کند کياست دارد يعني قدرت تشخيص پيدا مي کند .

حالال در روايات ما راههايي براي کسب کياست پيدا شده قبل از آن اجازه بدهيد دو آيه بخوانم ببينيد قران چطور اين بحث را مطرح کرده آيه 268 سوره بقره آيه 269 قران مي فرمايد:

دو تا دعوت در اين عالم وجود دارد دو دعوت و کشمکش در اين عالم در مورد انسانها وجود دارد يکي شيطاني و يکي رحماني

الشيطان يعدکم الفقر

اين اوليش شيطان به شما وعده فقر مي دهد آقا اگر خمس دادي مالت کم نمي شود اگر انفاق کردي هي وسوسه مي کند نمي گذارد مسير درست را طي کني مي خواهي تو مسير درست باشي يا لقمه حلال در بياوري به جايي نمي رسي نمي تواني بارت را ببندي الشيطان يعدکم الفقر شيطان انسان را نگران آينده مي کند نگران اولاد ميکند کارت شغلت هي جلوي کارخير را از انسان مي گيرد اتفاقاً روايات داريم مي آمدند خدمت امام معصوم مي رسيدند مي گفتند آقا ما وضع مالي مان به هم ريخته چه کنيم حضرت فرمودند با خدا معامله کنيد چگونه ظاهراً انفاق مال انسان را کم مي کند ولي قران مي فرمايد کساني که در راه خدا با قصد اخلاص انفاق مي کنند مثل باغي درختي که روي تپه اي باشد باران بخور درخت هرچه

بالاتر باشد نور خورشيد بهتر مي خورد

کمثل جنه بربوه اصابها

شما باغ روي کوه ديدي مثل باغهاي شمال انفاق در راه خدا مثل باغي که در بلندي است هم نور خوب مي گيرد هم بارون خوب مي گيرد اما آنهايي که مي ترسند انفاق کنند کمثل صفوان مثل سنگ سفت که يک مقدار خاک رويش باشد يک سنگ گرانقيمت اگر 2 سانت خاک رويش باشد رويش دانه به کاري فايده ندارد

کمثل صفوان عليه تراب

کمثل صفوان صفوان يعني سنگ صاف کمثل صفوان عليه تراب

حالا قران مي فرمايد دو ندا در اين عالم است 1- شيطان شيطان چه مي گويد حرفش چي ؟

الشيطان يعدکم الفقر وعده فقر به شما مي دهد و يأمرکم بالفحشاء فرمان به فحشا مي دهدالبته شيطان امر اصطلاحي نمي تواند به کسي بکند يأمرکم به معناي الزام نيست.

و يأمرکم بالفحشاء به معناي وسوسه است خيلي جالب است فقر و فحشا با هم رابطه دارد وقتي شما را وعده فقر داد طبيعتاَ وعده فحشا هم دنبالش است فحشا به معناي مسائل جنسي نيست فحشا مطلق است يعني مطلق زشتي طبيعتاً فقر شما را به زشتي مي کشاند به رشوه به ربا به دزدي به کم فروشي چرا چون اولي را حلش کند اول وعده فقر ميدهد نگران و مضطرب مي کند بعد راه کار به تو مي دهد يأمرکم بالفحشاء چقدر زيبا فرمود : الشيطان يعدکم الفقر اول تو دلت را خالي مي کند بعد يأمرکم شما اينهايي که مي بيني براي 500هزار تومان گاهي آدم مي کشند اول اين فقر به فحشا اين يک ندا است ندايي که در اين عالم

هست و ما را دعوت به سوي خود مي کند.

نداي دوم و الله يعدکم مغفرةٌ و فضلا دعوت دوم دعوت خدا هرکس اين دعوت را بپذيرد خداي متعال به او مغفرت و فضل مي دهد فضل يعني اطاعت و عنايت گاهي مال را کم مي دهد ولي با برکت مي دهد گاهي توفيقات ويژه مي دهد نرويد سراغ نداي اول آيه 288 سوره بقره را باز کنيد الشيطان يعدکم الفقر و يأمرکم بالفحشاء اين 1 و و الله يعدکم مغفرةٌ و فضلا اين 2.

حالا سوال چطور مي شود انسان بر آن نداي يطاني غلبه کند و نداي رحماني را تشخيص دهد چه کنيم از اين دو مسير ما خوبش را انتخاب کنيم راه تشخيص بين اين دو سوال ديگه راه تشخيص بين اين دو ندا چي مخصوصاَ جاهايي که انسان گير مي کند موفقيتش بحراني راه تشخيص را آيه بعدي جواب داده مي فرمايد:

بُعت الحکمة من تشا ومَن بعت الحکمة فقد اوتي

راهش حکمت است راهش فراست است اگر کسي در زندگي حکمت داشته باشد حالا راههايش را مي گويم که چطور مي شود به حکمت و فراست رسيد اگر داشته باشد ديگر انتخاب مسير در اين دو راه برايش سخت نيست راه را تشخيص مي دهد .

يک شخص پولدار ثروتمند از طرف پدري يک مال زيادي به او رسيده بود به نام عَبدَاُزا يک شخص ثروتمندي تصميم گرفت بيايد مسلمان شود عمويش متولي مخارج اوست شرط کرده مادامي که از دين آبائت تبعيت کني من اين پول را به تو بدهم من خرج تو را مي دهم بروي مسلمان شوي ديگه از پول خبري

نيست.

بين دو راهي بماني ثروت داري اگر دين را عوض کني از ثروت خبري نيست ،بماني ثروت داري مسلمان شوي از ثروت خبري نيست، اما اين جوان با غيرت اين نداي شيطاني را گوش نکرد از ثروت چشم پوشي کرد آمد مسلمان شد پيغمبر خدا اسم او را گذاشتند علدالله اينقدر فقير شد که مدتي بعد لباس نداشت دو تا پارچه به عنوا ن لباس به خود پيچيده بود عبدالله ذو دجاجين مرتب مي آمد خدمت رسول خدا يا رسول الله دعا کنيد من شهيد شوم اتفاقاً در جنگ تبوک مريض شود و از دنيا رفت نه اينکه در جنگ کشته شود مريض شده از دنيا رفت اما حکم او حکم شهيد چون فرقي نمي کند به نيت جنگ آمده بود رسول خدا بدن او را در قبر گذاشت آمد کنار بدن دعا کرد اللهم اني امسيت راضيا خدايا من ازاين راضيم اين به خاطر اسلام ثروت را رها کرد خانواده را رها کرد توهم راضي باش

اين را مي گويند حکمت که سر دو راهي بتواني درست تشخيص دهي الشيطان يعدکم الفقر و يأمرکم بالفحشاء آيه 28 سوره بقره

يکي فقر و فحشا مغفرت و فضل خوب چطور اين دو ندا را به دست آوريم راهش را در آيه بعدي بيان فرموده

يأت الحکمة من يشاء و من يوت الحِکمةَ فقد اُوتي خيراً کثيرا

سوال چه کنيم خداي متعال به ما حکمت دهد تشخيص دهد

1262-ج 3 امام باقر و قد ساله اَبو بصير قول الله و من يوت الحکمة هي طاعة اللخ و مَعرفة الامام

در روايت داريم يکي از راههاي کسب حکمت معرفت است معرفت

الامام است. از امام معصوم سوال کردند ذيل اين آيه ان ذلک لايات للمتوسلين عرض شد متوسم يعني .متوسم يعني کسي که فراست دارد فتاند دارد امام فرمود متوسم کسي است که طاعت خدا و معرفت امام داشته باشد آقا امام شناسي به انسان فراصت مي دهد. ولايت مسير ولايت پيمودن به انسان قدرت تشخيص مي دهد.

هشام ابن حکم اين جواني که معرفت نسبت به امام داشت هارون گفت زبان اين جوان از هزار شمشير براي ما خطرناک تر

هشام يک جوان کم سن و سال اينقدر معرفتش قوي بود که امام صادق پيرامون او مي فرمايد :

هذه ناصرنا بقلبه و لسانهِ و يديه ِ

هذا ناصرنا اين ياري کننده ماست هم بازبانش هم با قلبش هم با دستش يعني عملاً قلباً هم با عمل هم با لبانش هم عمل کردش به کجا رسيده؟ هشام ابن حکم او اول که اين طور نبوده اصلاً در خط امام صادق نبوده

جز مرجع است شيعه نبوده اما به جايي رسيد در کافي روايت دارد

يونس ابن يعقوب مي گويد : ما خدمت امام صادق نشسته بوديم يک شخصي از اهالي شام وارد شد گفت خيمه امام صادق اينجاست گفتيم بله وارد شد بر امام با يک تکبري گفت آقا من هم فقيهم هم متکلهم هم عالم به قرآن و سنت هستم امان از اين ادعاها ادعا نبايد کسي داشته باشد ثمره علم و تواضع هرچه علمش انسان بالاتر مي رود بايد فروتنيش بيشتر شود من هم فقيهم هم متکله هم عالم به قران و سنت هستم به نظرم رسيده با بررسي هايي که خودم کردم جامعه نياز با امام

ندارد چه نيازي ما به امام داشته باشيم امام فرمودند شما چطور به سؤالات مردم جواب مي دهي عرض کرد آقا از سنت رسول خدا از قران و از خودم امام پاسخ يعني چه مگه به تو وحي مي شود مگه به تو الهام مي شود نه آقا تو با سنت پيغمبر از يک طريق ويژه اي آشنا هستي چطور گفتي قران سنت و خودم ما الان اين مشکل را داريم قياس کردن يک نوع برداشت خودم يعني چه مگر مي توانند افراد غير معصوم از خودشان مستقلاً نظر در دين بدهند اين نظريه اي که مي گويد همه اصحاب پيامبر عادل هستند هرچه بگويند درست است است اين نظريه را منطق نمي پذيرد اصحابي که قران مي فرمايند:

اِن جائکم فاسق بنباء فَتَبَينوا بعضي هايشان فاسق بودند

اصحابي که قران مي فرمايد در بينشان منافق بود اصحابي که بعضي هايشان بعد از پيامبر به پيامبر پشت کردند مگر مي شود همه صحابه پيامبر را يک چيزي شبيه عصمت براي همشان قائل شود افرادي که بارها پيامبر را آزردند نطر همه صاحبه را مگر مي شود حجت دانست اين نظريه منطقي نيست امروز خيلي از انديشمندان اهل تسنن مثل احمد امين اين نظر را رد نمي کند مي گويند نمي شود

آقا فرمودند خودم يعني چه نشست هشام امام به يوسف بن يعقوب فرمود برو چند نفر از شاگردان من را بگو بيايند با اين بحث کنند يک وقت هشام حکم رسيد رو کرد به اين فرد شامي گفت من دو سوال از تو مي کنم به من بگو ببينم مصلحت مردم را خودشان بهتر مي

دانند يا خدا که آنها را آفريده ببينيد اين فراصت است و حکمت معنايش اين مصلحت مردم را خودشان بهتر مي دانند يا خدا مرد شامي پاسخ داد خدا بهتر مي دادند او خالق است سوال دوم خدا براي هدايت مردم چه کرد ؟ پاسخ داد قران فرستاده و پيغمبر قران و سنت کتاب خدا و سنت رسول خدا چيزي که امروز مطرح مي کنند اهل تسنن و نقش ائمه را ناديده مي گيرند هشام گفت اي مرد شامي به نظر تو اين دو قران و سنت تمام اختلافات را حل مي کنند پاسخ گوي تمام مشکلات هستند جواب داد بله

سوال آخر و نهايي من پس چرا الان من و تو با هم اختلاف داريم هر دو کتاب را قبول داريم سنت هم قبول داريم ولي با هم اختلاف داريم مگه نمي گويي کافي پس اختلاف ما چي خوب پيغمبر که تمام جزئيات دين را تمام تفسير قران را بيان نکرده قران کليات را بيان کرده جزئيات را روايات اهل بيت اصلاً خود معرفي سنت پيغمبر يک شادي مي خواهد يک مفسري مي خواهد پس چرا ما اختلاف داريم سرش را انداخت پايين سکوت کرد.

امام صادق فرمودند : جوابش را بده گفت آقا جوابي ندارم گير افتادم اگر بگويم اختلاف نداريم دروغ است داريم بحث مي کنيم اختلاف داريم که بحث مي کنيم اگر بگويم اختلاف داريم مچم را مي گيرد مي گويد خب کو پيغمبر که الان اختلاف را حل کند اختلاف را کي بايد حل کند کسي که مثل پيامبر وصل به عصمت است وصل به علم لدني است عالم به غيب

است بله آقا ما اختلاف داريم

اين اختلاف را کي بايد حل کند هشام گفت هذا الجالس همين آقايي که اينجا نشسته آقا امام صادق اين مرد شامي گفت چرا امام صادق مثلاً ابو حنيفه يا مالک ابن انس اين همه افراد در جامعه آن روز مطرح بودند هشام پاسخ داد براي اينکه ايشان اطلاعاتش واسع تر از اطلاعات کلاس و درس است علم اين آقا لدني اکتسابي نيست مي خواهي به تو بگويد ديشب کجا بودي از کجا آمدي با کي زندگي مي کني امام اعتقاد ما اين است علم غيب دارد امام 7 ساله هم باشد مثل امام جواد امام است امام وصل است به منبع الهي فرشتگان با او صحبت مي کنند امام قانون گذار نيست منتهي شارع قوانين پيغمبر است.

امام مفسر قران دين اسلام کامل است اما همين کامل تبعيتش با ائمه است همين آقايي که اينجا نشسته ديد حرف حرف منطقي گفت قبول دارم ايمان آوردم پذيرفتم ببينيد اين است که مي گويم فراست در اثر اطاعت امام و شناخت امام پيدا مي شود.

راه دوم کسب کياست و حکمت در روايات داريم اخلاص است

اگر کسي در زندگي اخلاص داشته باشد خداي متعال زبان او را نگاه و قلب دل او را به حکمت مي گشايد خيلي روايت داريم در اين باره من اخلاص لله اربعين صباحا

اگر کسي تصميم گرفت 40 روز دروغ بر زبانت جاري شود خدا مي داند اين زبان حق گو مي شود

40روز تصميم بگير نامحرم نبيني فجرت نيابع الحکمه من قلبه علي لسانه

چشمه هاي حکمت بر زبان انسان جاري مي شود اخلاص

مرحوم شيخ جعفر شوشتري

وقتي منبر رفت سخن مي گفت حرف مي زد مستمعين گريه مي کردند آنقدر تإثير در کلامش بود چون اخلاص داشت در شرح حال آشيخ جعفر آمده خودش مي گويد من اوائل حافظه ام ضعيف بود منبر مي خواستم بروم از روي کتاب مي خواندم مطالب را نمي توانستم در ذهن بسپارم بيانم هم نافذ نبود يک شب متوسل شدم به آقا ابا عبدالله حسين يک شب آقا را ديدم

راه دوم شناخت درست از دين فهم دين

امام صادق : ان الحکمَةُ معرفة ُ و التَفَقَّهُ في الدين

حکمت عبارت است از شناخت و فهم دين

فَمَن فَقهّ مِنکم فهو حکيم

پس هريک از شما در دين فقيه و فهيم باشد حکيم

شناخت صحيح از معارف ديني راه کسب حکمت و کياست است کسي معرفت درست داشته باشد بد اخلاقي نمي کند.با اين رفتار زشت آبروي هرچي متدين برد.

شناخت درست نداريم ذلک الدين القيم و لکن اکثر الناس لا يعلمون

شناخت درست نباشد مي شنوي جوان رفته مسيحي شده تو از اسلام چي مي داني که به اين نتيجه رسيدي دين اسلام پاسخ گوئي تو نيست

نماز به چه درد مي خوره نمي داند چرا بايد نماز بخواند وقتي فلسفه را نداند اهتمام هم نمي ورزد پدرم 30نماز مي خواند فحشهايي مي دهد من جوان 17 ساله خجالت

راه کسب حکمت معرفت درست نسبت دين

آقا در خيمه اي نشسته بودم رفتم جلو عرض ارادت کردم گله کردم از اين وضعيتم آقا به پيرمردي که آنجا بود که بعد فهميدم حبيب بن مظاهر فرمودند يک قدري سويق بده شيخ جعفر آردهايي که با چيزهايي آميخته مي شود يک

مقدارآرد گندم سويق به اندازه يک قاشق کوچک دهان من گذاشت در عالم رويا از خواب پريدم خيمه اي نيست حبيب بن مظاهر نيست اما شيخ جعفر بعد از اين جريان نفوذ کلام پيدا کرد حافظه قوي ترسيم قوي اين اخلاص است

فرمود اگر کسي خودش را خالص کند پروردگار به او فراست مي دهد حکمت مي دهد

راه سوم

فرمود اگر مي خواهي در زندگي فراست و حکمت داشته باشي

4245- قال علي اغلب الشهوة تکمُل لک الحکمه

بر شهوت و خواهش هاي نفس غلبه پيدا کن حکمت تو به کمال مي رسد

قال علي (ع) : لا تَجتمعُ الشهوةُ و الحکمة

شهوت و حکمت با هم جمع نمي شوند

بر شهوت حرام غلبه کن خدا به تو حکمت مي دهد

جواني که به خاطر خدا نگاهش را از نامحرم برمي گرداند جواني که به خاطر خدا صحنه حرام نگاه نمي کند اين باعث مي شود خدا يک نورانيتي به تو بدهد يک قدرت تشخيص و فهمي که در تحصيل و کار موفق مي شوي در زندگي گير نمي کني .

روايات متعدد در اين باره داريم غلبه بر شهوت به انسان مقام مي دهد نمونه بارز يوسف پيغمبر چه عزتي پيدا کرد در بعضي از روايات دارد قيامت جوانهايي که مرتکب حرام شدند عذر مي آورند خدايا ما جوان بوديم مجرد بوديم زيبا گول خورديم خطاب مي شود يوسف را بياوريد يوسف مگر جوان نبود يوسف مگر زيبا نبود.

يوسف زيبا بود جوان بود قران مي فرمايد هَمّ بهي همَ بها او هم جوان بود زمينه داشت چرا گريخت قران مي فرمايد لولا ان رابرهان ربه برهان رب در

زندگي اش بوده يکي از مفسرين مي فرمايد برهان رب سه چيز است اگر کسي اين 3 نکته در زندگي اش باشد از گناه فرار مي کند.

لولا ان رابرهان ربه خدا را ناظر ديدن اگر کسي در اوج گناه به اين مسئله توجه داشته باشد خدا آگاه خدا نگاه مي کند .

2- قبح گناه را سنگيدن با اين فحش کس و کار دارد ممکن اين بلا سر محرم من هم بيايد هرکسي افتد نظر ناموس کسان پي ناموس وي افتد نظر بوالهوسان

3- عاقبت کار را انديشيدن ارزش دارد براي چند دقيقه گناه لذت آبروي خودش را يک عمر ببرد کوچه گناه بن بست است امام حسين فرمود

مَن ها اَمراً بمعصيت الله فهو اَفضل لِما يرجوا

هرکس از کوچه گناه بخواهد به هدف برسد نا اميد مي شود.

من حاوَل َ امراً بمعصيةِ الله کان إخوت لما يرجوا

هرکس بخواهد از راه گناه به مقصدي برسد ديرتر به آرزو رسد و زودتر به خطر افتد

برهان رب 3 چيز :

1- خدا را ناظر ديدن 2- قبح گناه را سنجيد 3- پايان کار را سنجيدن

اگر قبل از گناه انجام دادن به اين سه نکته فکر کند مرتکب گناه نمي شود.يکي از راههاي کسب حکمت و فراست غلبه بر شهوت است.

يکي از راههاي کسب حکمت تعقل است

1261-ج 3 امام صادق : کثرةُ النَظَر في الحکمة تلقَحُ العقل

انديشيدن حکمت فرد را بارور مي کند

بنشينيم فکر کنم خدا خالق به سوي کي بر ميگردم خدا خدايي که خالق گناه نکن تا سعادتمند شي تعريف عاقل کسي که جلب منفعت بکند به تمام دفع ضرر

من که گناه مي کنم بايد به عقل خودم شک

کنم

احتياط در غذا راه کسب حکمت ابو دجانه در جنگ احد

خرما همسايه يهودي به اندازه يک خرما از تو دوري شود

حکمت مواظب لقمه اي که مي خورد به خورد بچه مي دهد تا حکمت

اين ها باعث مي شود خدا به انسان حکمت و کياست بدهد مومن مکر ندارد اما کياست دارد مومن دغل بازي در زندگي اش نيست اما فتانت و زيرکي دارد و اين زيرکي نور اعتقاد قوي است که خدا به او قدرت تشخيص دهد بحث امشب ما در ارتباط با فرمايش پيامبر به اباذر غفاري بود خداوند چه همه اين از والا را عنايت بفرمايد.

ذکر مصيبت

آري اطاعت امام براي انسان تزييني و کياست مي آورد

روايت داريم انما الکيس کيس الاخره کيس کسي است که آخرت را مي سنجد نه دنيا را افق برتر را نگاه مي کند نه افق ظاهري را

اصحاب ابي عبدالله اين طور بودند جوانشان نوجوانشان شما ببين قائم الحسين وقتي شب عاشورا عرض مي کند عموجان مرگ پيش من از عسل شيرين تر است اين ديگه تعارف که نيست چطور مي شود يک جوان شمشير خوردن و نيزه خوردن و خون جاري شدن از بدن برايش از عسل شيرين تر باشد

چون يک افق برتر را مي بينيد افق ظاهري اين دنيا را نگاه نمي کند دست عمو مي بوسد پاي عمو مي بوسد

لذا براي اين شهادت التماس مي کند وقتي آمد مقابل اباعبدالله امام به او اجازه ندادند روايت دارد قاسم روي پاهاي ابا عبدالله افتاد روي دستها افتاد شروع کرد بوسيدن براي اينکه اجازه ميدان پيدا کند

قاسم الحسن 10سال با امام حسين بزرگ شده

سه ساله بود که پدرش به شهادت رسيد. خيلي عمو را دوست دارد عمو هم او را دوست دارد ابا عبدالله او را در آغوش گرفت هر دو گريه کردند ابا عبدالله گويا مي خواهد بگويد عزيز برادر من به زبان نمي توانم به تو بگويم اما خودت قربت حسين را مي بيني حسين تازه جوان از دست داده بود و بعد از شهادت علي اکبر بود که ديگه قاسم نتوانست تحمل کند عموجان بگذار بروم علي اکبر رفت جوانهاي بني هاشم رفتند اجازه بده من هم به ميدان روم نوجوان کم سن سال آمد ميدان خودش را معرفي کرد اِن تنکروني فانا بنَ الحسن

هرکس من را نمي شناسد من پسر امام مجتبي سبط نبي هذا حسين

بابام نيست اما اين عموي من است او را در محاصره قرار داده ايد يا بقيه الله جنگ نماياني کرد اما يک نفر است و سيل دشمن راوي مي گويد يک وقت ديدم زير دست و پا واقع شد حسين خودش را رساند بالاي سر

امام شناسي

داود رقي اين داستان را نقل مي کند يک وقتي زمان امام صادق :

دوتا برادر مي رفتند کوفه در بيابانها دچار تشنگي شديد شدند به حدي که ديگه خودشان را نزديک مرگ ديدند يک نفرشان افتاد يکي ديگه مقاومتش بيشتر ديد ديدهيچ راهي ندارد نسيم کرد دو رکعت نماز خواند دستها را بالا آورد از پيغمبر شروع کرد حقوق زهرا امام علي امام حسن امام حسين امام باقر تا امام زمانش که امام صادق بود چون زمان امام صادق بود خدا را قسم داد در همين حال يک وقت ديدم يک

کسي آمد يک قطعه چوب به ما داد گفت اين چوب را بگذار در دهان برادرت از تشنگي نجات پيدا مي کند.

يک مقدار اين چوب را مکيد بلند شد گفت تشنه نيستم خودم هم همين کار را کردم عجيب بود تشنگي بر طرف شد آمديم کوفه قصه گذشت

چند ماه بعد يک کاري داشتم مدينه خدمت امام صادق رسيدم آقا فرمودند برادرت که در بيابان تشنه بود حالش چطور خوب شما از کجا مي دانيد چوبه را چه کار کرديد اينقدر حواس نداشتيم کي بود چوب چي بود تشنگي که رفع شد چوب را انداختيم .

يکي از اهل خانه را صدا زدند چوب را بياور چوب همين نيود وقتي به ما متوسل شدي به نام من رسيدي گريه کردي از درخت طوبي چوبي را توست حضرت خضر فرستاديم براي شما که از بيابان نجات پيدا کني .

يا اباذر حاسِب نفسَکَ قبل اَن تحاسب محاسبه نفس

يا اباذر اتحب اَن تدخل الجنة

خصلت اول حيا 879

عفت شکم از محرمات مکروهات عفت از محرمات است نگاه داشتن چشم از محرمات

واعلم يا اباذر ان الله عزوجل جَعَل اهل بيتي 452

اي اباذر حاسب نَفسَکَ قَبلَ اَن تُحاسب

پيش از آنکه حسابرسي شوي تو خود به حساب خويش برس

فانه اهونُ لِحسابکَ غَدا وَزِن نَفسک َ قبلَ اَن توزن

که اين کار حسابرسي فرداي قيامت تو را آسان مي سازد پيش از آنکه اعمالت سنجيده شود خود اعمالت را بسنج

وتَحَهزَّ للعرض الاکبر يوم تُعرض لا يخفي علي الله خافيه

و براي آن حسابرسي بزرگ روزي که بر خدا عرضه شوي هيچ امري بر او پوشيده نيست.

محاسبه نفس

اي اباذر حاسب نَفسَکَ

قَبلَ اَن تُحاسب

اهل آخرت کساني هستند که محاسبين انفسهم نفس خودشان را حسابرسي مي کنند خودشان قبل از آنکه قيامت شود محاسبه مي کنند.

ديدي بعضي از اين محصل ها امتحان که مي دهند خانه که آمدند کتاب را باز مي کنند يک نگاه به جوابها مي کند خودش حساب مي کند مي گويد چهار تا غلط دارم نمره ام مي شود 16 بعد هم که نمره ها را اعلام کردند نيم نمره کم و زياد درست تشخيص داده تقريباً هم نمره اي بوده که پيش بيني مي کرده کم اتفاق مي افتد که بگويد مثلاً 18 مي آورم پيش بيني اش 18 باشد نمره اش دو بشود چون خودش مي داند چه کرده قبل از اينکه مدام نمره بدهد خودش نمره درست

عالم هستي روي حسابرسي اين کرات را ببينيد شما الشمسُ والقمرُ بحسبان قران مي گويد خورشيد ماه روي حسابرسي 20 سال ديگر مي آيند مي گويند خورشيد فلان ساعت مي گيرد 10 سال ديگر فلان ساعت شب مي گيرد در آن شهر کامل مي گيرد در آن شهر 50 درصد مي گيرد چطور مي توانند خسوف و کسوف که مال 50 سال ديگر پيشبيني کنند نظم است از بس روي حساب و دقت است اين عرض من را توجه بفرماييد حسابرسي در عالم هستي دقيق است از آن الکترون و پروتوني درون اتم است شما بگيريد تا بزرگترين کرات همه روي نظم است ببين ساعت اذان مشخص ساعت گرفتگي خورشيد مشخص است اينها نظم دارد بدن ما هم منظم تا يک مشکلي برايت پيش مي آيد به دکتر مراجعه مي کني مي گويد

آزمايش بده مي گويد اوره ات بالا قندت بالا ضربان مشکل دارد از روي نظم بدن بيماري را تشخيص مي دهد از روي رقمهايي که براي انسان سالم مشخص هست بيمار را تشخيص مي دهد قند نرمال فشار خون 12 کمتر باشد بدن روي نظم

عالم هستي روي حساب و نظم آني که روي حساب و نظم نيست کارهاي من و شماست حالا عالمي که روي حساب است بدني که روي حساب است خود ما باشيم بدون حسابرسي امکان ندارد چنين چيزي لذا قران مي فرمايد هرکسي بايد حساب رسي داشته باشد هر انساني وقتي مي آيد صحراي قيامت نامه اعمالش را دقيق حساب مي کنيم .

منتهي ما سه جور حسابرسي قيامت داريم روايات هم اشاره کرده :1- بعضي حسابرسي آنها خيلي سخت 2- بعضي حساب شان آسان است حساباً يسرا اصلاً معتلي ندارد 3- بعضي هم بدون حسابرسي مي روند بهشت يا بدون حسابرسي مي روند جهنم اينقدر کارشان روشن است که معتلي ندارند مي شوند سه دسته

آيه اي در قران که رسول خدا در ذيل اين آيه فرمودند مردم قيامت سه دسته هست حسابرسي سخت ، حسابرسي آسان و بدون حساب به بهشت رفتن

نه اينکه حساب در کار نيست يعني حسابش روشن است مثلاً سلملن را چه حساب رسي ازش بکنند ابوذر را چه حسابرسي ازش بکنند از پيغمبر سوال شد تفسير اين آيه چي ؟

فاطر 32- مِنهم ظالمٌ لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات

بعضي به خودشان ظلم مي کنند ، بعضي ها ميانه رو هستند ، بعضي ها سبقت مي گيرند به کار خير حساب رسي اصلاً ندارند

حالا

مبحث اين چه چيزهايي حساب ما را آسان مي کنند بي حساب بايد خيلي باشد السابقون السابقون اولئک المقربون آنها از مقربان درگاه هستند سوال ما اينجاست چه کنيم حسابرسي ما آسان باشد صراط سنگين نباشد برزخ سخت نباشد

من يک يا چند تا راهش را بيان مي کنم اينها راهايي که باعث مي شود انسان از صراط راحت عبور کند در ميزان و حسابرسي راحت با او برخورد مي شود

اول کسي که خودش را محاسبه کند

من حاسَبَ نَفسَهُ کُلَ يوم هرکس هر روز بنشيند حساب کند ما امروز گناه کرديم يا نه يک بکند از صبح که پا شديم تا شب چند تا دروغ گفته چند تا غيبت کرده اگر غيبت کرده استغفار کند دو دقيقه کارش امروز کار خير کرديم يا نه امروز نمازمان را جماعت خوانديم الحمدالله اگر کار سر کرد اسغفرالله

امير المومنين فرمود انسان نسبت به نفس از شريک بايد سخت تر باشد ديدي در يک کاري با يک کسي شريک است سر ماه مي خواهند حساب کنند چقدر حواسش جمع يک ريال کم و زياد نشود علي فرمود انسان نسبت به نفس از شريک بايد سخت تر باشد اينقدر با دقت از نفس حساب رسي کند و لذاست که فرمودند حساب رسي در اين دنيا باعث مي شود که حسابرسي در قيامت بر انسان آسان شود باعث مي شود چهره اش چهره نوراني باشد چون چهره ها چهره معمولي نيست بعضي ها از چهره ها مشخص در دنيا چه کاره بوده يوم تبل سرائر سريرتيها آشکار مي شود خداوند چون ستار عيوب است عيوب هم را نمي دانيم

اما در قيامت يک جوري محشوري مي شوند که هرکس آنها را نگاه کند مي فهمد چه کاره هستند قران مي فرمايد آن که ربا خورده شکمش بزرگ مي شود مي آيد راه برود هي مي افتد صحراي محشر کساني که ربا خورده اند نمي توانند بايستند انسان ربا خوار اين طور محشور مي شود

بعضي ها با زبانهايشان دراز زبانشان بيشتر از حد عادي را زبان ما که اينقدر نبود در دنيا چرا همين قدر بود زبان درازي کرد از ملک شهر مي رفت بزرگمهر خانه عمو غيبت مي کردي پشت سر عمو دخالت در کار اين سخن چيني تهمت زبانهاي دراز مشخص اينها اهل غيبت و تهمت هستند.

بعضي ها دو چهره دارند واقعاً صحراي محشر کساني که دو چهره داشتند جلو رو تعريف مي کنند پشت سر غيبت.

البته در اين دنيا هم همين طور اگر کسي چشم باطن داشته باشد مي بينيد امام سجاد فرمود :

الناس من في زماننا علي سته طبقات اسدٌ و ذنب

بعضي ها فرمود مثل شير بعضي گرگ بعضي روباه سگ خوک گوسفند آقا اينها چه کساني هستند

فاما لاسد فملوک الدنيا

بعضي ها مثل شير مي مانند شير درنده است رحم نمي کند البته شير صفت مثبت هم دارد مثل شجاعت اما اينجا صفت منفي منظور است يعني درنده خويي ملکوک دنيا پادشاههاي دنيا ستمگرها امروز اين را مي کشد فردا آن را مي کشد براي حفظ مز و سمت و قدرت و حکومت حاضر است دست به هرکاري بزند در کل تاريخ هم همين بوده تاريخ را بگذار ببين اين بني اميه و بني عباس چقدر ظلم کردند حجاج

چقدر شيعه کشت

اسکندر معاويه و يزيد هارون مأمون متوکل صدام

صدام چي شد نتيجه ظلم و آدم کشي حکما امروز عبرت بگيرند به خاطر حفظ سمت جانت .فرمود بعضي مثل شير درنده هستند آنها ملکوک دنيا هستند.

اما اَما ذنب بعضي گرگ هستند فَتُجاوزکم

يَذُمون اذا اشتروا و يمدَحونَ اذا باعوا

آن تجاري هستند فروشندگاني هستند که وقتي را مي خرند مذمت مي کنند وقتي مي فروشند تعريف مي کنند

يَمدَحونَ اِذا باعوا و يذمون اذاشتروا

يک ماشين را ببر در يک مغازه با نگاه البته همه اين طور نيستند آدم متدين در همه اقشار پيدا مي شود ببين چقدر تفاوت دارد حرف زدن طرف اگر شما بگويي ماشين را مي خواهم بفروشم يا بگويي مي خواهم بخرم مذمت و مدح ها فرق مي کند يک جنس که بيشتر نيست فرمود آني مي فروشد فرمود مغازه باز نکنيد کاسبي نکنيد مگر اينکه از 5 چيز پرهيز کنيد

فَليَجتَنِبِ خَمسا

1- دروغ 2- قسم 3- ربا 4- تعريف کردن از کالا 5-مذمت کردن جنس مردم

رسول خدا (ص) فرمود هرکسي اين 5 صفت را ندارد اجتناب کند از کاسبي اگر مي خواهيد کاسبي کنيد فَليَجتَنِبِ خَمسا اجتناب کن از اين 5 مورد

امام سجاد فرمود شاه ها شير صفت هستند درنده هستند تجاري که اينها را رعايت نمي کنند گرگ صفت هستند.

اما الکلب يَهِرُ علي الناسِ بِلسانِهِ و يَکرَهُهُ الناس من شِرِّه لسانه

سگ صفت کي هستند آنهايي که با زبانش مردم را مي گزند با زبانش به مردم حمله مي کند بدا به حال آن کسي که مردم از ترس زبانشان احترامش مي کنند حديث هم داريم شر الناس

مردم به خاطر زبانش ازش مي ترسد مي گه آقا اين را کارش را راه بنداز الان فحش مي ده زور نزن بهش بده الان صف را به هم مي زنه اينهايي که از ترس زبان احترامشان مي کنند اينها بدترين افراد هستند من خيلي تأسف مي خورم در کوچه و خيابان مي بينم دوتا ماشين به هم مي خورند فحش ناسزا درگيري چه الفاظ زشت رکيک به کار مي روند چرا بعضي زبانشان عادت کرده به فحش و ناسزا و بالقاب قرآن با لقب هاي زشت هم را صدا نزنيد لا يسخر قوم من قوم ولا تنابزوا بالقاب همديگر را مسخره نکنيد المومن ملجم مومن لجام دارد دهنه بند دارد ما اگر بتوانيم همين زبان را کنترل کنيم وضعمان درست مي شود و خوشا به حال کساني که قدرت کنترل کردن اين لسان را دارند زباني که ناسزا مي گويد چطور مي خواهد اياک نعبد واياک نستعين چطورمي خواهد دعا کند خدا کدامش را ببيند ناسزا را يا دعا را بعضي ويژگي کلب دارند آنهايي که با زبانشان حمله مي کنند بعضي فرمود ويژگي خوک دارند

وَاما الخِنزير فَهَولاء المُخَنَّثونَ و اشباهُمُ لا يُدعونَ الي فاحِشهَ الا اَجابوا

خوک آن زن منشها مانند از هرزه ها که بهر هرزگي خوانده شوند و بپذيرند بعضي ويژگي خوک دارند افرادي که غيرت ندارند حجاب رعايت نمي کنند مردهايي که خودشان را به زن تشبيه مي کنند انسان يک غيرتي دارد يک هميتي دارد علي صبوري مي کرد ديد شانه زن و مرد به هم مي خورد فرياد کشيد لعن الله من لا يغادُ

آن مردهايي که

خودشان را شبيه زن ها در مي آورند آقا زير ابرو بر مي دارند لبها را سرخ مي کند پارچه اي را پيراهن پوشيده که عين آن را عمه اش دامن کرده!

اما ثَعلب آن ها که به نام دين نان مي خورند و عقيده ندارند به آنچه سخن مي گويند بعضي هم مثل گوسفند گوسفند آزارش به کسي نمي رسد مفيد هم هست گوشتش مفيد است پوستش مفيد است سيرابش مفيد است مومن مفيد است آقا فرمودند يک دوره اي مي آيد مومن مثل يک گوسفند مي شود پيش 5تا حيوان يک گوسفندي شما تصور کنيد بين 5 حيوان شير روباه سگخوک گرگ خيلي سخته يک گوسفند در مقابل اين 5 حيوان خودش را حفظ کند مومن اين طور است از طرفي گرگ صفت ها شير صفت ها روباه صفت ها کساني که با زبانشان آزار مي دهند دور او را محاصره کردند

عزيزان رسول خدا و ائمه آمدند تا اخلاق ما را درست کنند اخلاق جامعه را درست کنند آمدند تا جامعه از جهت تربيتي رشد کند .

از بحث خارج نشويم پيغمبر فرمود به اباذر پيش ازآنکه قيامت حسابرسي کنند خودت حسابرسي کن گفتم يک سري چيز هايي باعث مي شود انسان روز قيامت حسابرسي اش آسان شود

فَسوفَ يُحاسَبُ حساباً يَسيرا - سوره اسراء 13

مي فرمايد بعضي ها روز قيامت حسابرسي شان آسان است کي 1.کساني که در اين عالم خودشان حسابرسي کنند هر شب هفته اي يکبار ماهي يکبار بنشينند بررسي کنند ببينند چقدر کار مثبت در زندگي شان بوده اين رقم هاي تقويم که جلو مي رود 87 مي شود 88

بر که نمي گردد هر چه مي رود جلو بر نمي گردد حساب کنم ببينم من چقدر با اين زمان جلو رفتم چقدر زيبا فرمود علي شب روز دارد از تو مي گيرد چه چيزي را عمر ما مي گيرد فرمود تو هم از شب روز بگير چه چيزي عمل صالح کار مثبت استفاده کن

اين مدتي که از عمرت گذشتي حساب کن ببين چه کردي 40سال 50سال چقدر مال خدا بوده چقدر مال شيطان

يکي از چيزهايي که حسابرسي مي کند اين که خودش در همين دنيا به حساب رسي نفسش برسد روايت داريم من حاسَبَ نفسَهُ کُل يوم

من حاسب نفسُهُ في الدنيا لَم يحاسبهُ الله يوم القيامه

عواملي که در حساب رسي قيامت را آسان مي کند دوم امام سجاد فرمود قيامت که مي شود ملائکه ندا مي دهند به بعضي ها مي گويند بياييد برويد بهشت ديديد بعضي از وقت ها در يک صفي جماعت ايستاده مي گويند مثلا اين 5 نفر بدون نوبت برويد جلو تو صف نمي خواهد بايستيد فرمود بعضي ها را قيامت ملائکه صدا مي زنند شما بياييد چرا امام سجاد فرمود اينها صابرون هستند چه جوري صبر مي کرديد جواب مي دهند ما دو صبر در زندگيمان بود صبر بر مصيبت صبر بر معصيت مصيبت ديديم ناشکري نکرديم راضي بوديم به رضاي خدا معصيت پيش آمد خوب صحنه گناه که پيش مي آيد آنجا جاي صبر است از لذت گناه بگذرد اين صبر مي خواهد لذت مي برديم اما گناه نکرديم يک رشوه اي بود خيلي کارمان را راه مي انداخت صبر کرديم نگرفتيم واجبات را ادا

کرديم پرداخت مي کنم يک روايت بخوانم سه چيز روايت داريم حسابرسي قيامت راآسان مي کند آدم را زود بهشتي مي کند چي آن سه چيز

فرمودند :

1- تَصِلُ مَن قَطعک اگر کسي با تو قطع رابطه کرد تو وصل

2-عَفو من ظلمَک آنکه ظلم کرده تو ببخش کينه در دلت نگه ندار خدا خيلي از کينه بدش مي آيد

3-تُعطي مَن حَرَمک آنکه محروم کرده تو ببخش يک روز رفتي پيش او گفتي ضامن مي خواهم ضامنت نشدند حالا گذشت آن وام مي خواهد آمد پيش شما مي گويد ضامن شو بگو نه يادت ما آمديم امضا نکردي نه تعطي مَن حَرَمک فرمود اينها امضا کن اينها ارزش وکرامت است اينها نمره ويژه دارد مگه پيغمبر خدا مکه را که فتح کرد هم را نبخشيد مگر داداشهاي يوسف اينقدر يوسف را آزار دادند يوسف آنهارا بخشيد پس بخشش و صبر اينها حسابرسي قيامت را آسان مي کند اينها هم از من نيست همه اش روايت و آيه

4-اِن صِلَةَ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الحساب َ يوم القيامه ج سوم 1171

صله رحم حسابرسي روز قيامت را آسان مي کند

5-حَسِن خُلقَکَ يُخَفِفِ الله حِسابک

اخلاقت را نيکو گردان خداوند حساب تو را سبک مي کند

رسول الله :

ثلاث مَن کُن فيه حاسَبَهُ الله حِساباً يسيرا

تُعطي مَن حَرَمک و تَصلُ من قطعک تَعفو عَمن ظلمک

6-قانع بودن

اِقنَع بِما اوتيتَهُ يَخف عَلَيکَ السحاب

به آنچه خدا به تو داده قانع باش تا کار حسابرسي بر تو آسان شود.

انفاق کردن

حي___ا

اشاره

يا اباذر اتحب ان تدخل الجنه

آيا دوست داري وارد بهشت شوي

قلت نعم فداک ابي

ابوذر مي گويد عر داشتم بلي پدر

ومادرم فدايت

فاقصر من الامل واجعل الموت نصي عينک

آرزوي دنيايي راکوتاه کن همواره مرگ را در مقابل چشمت مقدم بدار

واستح من الله حق الحيا

وازخدا چنانچه شايسته حياست شرم کن

ولکن الحياء ان لاتنسي المقابر والعلي والجون

وما وعي والراس وماحوي

بشريت در اين سالها در زمينهاهاي مختلفي ÷يشرفت داشته شده در کرات فرود آمد تحراتم را شکافتند به انرپي هستي دست يافتند در پزشگي پيشرفت هاي عميقي صورت گرفته تا انجا که الان شبيه اسازي صورت مي گيرد ميتوانند براي بدن انسان شبيه بسازند در علوم انساني در علوم تجربي د رعلوم فضايي سياسي پيشرفت هاي زيادي داشته است اينهم پيشرفت در زمينه هاي مختلف داشته اما در يک حوزه پس رفت داشتيم و آن حوزه اخلاق اجتماعي است شما مي بينيد بشري را که به کرات راه يافته هنوز نتوانسته مشکل روابط را حل کند جنايت قتل تجاوز طلاق اعتياد در اين زمينه روز به روز بدتر مي شويم در قرن اکتشافاتيم اما شماببينيد روابط اجتماعي چقدر بر هم ريخته است از اين ناحيه مردم چقدر گرفتارند علت وجود اين مشکلات در جامعه فاصله گرفتن از فرهنگ انبياء و دستورات قرآني

اين بحث خيلي مهم ما امروز در جامعه مان مرز رابطه ها شکسته پدر و فرزند رابطه شان بهم ريخته است زن و شوهر رابطه شان بهم ريخته است دوستي ها مرز ندارد ضابطه ها رفته به جايش رابطه آمده ازدواج يک ضابطه است قانون اسلام است ازداج کاهش پيدا کرده تو خيابان آشنايي پيدا کردن يک رابطه است که در جامعه افزايش پيدا کرده است هر کجا ضابطه آمد

پائين رابطه مي آيد بالا هر کجا ضابطه کم رنگ شد رابطه پر رنگ مي شود امروز روابط دختر وپسر روابط پدر و فرزند زن و شوهر بهم ريخته خيلي ما دور شده ايم از آداب اسلامي معاشرت محتواي غني که ما داريم غربيها ندارند اديان ديگر ندارند ريزترين آداب معاشرت را بيان کردند

يکي از زيربناهاي مهم اخلاق معاشرت که جاي يک دهه صحبت دارد بحث حياست حيا اگر بعنوان يک ارزش مطرح شود مفتاح کل خير حديث داريم تمام خوبي ها تمام ارزشها منشآش حياست وما امروز در جامعه مان حيا کم رنگ شده بحث حيا يک بحث زير بنايي و مهم است لذا حديث داريم لوکان الحيا رجلا اگر بخواهي مجسمه اش را بکشي لکان رجلا صالحا ميشود يک شخصيت صالح حيا صفتي کليدي است رفتار را کنترل ميکند صفات زشت را از انسان دور مي کند لو کان الحياء صورتا لکان حسينا در روايت داريم ميشود امام حسين

حيايي که سبب همه کارهاي جميل است حيايي که مجسمه اش تصويرش ميشود حسين انسان صالح و کامل حيايي که پوشش و لباس اسلام است السلام عريان

يک نکته ايي عرض کنم بعد بحث را ادامه دهم حيا هم غير از مسائل شرعي است چون شايد بعضي از مواقع يک جاهايي شرع اجازه بدهد اما حيا اجازه ندهد مثلا کسي عريان باشد در اطاق تنها شرعا حرام است نه خودش است وتنهايي خودش عريان خوابيدن شرعا حرام نيست اما حيا مي گويد جايز نيست بي حيايي است مجلس زنانه است مرد بينشان نيست ميتوانند جلوي هم نهر شکلي بچرخند ولي حيا مي گويد

خانم يک سري مسائلي را رعايت کن چرا چون اگر ملاک هارا زير پا گذاشتي بي حيايي مي شود ولي حرام نيست شرعا تا کجا ها را پيش بيني کرده پدر مي خواهد دختر ببوسد دست ببوسد صورت پيشاني لب دهان نبوسد شرعآ حرام نه اما بي حيا مي شود حيا ريخته پدر مقابل فرزند مادر مقابل فرزندان عرف پوشش را رعايت کند رعايت نکرد بي حيايي بخصوص مادرهايي که جواناني دارند 1413ساله دوران تکليف اوج شهوت اين مسائل را رعايت کند حيا ريشه همه خوبيهاست و واژه حيا از آن واژه هايي است که به قول شهيد مطهري ميفرمايد درفارسي مي شود معناکرد شما بسم الله الرحمن الرحيم را بالا بري پايين بيايي برايش معادل نمي تواني پيدا کني رحمان که بخشنده ومهربان نيست يک قسمتي از معنا الله حمد را شما برايش معادل فارسي پيدا نمي کني حيا ازآن واژه هايي که دوخط بايد معنايش کني کتابهاي لغت رابررسي کن يکي حيا را شرم معنا کرده شرم معناي کامل حيا نيست شرم يک حالت اضطراري است اما حيا اختياري است ميگويد حيا يعني تقوا ، تقوا معناي کامل حيا نيست چون تقوا ازحرام است اما بعضي حيا را خوف معنا کردن اما حيا خوف نيست حيا عظمت است حيا ابهت است ولذا عزيران اين بحث حيا محوري اگر زن حيا داشته باشد لازم نيست خانم مورابپوشاند چادر سربکن اگرزن حيا داشته باشد خودش چادر سر مي کند خودش مواظب روابط است زيربناي معاشرت بحث حيا است اين روايت ازقول امام صادق اگر خوب گوش دهيد آنوقت عرض من روشن مي شود که حيا

ازحجاب ازتقوي ازرعايت محرمات بالاتر است امام صادق فرمود حيا 5 قسم حيا ذنب حيا تقسير حيا کرامت

امام صادق فرمود حيا 5 قسم است حياء

الحيا خمسه انواع حياء ذنب وحياء تقصير وحيا کرامه وحيا هيبه .

حيا ازگناه اين حداقل که انسان ازگناه حيا کند وگناه رامرتکب نشود عبداله عمر وچوپان داستان کاوه وآهنگر جايي که غير ازتو زليخا روي بت پارچه انداخت يوسف گفت تواز بت حيا ازاين بالاترحياتفسيرگاهي انسان حياميکندازتقصير وکوتاهي خودش من بيشترمي توانستم درماه رمضان قرآنم بخوانم نخواندم من بيشترميتوانستم به نمازبرسم نرسيدم من بهتر مي توانستم بندگي کنم اين را مي گويندحياتقسرمعصيتي درکارنيست اين حيا بالاترازحياقبلي چون شايدوظيفه هم نباشداماحيا ميکندديدامام مجتبي نشسته غذا مي خورد سفره جلوي مقابلش يک سگي زانو زده به صورت امام نگاه مي کند امام هرلقمه خودش مي خورد لقمه دوم را جلوي حيوان مي گذار گفتم يابن رسول الله اين چکاري شما ميکنيد فرمودازخداحيا ميکنم يک موجودزنده به من نگاه کند ومن اعتنا نکنم اين حيا بالتراز قبلي اينکه گناه نيست اگر به حيوان غذا نمي داداين مکتب اسلام است توحش بي رحمي درمکتب ما نيست امام ما مي گويد من حيا مي کنم ازاينکه غذا بخورم درحاليکه يک زي روح به من نگاه مي کند(بعدباکمال پرويي مي گويندمکتب شيعه يعني خشونت علماي ما گفتندسني بکشيدبهشت برويد )اين حيا تقسراست پيغمبر گاهي ميامد خانه فاطمه زهرا مي نشستندپيغمبر ازفضائل اميرالمومنين مي گفت نقل مجلس پيامبر وزهرا بيان فضائل علي بود حتي مرحوم علامه اميني نقل مي کند يک روز پيامبر فضائل را بيان نکردند فرمودند وضوندارم مي خواهم فضائل راباوضوع بيان کنم آن موقع

ماگاهي مي بينيم بعضي ازشعرها که بهضي ازمداحها ميخوانندحيا درمقابل اهل بيت رعايت نمي شود حيا درمقابل گناه حيا درمقابل تقسير

سوم امام صادق فرمود حيا کرامه حيا کرامه به به اين قسم مي آيد پله سوم نه گناه است نه معصيت است نه قبح اجتماعي داردامااين حيا نشانه کرامت است مثال بزنم اميرالمومنين آمد دربازارکوفه دوتالباس خريديک پنج درهم يکي سه درهم پنج درهمي رادادبه قنبر سه درهمي رااقا خودش برداشت قنبر مي گويدگفتم آقاشما خليفه مسلمانان هستندفرمودازخداحيا مي کنم چيزي که بهتراست خودم بردارم چيزي که پست تراست به غلام دهم اين حيا را مي گويندکرامت که انسان غذاي خوبه را بدهد کفش نورا بدهد لباس نوبدهد نه هرچيزي مصرف نداري انفاق کني اين حيا کرامت است

4- حيا حب يک حيايي است حيا محبت است يعني اين بحث گناه ومعصيت وعرف وشرع نيست ازشدت دولتي خجالت مي کشد – بگذار يک داستان بگويم امام سجاد درحال طواف است عبدالملک مروان وارد مسجدالحرام شد – يه کسي رفت بغل گوش امام سجادآقاجان يابن رسول الله خليفه آماده مسجدالحرام عبدالملک مروان وارد مسجدالحرام شدفرصت خوبي خانه شمارافرماندارغصب کرده اينجا به خليفه بگويد خانه من را فرماندار شما غصب کرده حقتان را بگيريد امام سجادتبسمي کردفرمودمن ازخدا خجالت مي کشم دنيا بخواهم توبه من مي گويد از عبدالملک چيز بخواهم من ازخدا حيا مي کنم درحال طواف طلب دنيا بخواهم به من مي گويد درمسجد الحرام ازعبدالملک مروان تقاضاي آزادي خانه ومغازه بکنم ابدااين را مي گويند حيا حب

ابراهيم بالاي منجنيق است ملک باد آمد حيا کردفقط خدايا نارگوني برداوسلامااين حيا حب است عظمت الهي آنچنان

درانسان

پنجم حياجنت يعني عظمت الهي آنچنان درانسان نافذشودتانام خدابرده مي شود دل بلرزدتااذ ان گفته مي شودهرکاري داردرها کندهيبت وعظمت امام سجادالله اکبرنمازبيدبدن مي لرزيد مرحوم شفتي خاک مي ريخت الله اکبررا مي داد

برادران واين بحث خيلي مهم است اقسام نشانه هاش

ظهور وبروز حيا کجاست

موضع الحيا العينان موضع ومحل حيا دوتاچشم

چون شروع بي حيايي ازچشم است شروع بي حيايي ازگناه ونظراست حالا نامحرم باشد نگاه به فيلم باشد سي دي باشدعکس مستحذن باشدخودبه خودانسان راميکشاند به گناه

سوره نوررادقت کنيدکه روايت داريم خانه ايي که درش سوره نورخوانده شود درآن خانه حيا مي آيد سوره نور سوره اي که پيامبر فرموده به زنهايتان يادبدهد بخوانندعجيب آيه 30و31اين سوره ببنيد چقدر زيبا مي فرمايند

قل لمومنين پيغمبر به مردان مومن بگو يغصوامن ابصارهم چشمانشان را يغصوبه معناي چشم بستن نيست اين آيه راگاهي اشتباه معني مي کنند چشمانشان يغصوامن ابصارهم يعني بگو خيره نشوند

مي گويديکي خيره شده بودبه يک نامحرمي پلک نمي زدچشم برنمي داشت گفته چرااين طوري مثلا" شمادرخيابان صحنه هاي مختلفي است اگرنگاهت را انداختي به يک زن نامحرم اما اگرهمه خيابان اين مي شود غض به معناي چشم بستن نيست چشم زمين مي خورد15يک استاددريک کلاس 30تاشاگرددارد.

غض بصراين است ذوم نکندروي يک دانشجوي خاص مجموع کلاس رانگاه مي کند سخنران سخنراني مي کند غض بصراين همه را باهم ببند.

قل لمومنين يغضوامن ابصارهم خيلي عجيب اين آيه به مومنابگويغضوا

چشمتان را خيره نکيندبه نامحرم آدم نگاهش بلاخره مي افتدامانگاه باتوجه نباشداستمرارپيدا نکند.بعدقرآن مي فرمايدويحفظوا فروجهم

بگو قواي جنسي را حفظ کنندزنانکننديکي ازمفسرين درذيل آيه مي گويد چرادراين آيه خداوند مي گويد چشم بعد مي گويد زنا اين

علت داردعلتش اين است که دروازه زناوفحشا چشم استبا نگاه شروع مي شد با نگاه آغازمي شود.

زدست ديده ودل هردو فرياد

بانگاه اغاز مي شود وجالب اين نکته بسيار دقيق است که قرآن مطالبي که بيان مي کندزنهاراجدا نمي کند ان من المومنون قدافلح المومنون زن ومردراجداگانه نمي گويدمنتهااينجابرايانکه تاکيد کند مي فرمايد قول المومنات يک وقت فکر نکنندنگاه نکردن مال مرد است قل المومنات به زنان مومن هم بگوآنهاهم چشمشان رابه نامحرم خيره نکنند

يغضضن من ابصارهن شماچشم راکنترل کنيد

همين آيه يک داستان زيبايي دارديک جواني چشم چرون مريض ازنظر روحي نشسته بودزنهاودخترهايي که عبور مي کرديدنگاه مي کرددخترجوان زيبايي عبور مي کرد نگاهش افتاد به دخترجوان زيبايي دنبالش راه افتاازآن کوچه به اين کوچه دريک کوچه تنگ وباريکي اينقدرمحوتماشاي اين زن بود که ديگرديوار را نديد شيشه استخواني به ديواربودقاطي گلي که به ديواربوداستخوان شيشه ايي بود شيشه خورد به صورت اين جوان خون جاري شد سروصورت شوژه راگم کردازکوچه آمدبيرون با پيغمبربرخورد کردهمانجا اين آيه نازل شدقل المومنين ويغصو من ابصارهم

يکي ازدوستان صميمي من نگاه ازدواج دوم زندگي رامتلاشي

آغاز بي حيايي چشم است مکررشنيديم ديده ايم پاشيدگي خانوادگي بخاطر ازدواج دوم آقاشرعا"که حرام نيست اماواجب کفايي نيست تمام شرع تو رعايت شده فقط همين يکي مانده خانم اولت عذاب مي کشد ازجهت زماني محدود مي شوي بچه هات بي محبتي مي بينند هرشب بايد بابا بالاي سرشان باشدآقاتاديروقت به خانه نمي رود کانون خانواده را ازهم مي پاشد عدالت رعايت نمي شوند توخرجي ماندي دعوا نزابسياري ازازدواج هاي دوم زندگي اول متلاشي کرده خدا راضي اين نامردي نيست ظلم به زن

وبچه اول کند بخاطريک زن ديگرسختيهاونداريها را زن اول تحمل کردحالا که دست به دهانت رسيده قرضهارادادي خانه ايي خريدي خانه نوماشين نوزن نو اين انصاف است مي بيني اين ازدواج هاي دوم کانون خانواده را ازهم پاشيده بچه هارا بدبين کرد عواطف رااز بين برده موضع الحيا العيان

چشم موضع حيا

رب شوه ساعه اورت حزنا طويا

گاهي يک نگاه شهوت انگيزيک عمرحزن واندوه براي انسان مي آوردصاحب کتاب منتخب تواريخ داستاني نقل مي کند ايشان مي نويسد زمان معتصم عباسي يکي ازوزاريش يک خانه اي کافي ساخت بلندمنزل درمنطقه خودش واين منزل راخودش مشرف به همه منازل ساخت اينهم يک مشکلي که درجامعه ما پديدآمده درست درقانون اجازه داداما شرعي نيست گاهي پارتمانهاي بلند مقابل ساختمانهاي کوتاه اشراف ساختمانها مقابل هم اينها زمينه گناه مي تواند وزيرمعتصم از قدرتش استفاده کردکاخ بلند مي رفت روزهاي مي ايستادخانه هاي مردم چشمچراني مي کرد به اين خانه نگاه کن به آن خانه نگاه کن همينطورکه نگاه مي کرد نگتاهش افتادبه خانه يک تاجرکه يک دخترجواني درکمال زيبايي عاشق شد آمد پائين فرستاد خواستگاري تاجر گفت توزن دراي فرزند داري اين دختر نامزدکسي است حرف زده شده تهديدکرد تاجرراقبول نکردگفت بروهرکاري مي خواهيد بکن وزيرمعتصم رفت هزاردرهم به يکي دادگفت اينکاررابراي مادرست کن ده شاهد دروغي درست کرد به هرکدام صد درهم داد گفت بيايي پيش قاضي به دروغ شهادت بدهي که ماديديم خطبه عقدبين اين وزير ودختر تاجر خوانده شده ماديديم مهريه تايين شدمابوديم که پدررضايت دادبه عقد اين دخترحالانمي گذاردزنش رابه خانه ببردقرآن مجيددرسوره معارج مي فرمايد يکي ازصفات مومنين اين شهادت دروغ نمي گويد چيزي که نديده بيان نمي کند آمدند

مقابل قاضي شهادت دادندقاضي هم حکم کرد زن رسمي اوست وزيرحکم را برداشت آمد درخانه پدر گفت زن من را تحويل بده کدام زن اين حکم قاضي قاضي نوشته اين زن شرعي من مهريه داردعقدخانه شده تورضايت دادي حالا اجازه نمي دهي زنم را ببرم پدردخترماند چه کند هرطور بود خودش را رساند به معتصم عباسي خبر را بيان کرد معتصم گفت اين ده تاشاهدراحاضر کيند يکي يکي اينها خواست شماکه شهادت داديدبگويدببينم عقدکجاخوانده شده چه زماني بودصبح بود شب بود مهريه چقدربوداينهاهم که باهم هماهنگ نکرده بودنديکي گفت عقدخانه دخترخوانده شديکي گفت خانه وزيريکي گفت مسجد يکي پيش قاضي معتصم ديد شهادتها باهم تفاوت دارددستوردادده چوب اعدام آماده کردند درميدان شهرده شهادت را اعدام کردندوزيرراهم گفت اعدام کمش است اين راحت نبايدکشته شوداورا دريک پوست گاوي گذاشتندپوست گاورابستندگفت اينقدرکتکش بزنيدتاميان پوست گاوله شودوگوشت واستخوانش بهم آميخته شوديک نگاه حرام بدنبال هوس رفتن وبهابه نفس دادن وپرده حيا رادريدن يازده نفررابه کشتن داد مدشده عکسها مخفي عروسهاجلسات استخرها زنان راتوموبايلهابراي هم ميفرستند باب شده فيلم هاي خصوص افرادفيلم جلسات عروسي عکس وتصوير پخش مي کنند درجامعه اين ترويج بي حيايي درجامعه هرکس راضي شد عکس ناموس کسي را منتشرکندهمين بلا برسرناموس خودش خواهد آمدشماهم مواظب باشيدجلسات عقد وعروسي همه کس رابراي فيلمبرداري دعوت نکنيدعکسهايي که مي خواهيد بدهيدظاهرکنند مطمئن باشيدويندوزکامپيوتر ميدي عوض مي کنند نرم افزارهايي که هست عکسهاي پاک شده روي هارد کامپيوتر رابرمي گردانند خيلي بايد مواظب بود بعضي مريض هستند چشمشان مريض است بيمار است چشمي که پرشدازنگاه حرام ديگر نمي تواندباقرآن انس بگيردچشم ديگر نمي تواندحق بين شود

چشم موضع حيا

اگرکنترل نشد بي

حيايي تزريق مي شوددراعمال ورفتاراولين موضوع چشم است

دومين موضع حيا گفتاراست انسان درگفتارش هم بايدباحيا باشدگاهي درشوخي کردنهادرجکهايي که تعريف مي شود مي بيني بي حيايي بچه سيزده ساله براي دايي چهل ساله جک تعريف مي کند سرتاسر بي حيايي پدرحق نداردمقابل بچه ها حتي جکهايي تعريف کند که منافات باحيا دارددرگفتارانسان هم بايدحيا باشدامام سجادفرمود گفتار نيکو پنج اثرداردالخصاص القول الحسن کسي که به زبانش اجازه نميدهد حرف بي حيايي بزند حالاچه حرف معمولي چه شوخي چه مزاح چه درحالت عصبانيت بعضي ها حالت عصبانيت مشخص مي شودچقدرباحيا هستندجوان هفده ساله حاج آقا نبين پشت سرشما نماز مي خئاند نيستي ببيني چه فحش هايي مي دهد که من خجالت مي شکم حيا مي کنم ارفحش هايي که پدر محاسن سفيددارد بيان مي کند.

امام سجاد فرمود القول الحسن زباني که نيکو سخن مي گويداين نيکوسخن گفتن پنچ اثرداردچي اينهابشرالمال امام فرمودثروت اورازياد ميکند خوب صحبت کردن برکت به مال مي دهدمومن الرزق

2- يونسي في الاجل مرگ انسان راتاخير مي اندازدازاين بهتر

4- يحب الي لاهل اوراميان خانواده محبوب مي کندهمه دوستش دارند زن بچه شريک همکارهمسايه آدم را دوست داردکسي که زبانش تند است نيش داردهمه ازاوفراري هستندبدشان ميآيد.

5- ويدخل الجنه اورا واردبهشت مي کنندچنين نيست قول نيکي ايي که عمرزياد مي کند مرگ رابه تاخير مي اندازد انسان رابهشتي مي کند انسان را محب القلوب مي کند چرا ازالفاظ ناصحيح استفاده ميکند حيا درگفتاربايد باشدامربه معروف مي کنيم باحيا عصباني مي شويدحياراحفظ کن داستان مي خواهيدتعريف کنيد باحياشما قرآن را ببين يک داستان عشقي بيان کرده بيش از صدآيه داستان يوسف وزليخا را بيان

کرده يکجا تحريک کننده نيست بي حيايي نيست يک لفظ ناپسنديده درش بکار نرفته يک لحظه تحريک کننده وتند ومخالف باحيا درگفتارقرآن پيدا نمي کنيداين درس است براي ماهم ازخداي خودمان يادبگيريم ودرگفتاريمان حيارا رعايت کنيم 2-حيا درگفتار3-حيا دررفتار حيا کجاست 1- درچشم 2-درگفتار3 –رفتار

پيغمبر يک گارگري راآوردند برايشان کارکندکاربنايي کارگرنيازبه غسل داشت درفضاي بازلباسش را درآوردمشغوا غسل بدون اينکه پشت ديواري پيغمبرصداش زدند اين مردنمي خواهم کارکني چرامن کارگر بي حيا نمي خواهم برادرمن درست پدرخانه ايي چرا باشروارکوتاه درخانه مقابل بچه هاحرکت مي کني لب دهان نبوسيد بي حيا مي شود.

ببين قرآن به ما خط مي دهد مي گويددختر شعيب وقتي آمد پيش موسي تمشي اله

تمشي علي استحياء باحيا راه مي رفت پس راه رفتن هم مي شودبي حيا بود درلباس پوشيدن هم مي شودبي حيا بوددختر راهنمايي بي حيايي ازچشمانش مي بارد.

فرزند هفده ساله سربابافرياد مي کشد.

حيا درگفتار درنگاه حيا دررفتار وکرداراينها بروزوظهورحيا است راههاي پياد ه کرده

حياراروزهاي آينده

دلهاراببريم کنارمظهرحياعباس که نگاه به آب افتادحيا کرد

نگاه توچشم حسين نمي کرد سي وچهارسال برادررابردارصدانزد

سخن پيرامون فرازهايي از سفارشات پيغمبر به صحابه خاصشان اباذر غفاري بود يك علامه مجلسي در كتاب شريف عين الحيات بيان كرده يك دوره درس اخلاقي كامل است كه من امسال به حول و قوه الهي در جلسات محرم اين سفارشات را بيان كنم يك دوره درس اخلاص باشد در فرازي اين سفارش مي فرمايد : اَتُحِبُ اَن تدْخلَ الجنه آيا دوست داري وارد بهشت شوي كي از بهشت رفتن بدش مي آيد از عبادتي هم انجام مي دهيم براي بعضي طمع بهشت است.

قلُتُ نعم فِداك اَبي و

امي : اباذر مي گويد عرضه داشتم بله آقاجان پدر و مادرم به فداي شما.

اَقصِرْ مِنْ الاَمَل آرزوي خود را كوتاه كن نفرمود نداشته باش آرزو را كوتاه كن

واجعل الموت نُصبَ عَينَك همواره مرگ را قابل چشم خود مسجم بدار

و استحي مِنَ الله حق الحيا از خدا وآنچه كه شايسته حياء است شرم كن

به همين مناسبت پيرامون بحث حيا صحبت كرديم پيرامون اهميت حيا و اقسام حيا آثار شرم وحيا نكاتي را خدمت برادران و خواهران عرض كرديم گفتيم حيا يك صفت ارزش شد الهي حيا يك زينت و يك نوري است كه اگر در زندگي كسي باشد به خودي خود تابش خواهد كرد الحيانور اما صادق فرمود: نورهم

خصوصيتي كه دارد اينست كه كسي نمي تواند جلوي تابش و انعكاسش را بگيرد.

نور خصوصيت اين ظلمت زدايي مي كند الحيانور

حيا مطابق با فطرت و انسان بحثي عقلي هم هست يعني قبل از اينكه حيا نشانه دين داري باشد علامت عاقل بودن و خردمندي است.

لذا روايت داريم وقتي خداوند آدم اباالبشر را آفريد جبرئيل آمد سه چيز را در مقابل او گذاشت پيشنهاد كرد يكي از اينها را انتخاب كن

1- عقل 2- دين 3- حيا

آدم ابوالبشر به جبرئيل فرمود عقل را انتخاب كن وقتي عقل را انتخاب كرد آن دو گفتند ما هم مي مانيم چون ما هم با عقل هستيم جدا نمي شويم حيا و دين كنار عقلند همه جا دو بال عقلند .عقل مي گويد دستورات دين را قبول كنم به دفع منع خدا خالص ... به سوي او برمي گردم او گفته دستورات انبيا را قبول كن تا سعادت شامل حالت

شود عقل مي گويد حيا در گفتار نگاه كردار داشتي اثرات مثبتش را در زندگي خودت خواهي ديد .

از اين روايت معصوم خاسته يك ترسيمي كند به ما بفهماند حيا مبحث عقلي است همراه با عقل حيا بي دين هم نجات مي دهد.

حُر يزيد رياحي به نظر بنده يكي از دلائلي كه توانست نجات پيداكند همين حيا او بود.وقتي مقابل امام حسين قرار گرفت امام نفرينش كردند آمد جواب دهد مادر او فاطمه زهرا حيا كرد گفت آقا اگر مادرت صديقه كبري نبود من هم اين جمله را مي گفتم اما مادرت صديقه كبري است به احترام زهرا حيا كرد امام حسين نماز جماعت به پا كرد حُر حيا كرد نماز جماعت ديگر تشكيل دهد به امام حسين اقتدا كرد با اينكه خودش جبهه جدايي دارد.

روز عاشورا وقتي مقابل حسين آمد سر را بالا نمي گيرد فرمانده لشگر اما حيا كرد سر را پايين انداخت اين حيا او را نجات داد عمر سعد چوب بي حيايي را خورد.

الحيا نورٌ الحيازينةٌ الحيا خَيْرٌكُلُ ما اگر بتوانيم اين صفت را در جوانها در مردم خانواده ها كوشش كنيم خيلي از مشكلات و معضلات اجتماعيمان حل خواهد شد خيلي از اين افعال براين صفت مترتب است حجاب پوشش تربيت برخورد احترام.

بحث روايت اجتماعي

اما بحثي كه امروز مي خواهم خدمتتان عرض كنم بحث موانع حيااست چه چيزهايي حيا را از بين مي برد عوامل از بين برنده حيا:

ما امروز مواجه هستيم با عوامل از بين برنده حيا مواجه هستيم با كاهش ادب در برخورد رفتار ، چه چيزي حيا را از بين مي برد ؟ در روايات ما بيش از

20 مورد عواملي ذكر كردند كه حيا را ازبين مي برد من 5 يا 6 عوامل كليدي را بيان مي كنم .

ببينيم چطور مي شود اين صفت عقلي اين صفت فطري اين صفت ديني اين ارزش الهي در انسانها كاهش پيدا مي كند.

سؤال حيا را چي از بين مي برد جواب : فقر

اول فقر : در روايات داريم فقر و نداري باعث مي شود حيا را كنار بزند گاهي به ديگران رو بپردازد بعضي از مواقع به خاطر فقر دست به جنابت بزند.

شما بعضي از اين جرمهايي كه روزنامه ها مي نويسند سرقتها، دزديها ، آدمكشي ، تجاوزها فقط موي شكافي مي كني در كُنه قصه وارد مي شوي مي بيني ريشه اش فقر است نه همه اش امّا در بخش عمده ريشه خيلي از جنايات و فحشاها به نداري و فقر بر مي گردد.

لذا امير المومنين فرمود هركس مبتلا به فقر شود چهار مصيبت در زندگي اش خواهد آمد

جامع الحتبا

حضرت علي فرمود: مِن ابتلي بالفقر اُحتلي باربع خِصال

الضعف في يقينه نقصان من عقله

امام علي فرمودند يا بُنَيَّ ابْتُليَ بِالفَقر فَقَد ابتُلِيَ باربع خِصال

هركس مبتلا به فقر شود چهر مصيبت در زندگي اش مي آيد .

بِالضَعفِ في يَقينه يقين او كم مي شود

والنقصان في عقله عقل و خردش كاهش پيدا مي كند

وقتي نداشته باشد بخورد چطور فكر كنند نان شب نداشته باشد چطور انديشه كند.

والرحَّه في دينه دينش هم رقيق مي شود(مي گوييي نماز بخوان عبادت كن ) وقتي پسرش در خانه بي كار شغل ندارد سن ازدواج دختر عقد كردند جهيزيه نمي تواند تهيه كند مريض در بيمارستان پول عمل

ندارد آن موقع حاضر مي شود پا روي ارزشهاي ديني بگذارد دزدي كند يك كارخانه 14 ماه حقوق نگرفته اند نمي گوئيد بر سر زن و بچه اين كارگرها چه امده بعد آمار مي دهد آمار دزدي بالا رفته علت را ريشه يابي كنيد اكر جوان كار داشته باشد دنبال اعتياد نمي رود دنبال رفيق ناباب نمي رود اگر مي خواهند جلوي سرقت ها را بگيرند تجاوز به حقوق ديگران را بگيرند جلوي فساد را بگيرند بايد به وضعيت اقتصادي مردم بهبودي بخشند حديث از امير بيان است چهار گرفتاري به دنبال فقر مي آيد بقبن كم مي شود نقصان عقل رقت و سستي در دين و چهارم فراهم كردن زمينه شغلي

4) حِلّة الحياء بي حيا مي شود روبند از تكدي بكند اگر يك خورده جسورتر باشد ممكن دست به جنايت بزند.

لذا اگر مي خواهيم حيا در جامعه زياد شود البته علتهاي مختلفي دارد گاهي هم ثروت بي حيايي مي آيد

اِن الانسان ليَطغي ولي فقر سريع روايت است كه به بي حيايي مي آورد فقر بي حيايي ايجاد مي كند پس اين وظيفه دولتهاست با فقر مبارزه كنند تا بي حيايي در جامعه از بين برود خيلي از اين رابطه هاي پنهاني بر مي گردد به همين وعده وعيدها مي بينيد .پدر فقير بداخلاق به او نمي رسد با يك وعده اي كه ازدواج مي كنم با هات زندگي مي كنم باتو استفاده مي كند از دختر مردم بعد هم فيلم گرفتن عكس گرفتن هيچي دختر مردم از دست رفتن درد فقر پدر درد

دومين عامل از بين برندة حيا طبق روايات ما اسرار

بر گناه است.

الهم اغفر هي الذنوب التي تهتك العصم عصم عِصم به معناي پردهاست سترها ، سترها پوشش حيا در اثر تكرار گناه ريخته مي شود.

تكرار گناه قبح گناه را مي شكند باز امروز ما در جامعه مواجه هستيم با گناهاني كه قبحش شكسته شده ببيني ريش تراشي حرام است اما قبح شكسته شده مي بينم دوستان مذهبي طلا دست كرده آقا براي نماز در مي آورم طلا براي مرد حرام است چه در نماز چه در غير نماز بازي شطرنج حرام است ربا حرام است خيلي راحت آقا پول گذاشتم ماهي اينقدر نزول مي گيرم كه گرچه با اسم بانكداري بدون ربا تأسيس شد عملاً نتوانست هدف اصلي را پوشش دهد كه خود دولت مردا امروز دارند به سيستم بانكي اعتراض مي كنند.

مطرب آوردن براي عروسي حرام است يك سري گناهان در جامعه قبحش شكسته شده آنقدر تكرار شده آنقدر پيش آمده خيلي عادي شده ربا قبح شكستي ريش تراشي قبح شكسته بي حجابي قبح شكسته كي به به اين سرعت بود خيلي عادي شده ببين اسرار بر گناه بي حيايي مي آورد اسراربرگناه حيا را ازبين مي برد عامل از بين برنده اين صفت ارزش مند است.

عامل سوم كه اين عامل هم بار مبتلا به هستيم

كثرت كلام است حرف زدن زياد دروغ نه تهمت نه آنكه بحثش جداست به تعبير يكي از بزرگان بيهوده گويي حرفهاي لغو

بگذاريد اين حديث را از حضرت علي بخوانم ببينيد چقدر زيبا است

مَنْ كَثُرَ كَلامُهُ كثرَ خَطائُه

خيلي روايت کارشناسانه است کسي که زياد حرف مي زند زياد هم اشتباه ميکند کس هم که زياد خطا

مي کند قَُل الحياه حيا اوکم مي شود . ومن قل حياده هرکس هم حياء ش کم شود قل وَرعه تقوا وورع کم مي شود ومن قل ورعه مات قلبه هرکس هم تقوايش کم شد قلبش مي ميرد آقا چرا از نماز لذت نمي برم چون بي هودگي داري چقدر زيبا چينش کرد علي کثرت کلام = کثرت خطا کثرت خطا – قلت حيا قلت حيا - قلت تقوي - قلت تقوي مرگ قلب - مرگ قلب هم انسان را مي کند ومن مات قلبه دخل النار

ترکيب را چقدر زيبا چيده اند لذا داشته ايم بعضي از بزرگان ازصبح تاشب حرفهايي که مي زدند مي نوشتند (حاج ربيع ) شب مي گذاشتند جلوشان يک ضبط صدا بيگرضبط کن ازصبح تاظهر گوش بده خيلي ازمواقع ازحرفهايي که خودت زدي خجالت مي کشي چقدر حرفهاي لغو بي هود

کثرت کلام يکي ازعواملي که حيا راازبين مي برد عوامل داريم شراب خواري حيا رابين مي برد از معصوم سوال شد چرا شراب حرام است فرمود چون عقل را مي گيرد وحيا راکاهش ميدهد .اعتياد بي حيايي مي آورد مواد مخدر جديدي که درجامعه روبه افزايش مي گفت پسرم وقتي اين مواد رامصرف مي کنند نيم ساعت مي گويد مي خندد بعد 24 ساعت تخليلي مي شود مي خندد گريه مي شود مي خندد گريه مي کند يک مرتبه خوش مي دهد فهم را گرفته درچنين خانه اي حيا باقي باقي نمي ماند .چنين مسائلي منجربه جرياناتي مي شود که انسان اصلا شرمش مي شود روي منبربيان کند حيا نوراست زينت است لباس است مطابق با عقل وفطرت است

اين عوامل حيا راازبين مي برد براي همين بازدرروايت داريم فرداي قيامت يک گروهي با سرعت مي آيند به طرف بهشت تعبير حديث اين طير مي کنند پروازمي کنند يعني آنقدرسريع مي آيند جلوي بهشت که اصلاً زمان محشر رادرک نمي کنند جلوي بهشت ازاينها سوال مي شود هل رايتم صراطا شما صراط ديدي هل رايتم حسابا ميزان مي گويند نديديم البته صراط حساب ميزان را قران گفته مسلماً همه بايد اين مراحل را بگذرانند اما مثل کسي مي ماند هواپيما تهران سوار شود مشهد پيدا شود بگويند شما شهرها را درراه ديدي نه نديدم نديده اما ازآن شهرها رد شد ازبس با سرعت عبورکرد حالا مثلم است که عبوربهشت ازصراط است منتهي آني که با پرواز يک مسيري را مي رود همه شهرها را رد مي شود اما سرعت آنقدرکه متوجه نمي شود شما کي هستيد که با اين سرعت آمديد سبقت گرفته ايد ازبقيه چه ويژگي نيست به داشته ايد مي گويند ما دو ويژگي داشتيم

کنا اداخلونا نستحيي اَن نعضيه ما حيا داشتيم درخلوت که هيچ کس هم مارا نمي ديد ازروي حيا گناه نکرديم .

چقدراين صفت ارزش مند است که عامل سرعت گرفتن براي رفتن به بهشت است . ( من غيرازآيه وروايت بنايم براين کمتر روي منبرحرف بزنم چرا چون خود امام صادق فرمود شما نمي خواهد ازراه غير معمول بيان کنيد شما کلام را مابيان کنيد مردم جذب مي شوند سفره را پهن کن سخنان ماراشما نقل کنيد مردم به ماجذب مي شوند خوب حيا ارزش است حيا خوب است اما ازحد هم که بگذرد منفي مي شود هرچيزي

حدي دارد عبادت حد دارد نمازحد دارد امام عسگري فرمود ان لِحيا حدٌ حيا حدومرز دارد يک جاهايي ضربه مي زند انسان رامحروم مي کند واعلم ان للحيا مقدار حيا حدي دارد فَاِن زاد عليه فهو سرف اگرازحدگذشت مي شود سرف واسراف يعني ضربه

ولذا بحث امروز من رو حياهاي منفي سوال کجا حيا بداست خدا خودش درقرآن مي فرمايند من يک جاهايي حيا نمي کنم ازپشه مثال مي زنم حيا نمي کنم .

حياهاي منفي

مبارزه با آدتهاي غلط رسمهاي خرافي

آقا بعضي ازمواقع يک رسم غلطي درجامعه جا مي افتد يک سنت غلطي جا مي افتد اينقدر جا مي افتد که مقدس مي شود اينقدر جا مي افتد که شکستنش سخت مي شود آيا اينجا جاي حياست 60سال سب به علي مي کردند معاويه درمسيرشام بهش گفتند امروز درخطبه هاي نماز جمعه يادت رفت سب کني گفت همين جا قضااش را انجام مي دهم يک مسجدي بسازيد به نام مسجد سب به علي مسجد ساختند اينقدر اين ناسازگويي بيش از يک نيم قرن تا سال 99 هجري يعني يک قرن بعد ازرحلت پيغمبر حالا جناب عمربن عبدالعريز امد اين سينت را بردارد مگه مي گذارند حتي بعضي مي گفتند حاضريم حد بخوريم اما دست ازحد برنداريم .

اگر يک سنت غلطي درجامعه هست حيا درمبارزه با آن نکن حتي اگر همه فاميل مخالفت کردند ( فرزند دختر دار مي شود ناراحت مي شود سنت غلط است ) درجوي که کسي حاضر نبود اصلاً مقام براي دختر قائل شود پيامبر دست فاطمه را مي بوسيد حيا ندارد پيشاني فاطمه رابوسيد جلوي يکي ازهمينا پيغمبر فاطمه را بوسيد گفت يا رسول الله من 17

تادختردارم تا حالا هيچ کدام . حضرت امام يکي ازفرزندنشان به امام گفتم دعا کنند اولاد دارشوم سه مرتبه دعا مي کنم دختر دار شوي

دختر اولاد

دختر حسنه است پسر نعمت نعمت سوال مي شود

رابوس نکردم خيلي بي رحمي شب معراج سلام من رابه دختردارها برسان رزق مي رسانم

امام صادق يک کسي اگر خدا مجسم مي شد

شکستن سنتهاي غلط حيا ندارد

الان درجامعه فراواني برخورد داريم مي گويد تا دختر بزرگ شوهر نکند دختر کوچک تر شوهر نمي ده چرا کدام آبه براين مبنا داريم اين حرف برمبناي چه حديثي حالاکه دختر کوچک خواستگار خوب دارد چرا جواب رد مي دهي اين رسومات غلط .

يا براي مهريه گرفتن فاميل ما 200 ميليون کس کمتر نگرفته اگر کمترشد براي ما افت است اگر جهاز مطابق با جهاز دختر عمويش نباشد آبرويمان مي رود

اينها حيا ندارد با سنت غلط مبازره کردن حيا ندارد .

حديث ازامام صادق :

المومن لايعمل وشئاديا ولايترکه حيا

مومن کاري را ازروي ريا انجام نمي دهد وازروي حيا هم ترک نمي کند

آقاي متدين توماشين نشسته موسيقي گذاشته صداي نامحرم هر

من اگر بلند شوم زشت حيا ندارد تذکربده ازماشين پياده شو

سوار اتوبوس ناايستاد نگه نداشت براي نماز آفتاب داره مي زنه نمازها داره قضا مي شود اگر من بلند شوم تذکر دهم انگشت نما بشم بشو اين حيا ندارد خيلي از موارد ترک امربه معروف ها به واسطه حيا غلط است مبارزه با خرافات مبارزه با سنت هاي غلط مبارزه با گناه حيا ندارد

2- حيا دراحترام به بزرگتر

احترام به بزرگتر پدر مادر استاد است مادر بوسيدن

وظيفه است حيا ندارد دست استاد بوسيدن حيا ندارد پدر وارد خانه مي شود مقابل پاي اوبلندشد به استقبال اورفتن حيا ندارد

اميرالمومنين فرمود ثلاثه لايستحيا منهن مردم سرجا حيا نکنيد خجالت نکشيد.

خدمه الرجل الضيفه تحويل گرفتن مهمان مهمان آمد خانه ات ترکريش کن احترام بگذار ولو پزشکي ولو آيت است ولو سرهنگي مهماني که وارد شد سرباز تو وظيفه تو احترام به اوست اميرالمومنين شخصا جلو مهمان آب گرفت دستت رابشور اي آقا شما خليفه اي من يک فرد عادي ام فرمود من صاحب خانه ام توميهماني . ميهمان ميهمان است صاحب خانه صاحب خانه ولو صاحبني نه بفرمائيد بالاترين درجه رااز نظرعلمي يا نظامي شغلي داشته باشد .

قيامک لابيک ومعلمک ايستادن جلوي پاي پدر جلوي پاي بابا بلند شو خجالت نکش جلوي پاي معلمت بلند شو خجالت نکش پدرومادر را احترام کن احوالات بزرگان را مي خواندم يک بار مقابل پدرم پا دراز نکردم يا تحويل گرفتن همسر اشدکم حبالنا اشدکم حبالنسا

مي خواهي نشان بدهي ما را دوست داري زن بچه را تحويل بگير را احترام بگذار بگو با بيان عشقت را ابرازکن حيا نکنيد روي شوخي هم به مرگ زنت راضي نشو شوخي هم از زن دوم حرف نزن اينها دوستي را مي برد بگذاريدزندگي ها گرم نميماند

طلب الحق وران قل طلب حق حق گويي

درکسب علم

پرسيدن سوال شرعي

درخواست ازخدا

خدايا اين صفت الهي را خلق خوي انبيا را به اهل مجلس ما بفرما .

ت____وکل

واذا سالت فاسال الله عزوجل اگر خواستي چيزي ازکس سوال کني ازخدا سوال کن

واذا استعنت فاستعن بالله اگرخواهي ازکسي استعانت جويي به خدا

استعانت جو

يکي از مسائلي که دراين فراز بيان کرده پيامبر به صحابه باوفايش اباذر مبحث استعانت جويي ازخدا وتوکل برپروردگاراست .

ابراهيم پيغمبر را بخدا به او وحي کرد ابراهيم مي داني چرا تورا پيغمبر کرديم چرا صفت خليل الله را به تو داديم چرا ابراهيم به خاطر دو تا صفت 1- هيچ وقت به غيرمن روننداختي حتي بالاي منجنيق جبرائيل آمد ملک باد ملک باران گفت فقط خدا ابراهيم مي داني چرا تورا پيغمبر قرار داديم به دوجهت فقط توکلت به ما بود ودوم اينکه هيچ گاه مسائل را از درخانه ات رد نکردي

حالا قبل ازاينکه من چند مورد از آثار توکل استعانت جويي ازخدا را بيان کنم اين دونکته را دقت کينيد ما دووظيفه عمده درآيات وروايت براي ما بيان شد يکي حسن ظن به خدا يکي سوء ظن به خودت حسن ظن بالله ثمن الجنه حسن ظن به خدا ثمن بهشت است اينکه انسان به خدا حسن ظن داشته باشد مرحوم علامه طباطبايي صاحب تفسيرالميزان يک جمله قشنگي دارد – مي فرمايد کارهايي که انسان مي خواهد انجام دهد يک سري اسباب طبيبي وعادي دارد مثلاً انسان مريض مي شود سبب آن دکتر است ومصرف کردن رارو ماشينش خراب مي شود سببش ميکانيک انسان يکسري اسباب طبيبي درزندگيش هست يک سري اسباب غيرطبيبي که پشت کار انسان اين طبيعي ها رامي بيند دکتررا مي بيند ميکانيک مي بيند اما آن فوق طبيعي که آن عامل اصلي است و پشت کار است وآن دست غيب الهي آن را نمي بيبند فکر مي کند اين قرصه بچه اش را خوب کرد اين پزشک

باعث شفا شد علامه طباطبا ئي مي فرمايد اشکال انسان اين اسباب طبيعي را اصل فکر ميکند (وقتي اين آيه نازل شد )

ارايتم ان اصبح مائکم غورا فمن ياتيکم بمامعين

اگر يک روز صبح بيدارشويد ببينيد همه آب ها فرو رفته آب نيست ماتکم غورا

چيکار مي کنيد کي براي شما آب مي آورد اباء فتوح راضي مي گويد يک بود خيلي پربود ازمشرکين اين آيه که نازل شد مسخره کرد گفت بدلو والحبل يک سطل مي خريم با يک طناب طولاني چاه ميکنيم آب را درمي آوريم کاري ندارد شب خوابيد چشماش آب آورد ديگه امکان رويت برايش نبود حالا برو با سطل دادبمن کاري مي تواني بکني ) لذا فرمودند الحسن ظن بالله ثمن الجنه حسن ظن به خدا ثمن بهشت است حسن ظن حسن ظن بالله راحه القلب آرامش قلب انسان است اينکه انسان اتکاءش درهمه اموربه خدا باشد – لذا فرمودند به خدا حسن ظن داشته باش اما به خودت سوء ظن داشته باش هرچي کارخوب مي کني مغرورش نشو بگو شايد قبول نشود

هميشه احساس کنيم بدهکاريم به خدا يک عابدي دربني اسرائيل خيلي عبادت مي کرد شب خواب ديد صحراي محشر است وبه اوگفتند بروبهشت اين بهشت اين هم شما ادخل الجنه برحمتي بروبهشت به رحمت خدا اين بهش برخورد گفت يک عمر عبادت کردم روزه گرفتم حالا خدامنت سرمن مي گذارد بروبهشت به رحمت من بنده مثل من ديگه گيرش نمي آيد

ياالهي ادخل جنتک باعملي چرابه رحمت توبروم به عمل خودم مي روم اين همه کار کردم درعالم رو يا ديد خداوند ملائکه حساب رس راصدا

زد فرمود اعمال اين راحساب کنيد ترازو شنجش اعمال را بياوريد يکي ازنعمتهاي که به او داديم بياوريد يک انار يک شب خورده گذاشتند اين ظرف ترازو گفتند حالا اعمال اين شخص هم بگذاريد آن طرف ديدند کفه اناررفت پائين کفه اعمال آمد بالا خطاب شد بمااگر قرارباشد به اعمل شمابه شما نعمت دهيم چيزي نيست عباداتي که ما مي کنيم درمقابل اين نمازهاي دست وپا شکسته اي که ما مي خوانيم نفت راهميشه متهم کن هميشه احساس کن به انجام کارخير وعمل صالح کم کارکرده بازهم انجام بده مرحوم آيت الله العظمي بروجردي با آن جايگاه يکي ازشاگردانشان نقل مي کرد آخر عمر ناراحت بودند مي فرمودند دارم ازدنيا مي روم درحالي که دستم خاليست گفتم آقا شما اين کتاب جامع الحاديث اين مسجد اعظم مسجد درهامبورگ آلمان اين همه خدمت اين همه خدمت مي فرمود خلص العمل فان ناقدبصيربصيرکارزياد مهم نيست خالص بايد باشد من ازکجا بدانم ناقد اعمال من را قبول مي کند وقتي يک مرجعي با اين جايگاه

دووظيفه عمده توحيد مارا قوي مي کند محسن ظن به خدا که درکلمات اهل بيت آمده سوء ظن به خويش خود را مقصرديدن

اگر کسي حسن به ظن به خدا داشت توکل براو مي کند حالا اين توکل کردن يک سري آثاري دارد آثارش چي

اگر درزندگي کسي توکل برخدا داشته باشد خيلي ازمشکلات ونگراني ها راباتوکل رفع مي کند ما درزندگي با دو دسته شروخطر روبرو هستيم يک سري شرهاي دروني ويک سري شرها وخطرهاي بيروني همه اينطور هستيم درزندگي هم خطر بيروني ماراتهديد مي کند هم خطر دروني ازدرون حسادت کنيد

سوء ظن افسردگي نگراني ودلهره ترس اضطراب هرکس ممکن يکي ازاين مشکلات راداشته باشد اينها خطراتي که ازدرون انسان راتهديد مي کند يک سري خطر اتي هم ازبيرون ما راتهديد مي کند دشمنان معزز قران مجيد درمعوذتين قل اعوذ برب الناس قل اعوذ برب الفلق که پيغميراين دوسوره رابراي امام حسن وحسين زياد مي خواند مي فرمودند من باخواندن اين دوسوره ازخدا مي خواهم شما را ازخطرها حفظ کند درروايات هم داريم وقتي انسان ازخطري مي ترسد بخواند دراين سوره به هردوخطراشاره شد چون خطر شردروني بيشتر است اهميت بيشتر داده شده سردروني بيشتر ازخطربيروني است چون بيروني فقط خود آدم راازبين قل اعوذ برب الفلق پناه مي برم به خدا ازچهار تا شر شرماخلق شروري که بعضي ازموجودات دارند يا انسانهاي که خطر براي انسان به وجود مي آورند

اين شر بيروني يک بار به خدا پناه مي بريم اما شردروني سه بار به خدا پناه مي بريم قل اعوذ برب ناس ملک الناس اله الناس علامه طباطبائي مي فرمايد : من الشرالوسواس الخناس الذي يوسوسي في صدورناسي آنچه سينه راازدرون خطر ايجاد مي کند انسان هم شردروني دارد هم شر بيروني درمقابل اين شرها چه مي کند بهترين راه استعانت جستن ازيک وکيل قوي انساني که وکيل مي گيرد چون ازقوانين سردرنمي آورد مالش را خوردند وکيل مي گيرد آقا من ازقوانين سردرنمي آورم شما انجام دهيد علامه مي گويد انسان ازاسباب طبيعي سردرمي اورد اما ازاسباب غيرطبيعي نه يک چيزهايي هست ما ازش خبر نداريم همه تلاشش را ميکند کاريک طورديگه مي شود .

يک آقايي راميشناختم چند تا دخترداشت هي پس پس

مي کرد خدا يک اولاد پسر به اوداد اينقدراذيت آزارپدرراکرد آبرو برايش تا محل نگذاشته بود مي گفت اي کاش اصلا اولاد نداشتم آخرهم ازدست کارهاي اولاد سکته کردمرد .

توکل به خدا

سوره ابراهيم آيه 11 و12 دردوآيه چهار مرتبه کلمه توکل آمده وعجب است يک جا مي گويد فليتوکل المومنون مومنا توکل داشته باشيد فليتوکل متوکلون اي کساني که توکل داريد شما هم توکل داشته باشيد مشخص مي شود توکل مرحله مرحله کم زياد دارد يک جا مي گويد مومنا توکل داشته باشيد يک جا مي گويد اي کساني که توکل داريد باز هم توکل داشته باشيد وعزيران اين صفت ارزشمند که قران کريم خطاب به رسول خدا حضرت محمد (ص) درپايان سوره توبه که حديث هم داريم اگرکسي گرفتاراست اين آيه را بخواند خداي متعال ازاورفع گرفتاري مي کند

129 توبه

مي فرمايد فان تولو پيغمبر دنيا به تو پشت کرد همه دنيا گفتند نه نترس

قل حسبي الله بگو خدا من را بس است فان تولو قل حسبي الله

لااله الا هو عليه توکلت وهو رب العرش العظيم

دنيا به توپشت کردند بگو خدا من را پس خدا کفايت مي کند

پس بالاترين ارزش درزندگي اين انسان درکارش استعانت ازخداوند بجويد درکارش توکل به خدا کند واگذار کند به خدا نگراني افسردگي ترس ازحسود اضطراب ترس ازآينده ديگه سراغ نمي آيد حالا حقوق کم شد جابجا شد ترس ازآينده اينها نگرانش نمي کند اين معناي وکيل گرفتن خداست البته به خدا توکل کردن آثار زيادي دارد من 5 تا شا برايتان بيان کنم

1- حديث ازحضرت علي :

من سره ان يکون اقوي الناس فليتوکل

علي الله

هرکس مي خواهد شجاع باشد نترسد توکل به خدا کند مرحوم مدرس مي گفت سه تا چيز من ندارم وخدا راشکر که من ندارم

1- مال دنيا 2- حب رياست 3- ترس ازدشمن

يا اباذرمن الستعاع ان يبکي

هرکسي که مي تواند گريه کند بايد گريه کند بردرادامه مي فرمايد

فان القلب قصي بعيد

يا اباذرمن الستعاع ان يبکي غليبک وان القلب القاسي بعيد من الله

چون آدم سنگدل ازخدا دور است

چون آدمي که قساوت قصاوت قلب دارد ازخدا دوراست ورحمت خدا شامل حال او نمي شود اين فرمايش معنايش چي که هرکسي که مي تواند گريه کند بايد گريه کند چراکه قلب داراي قساوت از رحمت خدا دوراست ببينيد بين جوارح وجوانح ما يعني اعمال ظاهري واعمال دروني ما ارتباط مستقيم برقراراست اگرکسي درونش پاک بود نگاهش هم پاک کلامش هم پاک قلمش پاک گفتارش هم پاک اگر درون ناپاک بود قساوت داشت بيماري داشت نگاه انسان قلم انسان زبان انسان روي همه اينها اثردارد اعضاوجوارح مادرروايت داريم الجوارح حواسيس القلوب جوارح واعضاي انسان کانال قلب انسان است هرجوري که قلب انسان باشد اعضا هم خودشان داد با آن مطابقت مي دهند بين درون وبرون ما کاملاً انتباق است اگر يک قلبي قصي بود اشک هم ندارد اگريک قلبي قصي بود زبان وبيان او هم بياني مبين قساوت هست اينکه حضرت مي فرمايد اباذرهرکسي که مي تواند گريه کند پس بايد گريه کند مراد ازاين گريه گريه ازخوف خداست گريه ازعظمت خداست گريه ازمعاد مي خواهد بفرمايد بين گريه کردن وپاکي قلب رابطه است بين خشکي چشم وقساوت قلب رابطه است

ولذا ميفرمايد

يا اباذرمن الستعاع ان يبکي فان قلب قاسي بعيد من الله اين دليلش همان است که اشاره کردم اگريک قلب قساوت داشت اشک هم نيست اگري يک قلبي قساوت داشت زبان هم زبان پاک نيست نگاه هم نگاه سالمي نيست درون که سالم باشد حرف اثر گزار

يک وقتي يکي آمد پيش ابن عباس گفت من امربه معروف ونهي ازمنکر مي کنم ولي اثر نم کند چرا ابن عباس به او من يک سفارش به تو مي کنم هروقت خواستي امربه معروف کني تاآيه درذهنت باشد يک نگاه به اين سه آيه بکن اگر ديدي مطابق اين سه آيه هستي آن موقع برو امربه معروف ونهي ازمنکر بکن گفت کدام آيات پاسخ داد يکي اين آيه اتامرون الناس بالبروتنسون انفسکم بين اول چيري که مي خواهي مردم را بهش امرکني خودت انجام مي دهي اتامرون الناس البر به مردم مي گويي کارخوب انجام دهي خودتان يادتان مي رود

لم تقولون مالا تفعلون چرا حرف ميزنيدکه به آن عمل نمي کنيد

اين آيه اي که درسوره هود مربوط به حضرت شعيب که حضرت شعيب مي گفت

ما انهي کم لما اخالفکم من هيچ چيزي که خودم بااو مخالفت کنم شماراازآن نهي نمي کنم اگر يک کاري را خودم انجام دهم شمارا نهي نمي کنم ان اريد الاصلاح من هدفم اصلاح است تاخودم اصلاح نشده باشم شمارااصلاح نمي کنم

اين سه آيه را بخوان بعد بروامربه معروف بکن اگر خودت اهل عمل باشي حرفت اثر مي کند درون را درست کن خيلي نکته عجيبي چرا سخن اثرندارد چون تاثيرسخن تاثيرقلبي کاملاً اشک چشم منطبق با

نوع نگاه قلبي تاثير حضورقلب درنماز انعکاس دهنده آيينه دل انسان و قرآن مکرر روي اين قصه قساوت داشت گذاشته پيغمبر هم فرمود اباذر اگر کسي قصي القلب بود ازخدا دوراست بعيد ازرحمت ولطف الهي است حالاکه بحث به اينجا رسيد اجازه بدهيد من دو نکته بيان کنم 1- چه چيزي هايي موجب قساوت قلب مي شود 2- نکته دوم چه کنيم قلب ما زنده شود قساوت نداشته باشد البته يک بحث گسترده اي است کتابها دراين باره نوشته شده جاي يک منبر نيست ولي با اشاره عرض مي کنم ببيند درروايات ما ازيک سري کارهاي ظاهري ما را منع کردند چرا چون قساوت قلب مي آورد مثلاً چرا روايت داريم وقتي فاميل درجه يک را دفن مي کنيد خودتان خاک روي قبر نريزيد پدرت را دفن مي کني خودت سنگ لحد نچين دارد نبي مکرم اسلام وقتي ابراهيم فرزندشان را گذاشتند ميان قبر به علي ابن ابيطالب فرمودند شمار برو روي قبر را بپوشان يادرروايات داريم بعضي ازشغلها قساوت قلب مي آورد ياگفته اند ذبح حيوانات راتماشا نکنيد چرا اينها عوامل ظاهري است که قساوت قلب مي آورد زياد جنب ومحتلم ماندن از دورماندن اينها يکسري آثار وضعي برانسان دارد نشانه قساوت قلب اين آيه رادقت فرمائيد (1) شرح صدر نداشت وظلمت قران مي فرمايد افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علي نورمن ربه

فويل لقاصيه قلوبهم من ذکر الله اولئک في ضلال مبين

خوب عنايت کنيد اين آيه ار ميفرمايد هرکس قساوت قلب دارد درگمراهي آن هم گمراهي آشکار اما هرکس شرح صدر دارد نوراني

آقا ما يا دلمان نوراني است يا دلمان

تاريک است اگر نوراني باشد شرح صدر داريم اگر تاريک باشد قساوت قلب داريم افمن شرخ الله صدره للاسلام فهو علي نور من ربه يک کس آمد درخدمت رسول خدا درباره همين آيه سوال کرد مي دانيد شرح صدر صفت ياست که حضرت موسي ازخدا طلب کرد صفتي که خدا به پيغمبرش فرمود الم نشرح لک صدرک خداوند اين صفت را مقابل قساوت قرارداد مي فرمايد هرکس شرح صدر دارد نوراني فويل لقاصيه واي براي آنکه قساوت دارد يعني شرح صدر ندارد ازپيغمبر سوال شد يا رسول الله علامت اين نورانيت چي مااز کجا بفهميم دلمان نوراني تاريک نيست قساوت ندارد حديت زيبايي است دقت بفرماييد پيغمبرفرمودند سه علامت براي نورانيت هست

اذادخل نورفي قلب المومن انشرح صدره ولفقره

فرمود اگر يک قلبي نوراني باشد علامت ونشانه دارد برادرمن خواهرمن مي خواهي به من قلب نورانيت درش هست يا ظلمت که اکگر نورانيت باشد شرح صدر داري واگر ظلمت باشد باشد قساوت قلب فرمود سه تا علامت دارد اين روايت درمجمع البيان است

1- النا به الي دارخلود يک ياز علامتهاي نورانيت دل اين است آدم بادل نوراني به ياد قيامت است دارخلود کجاست قيامت قيامتي که جاودانه هميشکي است ياد قيامت لباس درآورد من يا قيامت هستم پيغمبرت را دعا کن

2- الجافي الي الدار غرور کسي وابستگي به دارغرور ودنيا نداشته باشد اينجا را فرموده دارغرور آنجا را فرمود دارخلود آدم عاقل دارخلود را فداي دار غرور مي کند آدم عاقل دار ماندگار را فداي دار زوال پذير مي کند وفرمود

3- الستعدا لموت قبل نزوله علي جان کسي نورانيت دارد که قبل از اينکه مرگ

بيايد آماده باشد اگربه شما گفتند فردا ازدنيا مي روي بگوييد مي روم ترس ازمرگ نيست ترس ازعمل

ازاميرالمومنين سوال شد چه کنيم براي مرگ آماده شويم آماده شدن يعني روبه قبله بخوابيم

فرمودند

1- اداالفرائض کم واجبات نگذار اين حداقل دين نماز رادرست اداکن نماز را بخوان براي انجام ندان مستحبات هيچکس را مجازات نمي کنند اما واجبات را عمل نکردي قيامت گيري واجتناب المحارم ازمحرمات دوري کن

يک عامل شرح صدر نداشتن وظلمت

2- اياک ومحالسه ابناء الدنيا آقا باصاحبان دنيا خيلي نشست وبرخواست نکن کسي که خيلي بادنيا پرستها نشست وبرخواست کند قساوت قلب مي گيرد

3- روايت داريم اياک والغفله فانها تورث قساوه غفلت قساوت مي آورد کسي که غفلت دارد ازياد خدا ازياد قيامت قساوت قلب مي آورد

حالا چه چيزي قساوت را دور مي کند

اميرالمومنين يک نامه اي نوشته اند به امام مجتبي اين نامه را خيلي ازبزرگان شرح کردند يک دوره اخلاق اول نامه حضرت را ه قلب زنده نگاه داشتن رابيان کرده

مي فرمايد قلب را چطور زنده ونوراني نگه داريد من يک مثالي بزنم بعد حديث را معنا مي کنم آقا يک درختي اگر خواست خوب بارور شودانسان بايد اول آفتهايش را ازبيبن ببرد زمين مساعد غذاي خوب آب کود دراختياربگذارد نورکافي هم به درخت برسد تا درخت رشد خوبي داشته باشد اگر زمين مساعد نورمساعد به موقع آبياري کردي اما آفتش راازبين نبردي اين درخت ميوه خوب به بارنمي رساند هم بايد آفت راکشت هم بايد درخت را احيا کرد با آبياري نور حالا اميراالمومنين مي فرمايد: احي قلبک بلموعظه وامته بذهاده

آقا اين قلب

مثل درخت است هم بايد احيااش کني هم بايد بميرانيش درخت را هم بايد بميراني هم احيا کني مردن چي مردن آفتها احيا چي احياء توان مندي ها واستعدادها فرمود مي خواهي قلبت رازنده کني احي قلبک با قلبت را با موعظه احيا کن چرا بزرگان ما پاي مجلس موعظه مي رفتند شيخ انصاري مي رفت پاي موعظه بعضي ازشاگردها مي نشست چرا پيغمبر به جبرائيل مي گفت من را موعظه کن مقام پيغمبر ازجبرائيل بالاتراست به جبرائيل مي فرمايد اذني فرمودند قلبت را با موعظه زنده نگه داريد آفتها را با چي بکشيم

امته بزهاده با زهد آفتها را ازبين ببريد زهد يعني واسطه نبودن به دنيا چطور قلب را قوي کنم قومي باليقين قلبتان را بايقين قوي کنيد آقا شک به خودتان راه ندهيد اگر شبه داريد برويد بپرسيد مرتفع کنيد فرمود يقين قلب را تقويت مي کند موعظه قلب را زنده مي کند زهد آفت قلب را ميميراند چقدر زيبا وکارشناسانه است خوب قلب زنده شد قلب قوي شد چگونه نوراني اش کنيم نبره بالحکمه قلبت را با حکمت نوراني کن باکارهاي محکم واستدلالي اين چهار سفارش آق به ماست در يک کلام هرچه قلب سالم باشد زبان سالم گفتارسالم اگر گفتارناپاک ناشي ازقلب ناپاک اگر اشک درچشم نيست اگر ازموعظه اثر نمي پذيرد انسان اينها همه ناشي ازبيماريهاي قلب است فرمود يا اباذر من يکي من فان قلب قصي

اباذر هرکس مي تواند گريه کند بايد گريه کند

آري گريه حالا بحث اين آقا اين گريه چه مفهومي دارد چون خيلي ها اشکال مي کنند گريه مثبت شايد بشود چهار قسمت

کرد گريه منفي گريه دروغ گريه ترس ببينيد آقا ما چهار جور گريه داريم بعضي ازبزرگان درکتابها نوشته اند

1- بکاء الرحمه گريه رحمت يعني اشکي که انسان عواطف واحساساتش تحريک مي شود لدش مي سوزد گريه مي کند اين طبيعي همه بشر عواطف دارد اين دل که ازسنگ نيست هرکس هرآييني داشته باشد صحنه غم انگيزي ديدناراحت مي شود بچه اي که ازگرسنگي ازدنيا مي رود متاثر مي شوي يک فيلمي که نشان دهنده يک صحنه غم انگيز افراد را به گريه مي اندازد اين چشم يک مجراي اشک است وابسته به قلب وباطن انسان نمي تواند بي تفاوت باشد نسبت به محيط اطراف مگر اينکه منشا اين چشم را خشک کند حديث هم داريم

علامات شقاء جمود عين ازنشانه هاي شقاوت وبدبختي خشکي چشم والا به طور طبيعي انسان عاطفي است ودرمسائلي که مصيبت گونه باشد متاثر مي شود چه ببيند چه بشنود من چند تا مثال بزنم پيغمبر خدا يک پسري داشت به نام ابراهيم 18 ماهش يک ساله وشش ماه داشت مرد بچه يک سال 6 ماهه تازه اول شيريني اوست تازه به حرف آمده يک کمي راه افتاده پيغمبر خيلي متاثر شد درتشيع جنازه اش گريه مي کرد عايشه اعتراض کرد به پيغمبر يا رسول الله چرا گريه مي کنيد فرمود بکاء رحمه اين اشک رحم است بحزن القلب وتدمع العيون قلبم مي سوزد اشکم جاري مي شود من نمي توانم جلوي اين گريه رابگيرم بعد فرمود من لايرحم من لايرحم کسي رحم نداشته باشد خدا هم براو رحم نمي کند ___ اين يک شاهد درمنابع اهل تسنن هم آمده پيغمبر

اشک ريخت انسان احساسات رانمي توان درغالب کلمات بيان کرد

نمونه دوم جعفر ابن ابيطالب شهيد شد جعفر برادراميرالمومنين است درجنگ موته شهيد شد پيغمبر دربعضي ازجنگها نبوده ازجمله جنگ موته پيغمبر درمدينه بود

ازطريق غيبت رسول خدا با خبر شد که جعفر برادر حضرت علي شهيد شده پيغمبر درمسجد براي مردم تعريف کرد وداشت گريه مي کرد يک وقت ازدرمسجد اميرالمومنين وارد شد حضرت فرمود ساکت باشيد داغ برادرسخته حضرت علي وقتي نگاهش به چهره اميرالمومنين واصحاب افتاد فهميد چهره عادي نيست گفت يا رسول الله چي شد اخي في سفر من داداش درسفر دارم پيغمبر فرمودند خدا به تو صبر دهد برادرت به شهادت رسيد به هم پيامبر وهم حضرت علي شروع کردن گريه کردن که سه روز براي خانه جعفر غذا برسند نمونه سوم حمزه سيدالشهداء حمزه دراحد شهيد شدپيغمبر آمد بالاي سرجنازه گريه کرد کي گفته گريه حرام است وجايز نيست اينها شاهد هاي تاريخي است که درکتابهاي ماهم نيست درمنابع اهل تسنن آمده پيغمبر آمد کنارقبرمادرش مادرش کي ازدنيا رفته پيغمبر6 ساله بوده مي آمد کنارخبرمادر فرارقبرامهي وبکا صورت روي قبرمادر مي گذاشت گريه مي کرد بعداز40سال

حضرت علي کنار قبر زهرا شبانه مي آمد گريه مي کرد حضرت زهرا کنار قبرحمزه مي آمد گريه مي کرد

دقت بفرماييد ماچهارنوع گريه داريم بکاءرحمت گريه رحم وعاطفه واحساسات کسي بشنود يک طفل 6 ماهه دربغل بابا جان داده تشنه متاثر مي شود

واين گريه سرور مي آورد مي تواند احساسات را تخليه کند اگرگريه نکرد درمدت زمان عوارض دارد گرفتاري بيماريهاي جسمي وروحي مي شود ( مي خواهم اين بحث روشن بشود

چرا ما گريه براي امام حسين مي کنيم امام حسين نياز به گريه ما ندارد مادليل براي گريه داريم

قسم دوم گريه

اشاره

گريه فقدان است شما مي بينيد يک جواني مثلاً عروسي اوهست پدرش را ازدست داده گريه مي کند چرا دلش مي خواسته باباش درمجلس عروسي باشد همه خوشحالند اما اين جوان يک نگاه به جمعيت مي کند اشک درچشمانش حلقه مي زند بابا چرا گريه مي کند مجلس شادي مي گه مي دانم اما دلم مي خواست پدرم حضورداشت اين گريه فقدان است

گريه کند چرا امام زمان نيست دربين ما متي توانا ونواک

قسم سوم گريه عدم حضور گاهي انسان گريه مي کند چرا ما کربلا نبوديم حسين راياري کنيم

ياليتمي کنا معک اي کاش بوديم توراياري مي کرديم

عبيدالله مرجعفي امام حسين راياري نکرد آمد کربلا شروع کرد گريه کردن خطاب کردبه خودش گفت تا زند ه اي حسرت بخور اوراياري نکردي اگرياري کرده بودمي ازدست مادرش زهرا شفاعت ميگرفتي اين رامي گويند گريه عدم حضور

پس تااينجا سه جورگريه گفتيم 1- ترحم وعاطفه 2- گريه ازفقدان 3- گريه عدم حضور

چرا من نبودم روز عاشورا

قسم چهارم اشک معرفت گريه ميکنم چرا حسين اينقدرخوب بود من بدم چرا حسين مظهر نمازبود مظهر ايثاربود اما من درنمازم اينقدرسستي وکاهلي است اين گريه چهارمي گريه معصيت زدا چرا من بدم چرا گناه مي کنم چرانورحسين دردل من نيست اينکه گفته اند اشک برامام حسين گناه را مي برد معنايش اين نه اينکه بيمه گناه شما بروگناه کن بعد بيا گريه کن بگو اين پاي آن

فعلي مثل حسين فليبک باکون فان بکاء عليه يخدالذوب

العطام مجلس حسين اشک برحسين

يک طورخاص ميدان مي آمدند اشکي که تغيير ميدهد تحول ايجاد مي کند اين اشک گناه زداست - نسبت امام حسين زيارت امام حسين گريه عدم حضور معرفت رابراي امام حسين مي کنيم اين گريه نشانه ضعف نيست براي همين اينقدر ثواب بر گريه کردن برامام حسين آمده براي همين ( راوي مي گويد من رفتم خدمت امام صادق ديدم آن حضرت مشغول نمازاست ودرسجده نماز دارد براي زوار قبر امام حسين دعا مي کند مي گويد خدايا اگر پول خرج کردند به جايش به آنها پول بده اگر اذيت شدند به آنها آرامش بده اينهايي که به زيارت قبر او رفتند حاجاتشان رابرآورد کن راوي مي گويد وقتي دعا حضرت تمام شد عجب دعايي کرد حضرت براي اينها گفتم آقا بريا کي يا اينطور دعا کرديد فرمود براي کساني که مي روند قبر حسين را زيارت مي کنند گفتم آقا خيلي ثواب گفتيد فرمود آن کساني که درآسمان براي زوار امام حسين دعا مي کنند بيشتراززمينها هستند فرشتها دعا مي کنند

بعدفرموددلت ميخواهدبا ملائکه مصافحه کني فرشته انسان رالمس کند قلب ميشود فرودگاه فرشته

بعد فرمود دلت ميخواهد با ملائکه مصافحه کني --- بله آقا برو زيارت قبر حسين

حسني داريم کسي حسين را زيارت کند مثل اين خدا را زيارت کرده

چرا مي خواستند بگويند هرکسي با هرگرايشي حتي غيرمسلمان هم براي حسين عزاداري کرد

مابهش اجر مي دهيم چرا چون خواسته اند ياد امام حسين زنده بماند خدا حسين را محبوب قرارداد کربلا را محبوب قرارداد خاک محبوب مسجده برخاک محبوب

قبر امام حسين محبوب امام هادي

مريض شده افرادي را فرستاد برويد کربلا براي من دعا کنيد وقتي مي گويند آقا خودتان امام هستيد چرا کربلا فرمودند زيرقبه جدم حسين شفاعت اجابت دعاست اين همه ثواب زيارت برحسين ثواب اشکبرحسين

دليلش اين است که خدا ميخواهد نام حسين بماند وکسي که اشک مي ريزد اقامه عزا مي کند نه تنها معني ندارد بلکه فرمان داده شده

کساني که اشکال مي کنند عزاداري برحسين وار زيرسوال مي برند مفهوم عزاداري متوجه نشده اند مفهوم شعار را متوجه نشده اند شعار الهي بايد حفظ شود

چاقو کشيد ابراهيم نبوديد هرحاجي مکه مي رود بايد قرباني کند چرا چون شعار است حالا 70هفتاد وچندانسان برگزيده خدايک روز دريک سرزمين سر ازبدنشان جدا شده اين شعارالهي نيزنبايد امام صادق اشک بريزنبايد امام رضا سفارش کن درزمان ماميليونها دلار برعليه شيعه مکه يک ازغلامها وهاب تصادفا"سوال کردند گفتم به همين توآخونه شيعه من لسني رو به اين خانه خدامراست بگو امام رضا فرمود ماه ومحرم که مي شد کسي پدرم را خندان نمي ديداين چند جمله را عوض کردم براي اهميت عزا داري وپاسخ به شبهاتي که پيرامون اشک بيان مي کننداشک برامام حسين سرور وانقلاب دروني براي انسان مياورد قلب احساس ميکندبا اين اشک ازگناه شسته مي شود ميل به عبادت وبندگي پيدا مي کند از روضه امام حسين که بيرون ميايدمي فهمددلش نمي خواهد رورغ بگويد نمي خواهد به نامحرم نگاه کندچون براي حسين گريه کرداين اشک سازنده است اشک معرفت است نبي اکرم بي نظير پيرامون گريه برحسين بيان کرده من ابکي ابکي للحسين عارفا"بحقته وجب له الجنه کسي که گريه بکنديا بگرياندياحالت

بکاءبه خودش بگيرد براي حسين به شرطي که عارف الحقه باشديعني معرفت داشته باشدبه ابي عبداله نتيجه اشک دخول دربهشت قيدعارفا"به حق بسسارمهم است انسان تامعرفت پيدانکند نمي توان گريه کندهرچقدرمعرفتش بيشتر باشدرفتارش نسبت به آن معرفت عميق تراست بايداول معرفت داشته باشدمولاي اول خصايص امام حسين چي تاريخ زندگاني رابخواندد معرفت وسنت به اوحسين که حتي پيرمون آن بکار برده اند خاص همه اهلبيت يکطرف حسين هم يبکطرف بين ما14 تامعصوم داريم دربين اينها چهارنام محمد داريم چهارنام مقدس علي داريددونام مقدس حسين داريم امام يک حسين داريم دستگاه باعظمت پروردگاه است ويک دانه حسين راستي چرا انسان گريه مي کند منشاء اين تاثيرکه عموما" بصورت قطره هاي اشک برگونه ها جاري مي شودکجاست روان شناسان هنوزنتوانسته اند دراين باره نظر دقيقي ابراز کنندفقط گفته اند هنگاميکه نمي توانيم يا نمي خواهيم احساسات خودراباکلمات بيان کنيم فعل وانفعالاتي درروين ماصورت مي گيرد که خودبه خود اشک ما جاري مي شودآنچه تجربه نشان مي دهدابراز تاثربوسيله قطرات اشک ازنشانه هاي طبيعي وتعادل مزاج آدمي بطوريکه که اگر کسي گريه وخنده نداشته باشدجنبه رواني او نامتعادل است کسانيکه خنده وگريه دارند به اين وسيله غمها افسردگيهاي خويش را تخليه مي کنندازسلامت جسم وروح نيزازنشاط تحرک بهتري درصحنه کاروتلاش زندگي برخوردارمي باشند تفسير بيشتراشک وگريه جنبه علمي دارند بايد درجاي خودمورد بررسي قرارگيرد ما جنبه ارزش اجروپاداش معنوي آن سيره پيشوايان دين وسفارش آنان به گريه است مي پردازيم

گريه برامام حسين

يااباذرمن استطاع ان بيکي فليبک

هرکسي مي تواندگريه کند بايدگريه کند

وان القلوب علي القاسي بعيدمن الله

امام صادق فرمودهرکس راکه خدادوست داشته باشد اشک چشم به اومي دهدهرکس

نمي تواندگريه کندچي اشک چشم راخشک مي کندگناه شمايکروز گناه نکند يکروز حرف من را گوش کند فردانمازنخوان مواظب چشم زبان باشدپاک بيا درجلسه بنشين ببين اشک به تومي دهد يانه گناه نامحرم نمي گذارددروغها غيبتها حرفهاي زشت اشک چشمت را خشک مي کند

موسي عبودر ميکرد يک جوان سلام اورابرسان ياالله اشک چشم را مي گيرند انبيا گريه کردنديک يک فراز راحقشان رابخواهيم ادعا کنيم يکماه رمضان جاي بحث داردکه پيغبري که مي فرمايد هرکسي ميتواندگريه کندبايدگريه کند يعني چه سخن يک فرداعادي نيست سخن ازحمزه معصوم بيرون امد کلام کلام پيامبر خاتم است مقربان درگاه الهي اشک چشم داشتند خوبان نيمه شب درسجاده نماز گردن کج مي کننداشک مي ريزندطلب دنيايي هم ازخداداري با اشک چشم بخواه بچه هارا ديدي خواسته ايي دارند با گريه طلب ميکنند عاطفه پدرومادررا تحريک کنندمي گفتند يک عارفي ازکوچه ايي عبورمي کرد ديده بود يک بچه ايي با مادرش عبور مي کرد اين بجه با گريه خواسته ايي راازمادر طلب مي کرد مادرميگفت نه بچه اصرارمادرمادرانکار اينقدراصرار کردتا مادرخواسته اوراقبول کر اين عارف امام زمان ببين وقتي اين صحنه را ديده شروع کرده بود زارزاراشک ريختن شاگردهاچي شدحضرت استادگفته بوداي کاش ماهم مثل اين بچه بلد بوديم گدايي کردن درخانه خدارا خداهم مثل مادرمهربان مي مانددوست داردبنده اش درخانه اوتزروزاري کن يااباذرمن استطاع ان بيکي فليبک يعني خواسته اي هم ازخداداري با اشک وسوزناله ازخداطلب کند.

کافه هاياعين صاد ذکررحمت رب عبدزکريا

اذاناديته نداخفيا پيغبري مثل ذکريا تاصبح گريه کردخداخدا مي کرداهل گريه حالا مي خواهيم

گريه کينم براي چه مي خواهيم گريه کنيم قرآن مجيد ميفرمايد آنهائيکه ماگريه آنهارا

مي پسنديم چندقسم هستندمن يکي يکي با آدرس آيات برايتان مي گويم امشب ميخواهيم ازقرآن کريم گريه کردن رايادبگيرم براي چي گريه کنيم چطوري گريه کنيم نيت اشک وگريمان چي باشد با استفاده از ايات بيان مي کنم

سوره مريم 58

اولئک الذين انعم الله علهم من النبين من ذريه ادم

اولا" بدانيد قرآن درايه 58 سوره مريم ميفرمايديکي ازنعمت هايي که خداوند به ادم خوبها مي دهداشک چشم است که بتواندگريه کند برداشت ازاين آيه اين هرکس اهل بکا واشک است متنعم است به نعمت هاي الهي بايد براي اين گريه کردن شکرکندانسانهاي وارسته تربيت شده موردتائيدخدايکي ازنشانه هايش اينکه گريه مي کند مابين ادم خوبها بين اولياءالهي سنگ دل نداريم مابين انبياءواوليا وصلها سنگ دل نداريم اولئک الذين انعم الله علهم من النبين آن کسانيکه خدانعمت به آنها دادازانبياءمن ذريه آدم ازبچه هاي آدم وممن حملنا مع نوح وآن کسانيکه درکشتي نوح نجات پيداکردندومن ذريه ابراهيم واسماعيل وازنسب ابراهيم خليل الله حضرت اسماعيل وممن هدينا وجيتنا وآن کسانيکه خداهدايتشان کرده وانتخاب شان کردخدا يک نعمت به آنها داده چي آن نعمت اذا ئتلي عليهم ايات الرحمان وقتي آيات قرآن را مي شنودخسروسجداوبکيا دربرابر آيات خداسجده مي کنند ووقتي آيات خدارا مي شنونداشک مي ريزند وگريه مي کنند يکي ازجاهائيکه بايد گريه کرد وقتي است که ايات قرآن را مي شنويم آدم دلش مي سوزد ديدي وقتي درعربستان قاري قرآن قرآن مي خوانند ديدي اين سني ها براي آيات قرآن چي مي کنند چطوربعضي هاشون گريه مي کنند آن موقع ما شيعه ها يک عده مان قرآن قاري مي خوانندگوش نمي کنيم گريه که پيش

کشمان آقاقرآن داره مي خواندتونشسته ايي

با رفيقت حرف مي زني مکه مي ري مي بيني موذن آذان مي گويد همه گوش مي کنند سکوت حاکم درمسجدالحرام تومسجد شيعه ها موذن اذان مي گويد زنا پشت پرده دارند باهم دعوا مي کنند يکي ازجاهائيکه بايد سکوت کنيم وقتي که خداگفته مي شود موذن چه مي گويد البته ذکر خداخداست وقتي مي گويد تکرارکندتکرا رکن بگووقتي مي گويد لاالاالله الاالله بگولاالاالله الاالله اشهداان محمدا رسول الله تکرارکن موذن داردرودش پاره مي شود پشت سرش هرکس داره کار خودش را مي کندچرا بي تفاوتيم نسبت به شنيدن ايات قرآن چرا عقب افتاديم ازکسانيکه کاري با علي ندارندآقا رومنبردارد آيات مي خواند پا منبربي توجه است اي شيعه هاي علي چرا توجه نمي کنيد به آيات قرآن يادنگرفتم صداي اذان حرمت دارد آيات قرآن حرمت دارديادنگرفتم جلسه ايي که درش آيه قرآن خوانده مي شود حرمت داردلذاقرآن مي فرمايدآنها که نعمت بهشان داديم کساني هستند که براي شنيدن آيات قرآن ارزش قائل شوندشده تاحالاآيه عذاب بشوي وگريه کني خدامي گويد عذابي که مي گويد قابل مقايسه نيست آقايي که شصت سال از عمرت رفته شده يکبار آيه عذاب بشنوي وگريه کني.عبور دل کوه آب جاري قوانقسکم واهلکم

قرآن ميفرمايد مومنان وقتي آيات قرآن را مي شنوند گريه مي کنند اين يک مورد دو براي چي گريه کنند

سوره توبه آيه 92

ولاعلي الذين اذامااتوک

کساني که به خاطر فقرمالي نمي توانستندکمک پيغمبر کنند به خاطر فقروناتواني گريه مي کردنند مي گفتند اي کاش ما پول داشتيم کمک پيغمبر مي کرديم .

دومين عاملي قرآن مي فرمايد آقاپول داري پول بده براي دين

براي حفظ شعارديني پول نداري حضور فيزيکي تو جلسات هرکاري از دستت برمي آيد . بعضي از فقيرها حتي توان جسمي هم نداشتند زارزارگريه مي کردند که چرا نمي توانند درجهاد کمک پيامبر کنندالان آقايارسول الله خيلي دوستت داريم يااباعبدالله خيلي دوستت داريم دوست داري امام حسين رابراين حسين چه کردي براي جلسات حسين چه کردي مي شود خدمت کرد باپيام مسيح مي شود مبلغ ديني کردمن شماجک مي فرستيم بعضي ها هستندمي گويند من که دارم وقت مي گذارم هزينه مي کنم چرا جک بفرستم يک تکه کلام معصوم مي فرستم يک روايت مي فرستم که درارسال من ميخواهم اسم بفرستم چرا حرف زشت بزنم يک تکه کلام معصوم مي فرستم که نشرکلام معصوم باشدکه درنشرکلام معصوم منهم شريک باشد خداوکيلي اينها زنگ نيستند الان کارجوانها شده مسيج زدن ازهمين موبايل مي شود تبلغ علي کردبراي حسين کارکردن عبا عمامه نمي خواهداستادفرشجيان نقاش عصر عاشوراعلي اصغراين هنري که خدا بهش دادتبلغ حسين مي کندچون عاشق حسين يک جوان داريم تانقاشي يادگرفت اولين چيزي که مي کشد عکس دخترهندي اين اون اين هم اون مي شود کارکرد

براي حسين يک پارچه مشکي بزن درب مغازه لباس مشکي بپوش جوانه آمد پيش امام صادق آقامن شماررادوست دارم امام فرمودمارا دوست داريدبه درما بخوريد اي مردم محترم کدام من شما به درامام حسين مي خوريد به در امام زمان مي خوريد براي امام زمان چه کرديم دربيست چهارساعتي که پشت سرگذاشتيم از ديشب تاحالا آيا قدمي براي امام زمان برداشتيم قرآن ميفرمايد يکي ازچيزهايي که مومنين بخاطرش گريه مي کردند براينکه چرا نمي توانند به پيغنبرکمک کنند الله

البرعجب مي گويد شما نيت کمک کردن هم داشته باشيدثوابش را مي نويستنداگرپول نداريد نيت کنين امام حسين قبول مي کندنيت خوب نيت بدبراي حسين کارکردن حسين مديون نمي ماند حسين جبران مي کند هرکاري ازدست برمي آيد انجام دهيد استاد ما مي فرمايد يکي از محلهاي قديمي فقر نشين کربلا ماه ذالحجه چهارتاجوان دورهم جمع شدند گفتندمحرم داره مي آيدخوبه ماهم يک دهه روضه بخوانيم شام بديم يکي ازجوانان گفت من توکربلا يک حاجي سراغ دارم خيلي آدم خوبي ميريم به او مي گويم يک کمکي به مابکنندرفتند پيش اين پيرمرد ما مي خواهيم ده شب براي حسين عزا داري کنيم شام هم ميخواهيم بدهيم پول هم نداريم ترا به خداگوش کنيد دسته چک را گشوده بود هرچه مي خواهيم بنويسيد اين بدون اينکه به مبلغ نگاه کند امضاء کرده بود گفته بودند نگاه به مبلغ بکن جواب داده بود نگاه کردن نداردبراي حسين است آن کس که بايد ببيند مي بيند جلسه عزداري حسين ميخواهيم بگيريد جانم فداي ابي عبدالله اين پيرمرد مردخوابش راديدندباغ بهشتي چي شد شب اول قبرپرونده مارا دست امام حسين دادند حسين هم نديده امضاءکرد ملائکه گفتندنگاه کن گفته بودنگاه کردن نداردآقايان حسين مافقيرنيست که بخواهيد کمکش کنيدحسين محبت دادمي خواهد توکمک کردن به جلسات او بهشتي بشوي يک چيزي گيرمابيايد قرآن مي فرمايد خيلي ازکسانيکه نمي توانستند پول دهند گريه مي کردند وآرزو مي کرد اي کاش مي توانستم يه کاري کنيم .

(مثلا" اگر کسي فکرگناه کردبرويم فلان جا دوزدي فکر گناه کرد تصميم بگير راه بيافتدبروددزدي صاحب خانه توخونه نباشدنتوانست دزدي کندخدامي گويد درست فکرگناه کرد امام

نتوانست ننويسيدچون جرم را مرتکب نشده اما ازآن طرف اگرکسي فکرکارخوب بکند ونتواندانجام دهد مي گويد بنويسيدقيامت 500تا حسنه 1000 تا مسجد خداي اين پرونده من نيست من خودم دريک خانه اجاره نشين زندگي مي کردم مال خودت ماهم قبول کرديم بهشت رفتن ازاين راه ما حال نيت خوب کردن هم نداريم )

سوره سوم يوسف ازآيه 85 تا90

وابيضت عيناه من الحزن

قالوتالله نفتوتذکرويوسف

بچه هاي يعقوب گفتندبابا از فراق يوسف اينقدرگريه کردي تاچشمان سفيد شدبابا مي ترسيم از بس گريه کني جانت راازدست دهي يعقوب فرمودقال انمااشکوبني وحزني الله الله گفت من کاري با شماندارم من مي خواهم درخانه خدا شکوه کنم گريه را به خداببرم قرآن مي گويد يعقوب اينقدر درفراق يوسف گريه کرد تاکور شد حالا چها تاروشن فکر ازخدا بي خبر مي آيندمي گويند چرا براي امام حسين گريه مي کنيم براي چه سينه مي زنيد چرا آدم لطمه به صورت بزندقرآن مي گويديعقوب اينقدر درفراق يوسف گريه کرده چشمش نابينا شده يوسفي که کف حرم حسين است براي يوسف گريه کرده طوري نيست ماکه براي حسين فاطمه گريه مي کينم اشکال داردکنيم درفراق امام زمان

گريه کن سينه بزن لطمه به صورت بزن براي حسين يعقوب درفراق يوسف گريه کردتانابيناشدآقا محکم سينه بزنيد کبودشود هرکس ايراد بگيرلقمه حرام خورده هرکس به عزاداري حسين ايراد مي گيردآيات قرآن را نفهمدچهارتاروشنفکر بيايد سخنراني کندبگويندچراگريه مي کنيم بايد روز عاشورا شيريني بدهيم تبريک بگويم امام حسين به حاجتش رسيدخدالعنت کن هرکس تيشه به عقايدمردم مي زند.زيارت عاشورا مي گويد تبرکت بهي بني اميه آنهائيکه تبريک گفتند روز عاشورا بني اميه حرام زاده ولدزنابودندماهم بيايم

خوشحالي کينم حسين کشته شده مردم مواظب باشيداشک چشمتان را ندزدندعقايدتان را ندزدند حسينه زدنتان را ندزدند پيراهن مشکي هارا ندزدند خدامي داندچقدردزدپيداشده نه دزدپول وطلا دزددين چقدردزدراهزن دارند که سرراه جوانان ما بنشينند اعتقادات تشان را بدزدندوخدا به حق زهراي مرضيه هرکس لطمه مي زند به جلسات هرکس هست ريشه کنش کن هرکس جوانهاراازجلسات جدامي کند رسوا .

قرآن مي گويديوسف عزيز مصر بود گريه کرد تاباباش نابيناشدبراي حسيني که زينبش را کتک زدند بچه هارادربه دربيابانها کردند لباسهايش رابه غنيمت بردند.

برداشت از اين آيات اين ماهم براي يوسف زهرا گريه کنيم يعقوب مي داند يوسف عزيزمصر است مي دانست سلامت است مي دانست کجاست امااينقدرگريه کرد تاکورشد ماکه نمي دانيم امام زمانمان کجاست اشکت را ضميمه کن اشکت را هديه کن به صاحت مقدس امام زمان براي تعجيل درفرج اودعاکن که هرکس دعا به امام زمان بکند امام زمان دعا برايش ميکند يک کتاب بنام الفباي مهدويت ياموعودنامه هرچه درباره امام زمان بايد بدانيم جمع آوري شده همه هم مستنداول اين کتاب تمام آدرس روايات راآورده مي گويدهرکس بگويدالهم کل وليک

90چيزگيرش مي آيدلذا زرنگ آن کساني هستند که درقنوت نمازدعافرج مي خوانندصبح که ازخانه بيرون مي رود يا صاحب زمان مي گويد خودت راوصل به دريا کن قطره اگر باشي خودت راوصل به دريا کن دريا مي شود.

يونس 82فما آمن لموسي الا ذريه من قومه علي خوف من

ايمان به پيغمبر آوردن يک بحث نگه داشتن يک بحث –خواب کربلا يا ليتي کنامع مومنين زمان موسي گريه مي کردند ازترس فرعون وفرعوني ها مهاجراني رااز موي جداکنند وبه انحراف بکشندگريه هم مي خواهيد

بکنيدازفتنه آخرزمان گريه کن نکند ازامام حسين جدات کنندنه کن ازامام زمان جدات کنندزمان موسي يک موسي بودن يک فرعون يک فرعون بود يک سامري الا چقدرسامري داريم مي خواهند جوانان را بي دين کنند مردم بي دين بگوخدايا خودم را به خودت سپردم آفرين خداعاقبت بخيرحالا برويم سراغ روايات تامعرفتمان نسبت به جلسه حسين وگريه حسين بالاترروند وقبول بفرمايد هرچه معرفت انسان بالاترباشدبرداشت هم بيشتردوربين فيلمبرداري رابين قيمت کلي وعمده اش عدسي هرچه قدرت ذوم بيشتر داشته باشد قيمت بيستر معرفت مثل عدسي دوربين وقيمت انسان هم به عدسي نگاه او بستگي داردهرچه معرفت بيشتر قيمت بيشتربعضي واقعا"معرفت ندارند بدون وضودرجلسه سيدالشهدامي آيندنمي دانند کجاآمده درجلسه امام حسين باشوخي مي کندديدعميق نيست روايات را بيان کنم يک پرده ازچشم کنار بزنيم معرفتمان بيشتر شودتاروايات را بررسي نکنيم ارزش جلسات را نمي دانيم که محفل يا حسين گفت شودروي بال ملائکه نشستي وقتي پرچم زده مي شود اولين کسي که حضورپيدا مي کند زهرا

فضائل گريه برحسين

1- پيغمبر درودفرستاده برگريه کن علي وصل الله علي باکين علي الحسين دوردخداوسلام برگريه کنان حسينم باشدچقدرمقام داردکه پيغمبر خاتم ودوردفرستاده

2- گريه امام حسين

1- کسي که گريه کن برحسين پيغمبر براوسلام فرستاده

2- اشک ولو به اندازه بال مکس باشدهمين اشک حجاب مي شودبين تواي که گريه کردي وآتش جهنم

3- زيباترين ومحبوب ترين چشم نزدخداچشم گريان براي حسين است

4- يک قطره اشک را فقط ارزشش راخدا ميدانند وبس اگرکمي اشک دورحلقه چشمت را بگيردبا خدامعامله کردي

5-گريه برامام حسين گناهان راآب مي کند ولوگناهان به اندازه شن هاي کف دريا باشدتخصيص داردمگراينکه حق الناس باشد

6- آقا شک مي کني سه باربگويد ياحسين اشگ

جاري شود

يکسري چيزهايي اشک چشم رامي گيرند

اشک برحسين علامه بحرالعلم

درحالات علامه بحرالعلم مي نويسنديک سفرمي رفته کربلاروايات اشک برايش ثقيل آمده بودسنگين آمده بودپيش خودش مي گفته چطور مي شود يک قطره اشک برحسين گناهان عظام رابيامرزد اين عين روايات است مرحوم ميرجهاني نقل کرده امام رضابه شبيب فرمودگريه برحسين باعث مي شودکه خداوندگناهان عظام شماآمرزيده شودعلامه درفکربوددرراه بايک جوان عرب خوش سيمايي برخوردکردشروع کردبا اوصحبت کردن گفت علامه مي بينم روايات اشک برايت ثقيل آمده گفت بله آقافکر مي کنم نمي توانم حضم کنم که يک قطره اشک سبب شود گناهان عظام آمرزيده شودجوان که بعدفهميم مولامان امام زمان بوده فرمودند علامه مگر توداستان آن پادشاه وپير زن را نشنيدي نه جوان عرب چي آن قصه اين فرمودند پادشاهي به شکار رفت بين راه که دنبال شکاررفت ازدوستان ورفقا فاصله گرفت شکارهم فرارکردسرگردان شددربيابانها راه هم گم کردخسته گرسنه تشنه برخورد کرد به خيمه يک پيرزن پيرزني که نمي شناخت اوسلطان است مهماني به اورسيدمهمان را بايد گرامي داشت الکرام الضف ولوکان کافرا اباعبداله هم وقتي حربه شهادت رسيداين روايات رافرمودند بعداين جملات رابيان کردند خدايا حرمهمان مابودفرمودند پيرزن ازهمه دنيا دارائيش يک گوسفند بودگوسفندرازبه کردوپذيرايي کردازاين سلطاني که اورا نمي شناخت سلطان به اوگفتن اگرراهت به شهرافتاد آدرس من اين بياپيش من مدتها گذشت پيرزن راهش به شهرافتاد گفت برويم اين مهمان بنده خدارا ببينم آمد ديد سلطنتي داردسلطان است سلطان از پيرزن پذيرايي کردووزراومشارهاراجمع کردوقصه را گفت گفت اين پيرزن همه موجوديش درعالم يک گوسفند بودآنهمه درراه مادادچه کنم جبران شود يکي گفت گوسفندش بده يکي گفت پولش بده يکي گفت زمنش بده

پادشاه گفت جبران نمي شود اوهرچه داشته داده من هرچه دارم بدهم تازه مي شويم مساوي.

مولاي ما صاحب الزمان رويش را کرد وعلامه بحرالعلوم فرمودبحر العلوم

جدقريب ماحسين روزعاشورادربساط عشق بازي با خدا چيزي کم نگذاشت هرچي داشت دادخداوندقيامت خدايش را که نمي خواهد به حسين بده امام اگر همه گناه کارها رابخاطريک قطره اشکي که برحسين ريخته اندببخشدچيزي نيست اين رافرمود واز نظر غايب شد.

گناه همسايه علامه مجلسي

يکي ازرفقاي مرحوم علامه محمدتقي مجلسي يکي ازرفقايش پيش امد گفت يک مشکلي دارم شايد بتوانيد توحل کني چي مشکل مايک همسايه داريم خيلي لاابالي رفقايش را جمع مي کند شبها بزم گناه شراب سازآوازازهردري هم وارد شدم نتوانسته ام حريف اوشوم چه کنم توصاحب نفسي بيابااوصحبت بکن شما کلام تودردل اواثرگذشت بعضي ها واقعا" صاحب نفس بودن خودشان اهل عمل بودند حرفشان اثر گذار بودمرحوم علامه مجلسي فرموده بود يک مهماني بگير دعوتش کن منهم مي آينم رفت درب خانه همسايه در زدآقا فردا شب شام خدمت شما باشم همسايه خوشحال شد گفت توهم آخرآمدي توخط ما فهميدي دور براين خونه خبر نيست چقدرهي بهت مي گفتم بيا توجمع ما شبها صفاکن گفت حالا بيا فردا شب باشداما اگرمن آمدم با دارودسته مي آيم اکيپ هم مي آورم گفت با همه رفقايت بيا فرداشب باهمه نوچه ها آمده بود خانه همسايه يک مرتبه ديدعلامه مجلسي واردشدند ناراحت شدگفت اين چرا دعوت کردي اينکه با خط مانمي خورديه کاري کنيم قهرکن بردگفته بودآشيخ مرحوم علامه مجلسي فرموده بود به فرمايدگفت مالات هايک صفت خوبي داريد شماملاها ندايد گفت چه صفتي گفت يک صفت خوب مااين اگرنمک کسي را خورديم

نمکدان نمي شکنيم قديم براي نمک احرام قائل بودندعلامه گفت من قبول ندارم شما چنين صفت خوبي داشته باشيد آشيخ بي خود قبول نداريداين – ماست نمک کسي خورديم نمکدان نمي شکنيم يک مرتبه علامه فرمودعزيزم تاحالانمک خدانخوردي سرش راانداخت پائين شروع کرد گريه کردن بلندشدرفت صبح آمد درخانه همسايه درزد گفت من غسل توبه کردم من راببرپيش اقاي ديشبي من يک عمرنمک خدارا خوردم نمکدان شکستم اين آقا ازاولياءخداشدخيلي لاتها عاقبت به خيرشدندخيلي مقدس عاقبت بشرع خداعاقبت مامفسدهاراهم ختم به خيرکند.

حسابرسي مواعظ عذاب يک بنده خدايي زندگي خودش را محاسبه کرده ماشصت سال ازخداگرفتم شصت سال دارم البته دارم اشتباه چون دارم يعني مي توانم استفاده کنم ماشين دارم يعني دراختيار من است شصت سال دراختيار من نيست بايدبگويد شصت سال ندارم

60سال عمرداريم 15سال هيچ 45سال هرسال 365 روزشروع کرده گريه کردن گفت بدبخت اگرتوهمه روزيکه گناه کرده باشي 16625000گناه کرده ايي .

اهل بيت

يکي ازشيوه هاي بلاغي که متکلمين اهل فصاحت وبلاغت درگفتار خودشان ازآن بسيار استفاده مي کنند استفاده ازتشبيهات البته اين مبحثي که درزندگيي روزمره مردم به وضوح ديده مي مشود واصل واصالش ازگفتار مردم گرفته شده

بعضي از وقتها شما مي خواهي يک مطلبي را به کسي بفهماني برايش توضيح دهي بايک مثال وتشبيه به راحتي مي تواني مطلب را به بفهماني درزندگي معمولي زياد اين مسئله ديده نمي شود بچه مي آيد ازپدر ومادر سوال مي پرسد پدر ومادر ميبيند بابيان مثال بيشتر متوجه مي شود توان درک مطلبش درحدي که با مثال مطلب را بهتر مي توان برايش بيان کرد چون مطلب برايش ملموس ومحسوس مي شود

وبهتر مي توانند خيلي چيزها درک بکند

درذهن انسان خيلي وقتها مطالب به واسطه همين تشبيهات ساخته مي شود پايه اش شما ببين درروايات داريم وقتي ازيک بچه 5 ساله سوال کني خدا کي درجواب خدا مي گويد يک کسي مثل پدرومادر هواي من را داشتند ورزق وروزي من را فراهم کردند درسختي ها وخوشي ها کنار من بودند بايک چنين تشبيبهي بچه درحد خودش مطلب متوجه مي شود تا وقتي بزرگتر شده باآن توضيحاتي که دراعتقادات ما وارد شده خدا را مي شناسد .

چون تشبيه واستعاره يکي شيوه هاي مهم درکلام وتکلم براي فهماندن مطالب هست ما مي بينيم درفرمايشات معصومين وکدام حضرت حق هم ازاين تشبيهات زياد استفاده شد شما نهج البلاغه حضرت علي راکه ورق مي زني مي بيني حضرت ازتشبيهات مختلف استفاده کرده اند تامطالب را به مردم بفهمانند به عنوان مثال :

وقتي حضرت مي خواهند حرص وطمع دنيا وسير نشدن انسان ازدنيا رامثال بزنند

مي فرمايند استفاده ازدنيا مثل خوردن آن شور دريا است براي رفع عطش انساني که تشنه است آب شور بخورد بيشتر تشنه مي شود خوردن آب شور تازه عطش ايجاد مي کند رفيقا مثال دنيا هم همين طور ببين درزندگي هدفهاي کوچکي مشخص مي کند

آقا به اينجا برسم برايم کافي .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109